\documentclass[a4paper,12pt]{article}
\begin{document}
\begin{center}
{\large «أعُوذُ بِاللّٰهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ\\
بِسمِ اللهِ الرَّحمٰنِ الرَّحِیمِ\\
الحَمْدُ للّٰه رَبِّ العَالَمِینَ وَ الصَّلوةُ وَ السَّلامُ عَلَی النَیِّرِ الأَعْظَمِ وَ نَتِیجَةِ العَالَمِ، هَادِي السُّبُلِ وَ مُنجِي البَشَرِ سَیِّدِنا وَ مَولَانَا حَبِیبِ إِلهِ العَالَمِینَ أَبِي القَاسِمِ المُصطَفیٰ مُحَمَّدٍ وَ عَلیٰ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِینَ المُکَرَّمِینَ وَ اللَّعْنُ الدَّائِمُ عَلیٰ أَعدَائِهِم أَجمَعِینَ مِنَ الآنِ إِلیٰ قِیَامِ یَومِ الدِّینِ؛»}
\end{center}
\begin{center}
{\large «قال ابو عبدالله الحسین علیهالسلام: وَ لَكُمْ فیّ [بِي] أُسْوَةٌ {\Large{1}}.»}
\end{center}
شب سوم محرمالحرام، ایام حزن و اندوه اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام)، انشاءالله حزن ما، اشک ما، آه ما، در این ایام مایه سرور و فرح ما در روز قیامت بوده باشد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)؛\\
روایت شیرینی را از امام صادق (علیهالسلام) خدمت سروران خودم ترجمه میکردم که امام صادق (علیهالسلام) به یکی از اصحابشان فرمودند: در این مدت مدیدی که در محضر ما بودید چه از ما آموختید؟ چه یاد گرفتید؟\\
گفت: آقا هشت مطلب یاد گرفتم؛\\
بنده مخصوصاً آخر روایت را به شما نگفته بودم؛ اما امشب، شب سوم محرمالحرام، آخر روایت را خدمتتان عرض کنم که بهتر به روایت دل بدهید و گوش جان بسپارید.\\
در یک کلمه امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: درستان را خوب یاد گرفتید؛ چرا؟\\
چون این هشت مسئلهای که شما گفتید، خلاصه تورات و انجیل و زبور و قرآن و همه کتابهای آسمانی است.\\
همه کتابهای آسمانی اگر تلخیص بشود، خلاصه آن میشود این هشت مطلب! که پنج مورد از مطالب را خدمت عزیزان عرض کردیم.\\
\\
{\large{\textbf{دشمن اصلی}}}
\begin{center}
{\large «اَلسَّادِسَةُ قَالَ رَأَيْتُ عَدَاوَةَ بَعْضِهِمْ لِبَعْضٍ فِي دَارِ اَلدُّنْيَا وَ اَلْحَزَازَاتِ اَلَّتِي فِي صُدُورِهِمْ وَ سَمِعْتُ قَوْلَ اَللَّهِ تَعَالَى إِنَّ اَلشَّيْطٰانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا فَاشْتَغَلْتُ بِعَدَاوَةِ اَلشَّيْطَانِ عَنْ عَدَاوَةِ غَيْرِهِ قَالَ أَحْسَنْتَ وَ اَللَّهِ {\Large{2}}؛»}
\end{center}
این صحابی امام صادق (علیهالسلام) عرضه داشت: آقا! ششمین مطلبی که در این مدت طولانی من از محضر حضرتعالی فراگرفتم و یاد گرفتم این است که من دیدم در میان مردم وقتی نگاه میکنم دشمنیهای وجود دارد؛ پدرزن با داماد؛ مادرزن با داماد؛ مادرشوهر با عروس؛ برادر با برادر؛ خواهر با خواهر؛ چپی با راستی؛ راستی با چپی؛ انقلابی با کسی که خیلی به انقلاب اعتقادی ندارد. خیلی از سینهها پر از کینه است، خیلی از سینهها آلوده است به کینه، به عداوت، به دشمنی.\\
واقعیتش هم همین است و بسیار هم اثر منفی دارد.
یک زائری داشتیم در عمره، یک حال خوشی نداشت، آمد پیش من گفت: حاجآقا! من هیچ لذتی از مسجدالنبی نبردم، هیچ لذتی از مسجد شجره موقع احرام نبردم، هیچ لذتی از وقتی وارد شدیم به مسجدالحرام و کعبه را دیدم از قبله مسلمانها نبردم. مشکل کجاست؟\\
گفتم: شما در زندگی مشکلی، گناه خیلی درشتی که به آن مبتلا باشید و ترک نکرده باشید، توبه نکرده باشید ندارید؟\\
گفت: نه! ندارم.\\
به ذهن من افتاد پرسیدم: شما ارتباطت با پدرت چطور است؟!\\
گفت: دوازده سال است با هم قهر هستیم!\\
آمده است مکه خانه خدا! معلوم است لذتی نمیبرد، لذت عبادت را نمیچشد.\\
بههرحال این صحابی امام صادق (علیهالسلام) عرضه داشت: آقا! من دیدم مردم با هم دشمنی میکنند، کینه در دل دارند، آمدم قرآن را ورق زدم، دیدم همه ما بنیآدم، همه ما بشریت، یک دشمنی داریم که آن دشمن برای اینکه با او بجنگیم، کینه او را به دل داشته باشیم، دشمنیهایمان را با او هماهنگ کنیم کافی است و نوبت به دشمن دیگری نمیرسد.\\
{\large «إِنَّ اَلشَّيْطٰانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا {\Large{3}}»،}
در قرآن این آیه را خواندم که خدا فرمود:
{\large «يَا أَيُّهَا النَّاسُ {\Large{4}}»،}
شیطان با شما دشمن است پس شما نیز او را دشمن بگیرید. شما هم او را دشمن بدانید و با او رفاقت نکنید.\\
بعضی از حجاج بیتالله الحرام وقتی میآیند و میخواهند شیطان را در جمرات رمی کنند با جدّیت میگفتند: حاجآقا! ما خجالت میکشیم!\\
سنگ میزنیم به رفیقمان، سنگ داریم میزنیم به مرادمان و به معشوقمان داریم سنگ میزنیم. ما سالها با این شیطان رفاقت کردیم، سالها سوت زد دنبالش راه افتادیم.\\
فرمود: من این آیه قرآن را خواندم که خدا فرمود:
{\large «إِنَّ اَلشَّيْطٰانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا {\Large{5}}»،}
شیطان دشمن شما است، شما او را عدو بگیرید؛
{\large «فَاشْتَغَلْتُ بِعَدَاوَةِ اَلشَّيْطَانِ عَنْ عَدَاوَةِ غَيْرِهِ؛»،}
من آمدم تمام دشمنیهایم را با شیطان تنظیم کردم؛ یعنی دشمن شیطان شدم، دشمن ذراری شیطان شدم.\\
میدانید شیطان نسل زیادی در عالم دارد، خیلی از کارها را با نسلش انجام میدهد!\\
جنیان که شیطان هم از طایفه جن هست، عمر زیادی دارند، قبلاً میانگین عمرشان بین هزار تا دو هزار سال بوده است. اخیراً طبق گزارشهایی که از خودشان گرفته شده است گفتند عمر ما هم کم شده است، بین هفتصد سال تا هزار سال!\\
خدا رحمت کند مرحوم آیتالله سید شهابالدین مرعشی نجفی را، ایشان در قم برای زعفر جنّی مراسم ختم و تعزیه گرفت؛ چون خبر یقینی فوت او به ایشان رسیده بود و لذا ایشان برای زعفر جنّی ختم گرفت.\\
بههرحال شیطان که اصلاً دعا کرده است، خدا هم استجابت کرده است!\\
به خدا گفت: خدایا! شش هزار سال برای تو عبادت کردم!\\
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در نهجالبلاغه میفرماید:\\
{\large «وَ كَانَ قَدْ عَبَدَ اَللَّهَ سِتَّةَ آلاَفِ سَنَةٍ لاَ يُدْرَى أَ مِنْ سِنِي اَلدُّنْيَا أَمْ مِنْ سِنِي اَلْآخِرَةِ {\Large{6}}؛»}
معلوم نیست این شش هزار سال سالهای دنیایی بوده است یا سالهای آخرتی!\\
اگر سالهای آخرتی باشد هر یک روزش پنجاههزار سال دنیا بوده است و لذا شیطان در ملأ اعلی معلم ملائکه بود، برای فرشتگان الهی سخنرانی میکرد.\\
در قبال آن عبادت طولانی که حالا چند هزار سال طول کشیده است از خدای متعال تقاضا کرد:
{\large «قَالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِي إِلَىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ؛ {\Large{7}}»،}
خدایا تا روز قیامت زنده باشم.\\
خدای متعال فرمود: تا روز قیامت که نه! ولی تا قبل از قیامت تو را نگه میدارم، مشکلی نیست، وقتی وعده را گرفت که من هستم تا قبل از روز قیامت، آستین را بالا زده است تا خلق خدا را از راه به در کند. قسم هم خورده است به ذات پروردگار
{\large «لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ {\Large{8}}»،}
همه بندگان تو را گمراه میکنم.\\
اینکه در قرآن کریم آمده است:
{\large «وَإِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا كَانَ عَلَىٰ رَبِّكَ حَتْمًا مَقْضِيًّا {\Large{9}}؛»،}
همه انسانها وارد جهنم میشوند، هر انسانی جهنم را تجربه میکند!\\
از اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام) پرسیدند: آقا! چطور! شما هم میروید؟! پیغمبر هم رفته است؟!\\
فرمودند: بله!
{\large «جزناها و هي خامدة {\Large{10}}؛»}
ما از جهنم گذر کردیم در حالی که جهنم خاموش بود.\\
معنی این جمله این است که حقیقت دنیا دوری از خدا است، دلدادن به دنیا یعنی دوری از خدا، این دلدادن به دنیا کار شیطان است و حقیقت این دلدادن به دنیا دوزخ است، آتش است. اگر انسان به این دنیا دل داد، اتکا کرد، اعتماد کرد؛ یعنی وارد دوزخ شده است. حال چقدر مبتلا بشود؟!\\
چقدر بسوزد؟!\\
من پزشک نیستم!\\
پزشکها میگویند: سوختگی درجه دارد، سوختگی درجه یک؛ سوختگی درجه دو؛ سوختگی درجه سه؛ سوختگی درجه چهار؛ بعضی سوختگیها نود درصد یا هشتاد درصد است که معمولاً هم زنده نمیمانند.\\
در سوختگیهای معنوی نیز اینچنین است؛ من چند درصد به دنیا مبتلا بشوم؟\\
چقدر دنیازده بشوم؟\\
چقدر شیطان روی گردن من سوار بشود؟\\
چقدر من را بیالاید و دنیازده کند؟\\
چقدر به تعبیر قرآن
{\large «اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ {\Large{11}}»،}
چسبیدید به زمین! اصلاً صعود ندارید! \\
اصلاً تکامل ندارید! اصلاً رشد ندارید!\\
بعضی زمینه محض هستند، زمینه محض! این برمیگردد به اینکه من چقدر حرف شیطان را گوش کنم، چقدر حرف خدای رحمان را گوش کنم، چقدر شیطانی زندگی کنم، چقدر رحمانی زندگی کنم.\\
شیطان قسم خورد به خدای متعال عرضه داشت: خدایا همه بندگان تو را گمراه میکنم!\\
صریح به شما بگویم که شیطان در انبیاء طمع کرده است! من و شما که جای خود داریم!\\
سوره یوسف را دیدید وقتی زنان مصری شروع کردند پیامک فرستادند، آن موقع که تلگرام نبود، حال چگونه به حضرت یوسف پیام میدادند؟\\
این پارچههای سرخ را سر راه او میانداختند، پیغام میدادند. حضرت یوسف (علیهالسلام) دست بلند کرد به آسمان فرمود خدایا:
{\large «وَإِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُنْ مِنَ الْجَاهِلِينَ {\Large{12}}؛»}
منِ یوسف صدیق اگر تو کید این زنان را از من نزدایی، به آنها میل میکنم، من جوان هستم، من غریزه دارم، حالا پیغمبر خدا هستم؛ ولی
{\large «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ {\Large{13}}؛»}
بشر هستم، در اوج جوانی هستم!\\
پس شیطان در پیامبران الهی هم طمع دارد، اینجور نیست دندان طمعش را کشیده باشد، در آنها هم طمع کرده است و طمع دارد و خدای متعال فرمود او شما را میبیند؛ ولی شما او را نمیبینید،
{\large «إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ {\Large{14}}.»}
اهلبیت (علیهمالسلام) فرمودند: مثل خون در رگهای انسان به انسان نزدیک هست.\\
«\{{\large قَالَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ:}\}{\large إِنَّ اَلشَّيْطَانَ لَيَجْرِي مِنِ اِبْنِ آدَمَ مَجْرَى اَلدَّمِ}\{{\large فَضَيِّقُوا مَجَارِيَهُ بِالْجُوعِ {\Large{15}}}\}.»\\
مجرد هستم، یک موجودی که ما را میبیند؛ ولی ما او را نمیبینیم مثل خون درون ما است، یک موجودی که به ما نزدیک است، قدرت هم دارد. این شیطان قسم خورده است که تو را گمراه میکنم.\\
این صحابی امام صادق (علیهالسلام) خوب فهمید، گفت: من فهمیدم وقتی یک چنین شیطانی با یک چنین قدرتی آمده است، قسم خورده است من را گمراه کند و با من دارد دشمنی میکند پس با او دشمنی کنم.\\
چرا با پسرخالهام قهر کنم؟\\
چرا با دامادمان به هم بزنم؟\\
چرا زن و شوهر با هم دعوا کنند و کینه هم را به دل بگیرند؟\\
شما هیچ کجا در هیچ سورهای بهاندازه سوره طلاق میانگین اگر بگیریم، نسبت به آیات سوره طلاق که سوره کوچکی است، در هیچ سورهای بهاندازه سوره طلاق خدای متعال امر به تقوا نکرده است! چرا؟\\ چون در بحث اختلافات خانوادگی متأسفانه جایگاه مذبح تقوا است، جای ذبح تقوا است؛ یعنی این زن و شوهر با هم خوب بودند، گل میگفتند، گل میشنیدند، چهارتا بچه دارند، با هم زندگی کردند، حالا زدند به تیپ هم، جوری پشت سر هم حرف میزنند گویا این زن هیولا است و مثلاً آن مرد چرچیل است! آنقدر تنفر! این کار شیطان است.\\
قرآن کریم فرمود یا درست زندگی کنید یا درست جدا بشوید،
{\large «وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ {\Large{16}}»،}
یا مثل آدم بایست زندگی کن با زنت، عیال تو است، زندگی کن با شوهرت، شوهر تو است یا میخواهید جدا بشوید مثل آدم جدا بشوید!\\
محضرداری بود در تهران سی و پنج سال محضردار بود، به من میگفت: حاجآقای رضایی! من یک مورد یادم است طلاق صورت گرفته است، زن و شوهر با دستهگل آمدند داخل محضر شدند، تمام موارد دیگر فحش و فحشکاری بوده است!\\
چرا؟\\
چون این کار، کار شیطان هست.\\
پس مسئله ششم این شد این صحابه امام صادق (علیهالسلام) عرضه داشت: آقا! من دیدم مردم کینه به دل دارند از یکدیگر، آن کسی را و آن موجودی را که باید کینهاش را به دل داشته باشند و تمام عداوتها را با او تنظیم کنند، او را از یاد بردند.\\
چرا ما به آمریکا فحش میدهیم؟! چرا به اسرائیل فحش میدهیم؟!\\
میگوییم اینها عمله و أکله شیطان هستند؟!\\
مرحوم امام خمینی (رحمتاللهعلیه) که فرمود: شیطان بزرگ هستند. چرا ما با داعش بد هستیم؟!\\
میگوییم اینها دارند اسلام را بدنام میکنند، اینها عمله و اکله شیطان هستند، ما باید با شیطان بد باشیم، با هر کسی که شیطانی است.\\
بگذارید یک مقداری صریحتر حرف بزنم حتی اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام) به ما دستور دادند، خانمها گوش بدهند، از فردا به دوستانشان بگویند، یک موقع ناراحت نشوند، اگر آقایان به این دستور عمل کردند که نمیکنند!\\
البته در روایات اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام) اینچنین آمده است:
«\{{\large أَنْ نَلْقَى أَهْلَ اَلْمَعَاصِي}\}{\large بِوُجُوهٍ مُكْفَهِرَّةٍ {\Large{17}}.»}\\
روبهرو میشوید با یک انسانی که دارد کبیره به جا میآورد، دارد گناه کبیره میکند، تذکر میدهید گوش نمیکند، امربهمعروف میکنید گوش نمیکند، نهیازمنکر میکنید گوش نمیکند، دستور بعدی فرمود سه تا کار باید بکنیم، اول در دل از او منزجر باشید؛ جمله اباعبدالله (علیهالسلام) این بود رو کرد به آسمان:
{\large «اللّهمّ إنّي أحبّ المعروف و أنكر المنكر {\Large{18}}»،}
خدایا تو میدانی من قلباً کار خوب را دوست دارم، من قلباً از کار بد بدم میآید، اول دل باید آزرده باشد.\\
دوم فرمود با این انسان با ترشرویی برخورد کنید، نه با خوشرویی!\\
این خانمی که عالموآدم به او گفتند: اینجوری بیرون نیاید، حقالناس است، شما دارید مردم را گمراه میکنید، جوانان را تحریک میکنید، جوان من عزب است، به گناه مبتلا میشود، گوش نمیکند؛ بلکه بدتر میکند، باید با ترشرویی با او روبهرو بشوید.\\
خدای من شاهد است اگر بدحجابهای ما اخموتخم میدیدند، دوروزه خوبحجاب میشدند، از بدحجابی دست برمیداشتند؛ اما وقتی میبیند، همه نگاه میکنند، در دلشان قند آب میشود، نگاه هم نگاه خریدارانه است، یک مقدار هم این لبولوچه آب میافتد، فردا بدتر میکند. اگر کسی کبیرهای مبتلا شد به او ترشرویی کنید.\\
یک بنده خدایی که فوت کرد نزد مرحوم امام خمینی (رحمتاللهعلیه) سخنرانی کرد، القابی برای مرحوم امام (رحمتاللهعلیه) به کار برد که ما معمولاً راجع به امام معصوم به کار میبریم، شاید هم نیت خیر داشت، در تاریخ ثبت شده است، عزیزان بروند ببینند، چنان مرحوم امام تند با این شخص برخورد کردند، چنان تند برخورد کردند! فرمودند: من ممکن است باورم شود، من یک طلبه بیش نیستم، این حرفها حرفهای درستی نبود. چرا؟\\
چون اگر کسی خطایی کرد که باید با او درشتی کرد پس باید با او درشتی کرد تا تمام شود.\\
مطلب ششم یک کلمه اگر بخواهیم به آن عنوان بدهیم دشمنی با دشمن اصلی است. اینجور نباشد که دشمن اصلی را فراموش کنیم، به دشمنیها و کینههای فرعی بپردازیم. مؤمن نباید کینه مؤمن را به دل داشته باشد، قبلاً این روایت را برایتان خواندم که به ما دستور دادند حداکثر زمان قهر بین دو تا مؤمن سه روز است، با رفیقتان قهر کردید سه روز بیشتر نشود. اگر از سه روز گذشت هر دو مغضوب پروردگار هستند.\\
لذا در تاریخ داریم نِقاری (نزاعی) بین امام حسین (علیهالسلام) و محمد بن حنفیه پیش آمد با اینکه محمد بن حنفیه انسان عزیزی است، اسمش را پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) انتخاب کرده است و به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بشارتش را داده است. علی بن ابیطالب (علیهماالسلام) خیلی او را دوست دارد، آنقدر دوست دارد که در وصیتنامه هنگام ارتحال علی بن ابیطالب (علیهالسلام) به امام مجتبی (علیهالسلام) گفتند: هوای محمد را داشته باشید، میدانید من دوستش دارم. محمد حنفیه در زمان خودش اول شجاع جهان اسلام است، از نظر زوربازو و قدرت، از فقهای اهلبیت (علیهمالسلام) است.\\
محمد بن حنفیه با امام حسین (علیهالسلام) نقاری بینشان پیش آمد؛ روز سوم نزدیک غروب پیغام داد به سیدالشهدا (علیهالسلام) که آقا من شنیدم روایت است که اگر دو تا مؤمن با هم کینهای، قهری داشته باشند، هر کس زودتر بشتابد بهسوی آشتی روز قیامت او زودتر وارد بهشت میشود و من نمیخواهم روز قیامت زودتر از شما وارد بهشت بشوم من منتظر هستم!\\
یا الله شما بلند شوید، بیایید دیدن من!\\
امام حسین (علیهالسلام) هم بلند شدند و آمدند دیدن او و به این سفارش محمد بن حنفیه گوش کردند.\\
گرچه امام اگر هم نمیآمدند گردی بر دامنشان نمینشست؛ چون امام مؤدِّب است و ادب میکند، احکام در مورد او متفاوت است. \\
پس از شیطان اصلی از دشمن اصلی از کسی که مثل خون به ما نزدیک است، صبح تا شب ما را رصد میکند که بتواند بلغزاند، بتواند به خطا وادار کند، از او نباید غافل بشویم، این جملهای که اول نماز میخوانید؛ چرا استعاذه میگویید؟\\
چرا گفتند اول نماز اعوذبالله بگویید؟\\
چون در نماز نیز ول نمیکند، در نماز هم دست برنمیدارد، فرمود اول نمازتان هم بگویید: اعوذبالله من الشیطان رجیم که معنایش پناهبردن به خدا از شیطان است.\\
{\large «إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ {\Large{19}}.»}\\
این آیه را معنی کنم که درمان درد ما است و رد بشوم، از این فقره سؤال میکنند آقا چه جور باید با شیطان مقابله کرد؟\\
حالا شیطان با این توصیفات قسم خورده است که بنده را گمراه کند، چهجوری با او مقابله کنم؟\\
قرآن کریم فرمود: اگر میخواهید شیطان وقتی حمله کرد نه یک نفر، یک گروه شیاطین حمله کردند به شما، تنها راهش این است بچسبید به ریسمان یاد الهی و ذکر خدا، اگر چسبیدید چشمتان باز میشود و راه را میبینید، در چاه نمیافتید.\\
تنها راه مقابله با وسوسههای شیطانی آیه قرآن است که بلد هستید اولش را من بگویم باقیاش را شما بخوانید:
«\{{\large الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ}\}{\large أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ {\Large{20}}.»}\\
شیطان کارش تشویش دل است، مشوّش بودن کار خراب کن است، آن چیزی که درمانش است یاد الهی است.
خاطرهای از مرحوم آیتالله بهجت (رحمتاللهعلیه) خدمتتان عرض بکنم خیلی به ایشان مراجعه میشد برای درمان وسواس که در خانمها خیلی وجود دارد، در طهارت و نجاست گاهی بیشتر است و من میشناسم خانوادههایی را که با وسواس از بین رفته است!\\
مرحوم آیتالله بهجت (رحمتالله علیه) میفرمودند: درمان وسواس تکثیر و اکثار ذکر شریف لا اله الا الله است.\\
اگر کسی به وسوسه فکری دچار است، اگر کسی وسواس در طهارت و نجاست دارد، هرگونه وسواسی، وسواسی که طبق گفته امام صادق (علیهالسلام) کار شیطان است، راهش اکثار و زیاد گفتن لا اله الا الله است.\\
به روح مرحوم آیتالله بهجت هدیه کنید صلوات بر محمد و آل محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم).\\
تا این جمله را آن شاگرد گفت، امام صادق (علیهالسلام) فرمودند:
{\large «أَحْسَنْتَ وَ اَللَّهِ»،}
درست فهمیدید؛ بارکالله.
\begin{center}
{\large «اَلسَّابِعَةُ قَالَ رَأَيْتُ كَدْحَ اَلنَّاسِ وَ اِجْتِهَادَهُمْ فِي طَلَبِ اَلرِّزْقِ وَ سَمِعْتُ قَوْلَهُ تَعَالَى وَ مٰا خَلَقْتُ اَلْجِنَّ وَ اَلْإِنْسَ إِلاّٰ لِيَعْبُدُونِ مٰا أُرِيدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ مٰا أُرِيدُ أَنْ يُطْعِمُونِ إِنَّ اَللّٰهَ هُوَ اَلرَّزّٰاقُ ذُو اَلْقُوَّةِ اَلْمَتِينُ فَعَلِمْتُ أَنَّ وَعْدَهُ وَ قَوْلَهُ صِدْقٌ فَسَكَنْتُ إِلَى وَعْدِهِ وَ رَضِيتُ بِقَوْلِهِ وَ اِشْتَغَلْتُ بِمَا لَهُ عَلَيَّ عَمَّا لِي عِنْدَهُ قَالَ أَحْسَنْتَ وَ اَللَّهِ {\Large{21}}؛»}
\end{center}
میگوید: من دیدم همه مردم صبح تا شب دارند میدوند، دنبال روزی، دنبال پول، طبیعتاً اینجوری است!\\
یکی از بحرانهای کشور ما بحران اشتغال است، اشتغال مال چیست؟\\
مال درآمدزایی!\\
درآمد مال چیست؟\
بگذار خرج کند، روزی داشته باشد، رزق داشته باشد.\\
میگوید: من دیدم مردم کدح دارند و اجتهاد یعنی کوشش دارند در طلب رزق. قرآن را ورق زدم به یک آیه رسیدم قلبم مطمئن شد، دیگر غم و غصه روزی نخوردم. این گفتار خدا را در قرآن شنیدم:
{\large «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ مَا أُرِيدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَمَا أُرِيدُ أَنْ يُطْعِمُونِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ {\Large{22}}؛»}\\
چقدر آیه شیرین است. چه آیهای را انتخاب کرده است!\\
خدای متعال میفرماید من جن و انس را آفریدم برای یک هدف! عبادت، عبودیت، بندگی، خدامحوری و دور حق گشتن؛ این هدف را از آفرینش داشتم. بلافاصله خدا میفرماید: نخواستم کسی را روزی بدهند! من نخواستم به کسی آنها طعام بدهند! آن کسی که روزی میدهد خدا است، روزیرسان پروردگار است.\\
در آیه دیگری بهصراحت فرمود:
{\large «وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا {\Large{23}}»،}
هر جنبندهای روی عالم و روی کره خاکی و در آسمانها که دارد زندگی میکند، روزی میخواهد.\\
خدا میگوید من دارم روزی میدهم به پشهها؛ به مارها؛ به مورها؛ به ملخها به ماهیها؛ از وال بگیرید تا ماهیهای کوچک؛ به پرندگان؛ به چرندگان؛ به خزندگان؛ در بعضی از مناطق کره خاکی وادی النمل داریم؛ یعنی چند صد میلیون یا میلیارد، یکدفعه میبینید مورچه است و اینها روزی میخواهند.\\
من دیدم بعضی از عکسها را در بعضی از بیابانها، این مارها روی هم میلولند، چند ده هزار مار، اینها روزی میخواهند. ببرها روزی میخواهند، پرندگان روزی میخواهند، درختان روزی میخواهند، ماهیان کف دریا روزی میخواهند.\\
خدا فرمود: روزی دادن کار من است، مگر کار شما است؟!\\
مگر شما دارید روزی میدهید؟!\\
اصلاً نمیشناسید!\\
هنوز که هنوز است بشر دارد گونههای حیوان کشف میکند! گونههای گیاه دارد کشف میکند!\\
کشف میکند؛ یعنی تا حالا نمیشناخت این موجود را، نمیشناخت که بخواهد بداند چه هست؟\\
چه میخورد؟ \\
چقدر میخورد؟ \\
چه زمان میخورد؟\\
نسلش مال چه زمان است؟\\
گاهی قبل از خلقت بشر است.\\
خداوند فرمود من دارم روزی میدهم، آن وقت به همه روزی میدهم، به ثقلان! یعنی آن دو موجودی که سنگینی کره زمین مال آنها است؛ یعنی انس و جن؛ سنگینی جهان هستی مال بنده و شما همراه با جنیان است. تازه جن هم طفیلی انسان است.
فرمود به اینها روزی نمیدهم؟!\\
معلوم است که روزی میدهد.\\
{\large «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ {\Large{24}}؛»}\\
روزی میدهد، با قوت هم روزی میدهد.\\
این را که فهمیدم در قرآن چه کردم؟!\\
{\large «فَعَلِمْتُ أَنَّ وَعْدَهُ وَ قَوْلَهُ صِدْقٌ؛»،}
فهمیدم خدا حرفی بزند راست میگوید، وعده خدا تخلفبردار نیست. اگر میگوید روزی میدهم واقعاً روزی میدهد.
{\large «فَسَكَنْتُ إِلَى وَعْدِهِ وَ رَضِيتُ بِقَوْلِهِ»،}
این سخت است! اینکه من به وعده الهی اطمینان کنم.\\
به این آقاپسر که بیست و هشت سالش است میگویم: چرا زن نمیگیرید؟!\\
میگوید: حاجآقا! خرج خودمان را بهزور در میآوریم\\
میگویم: معنی این جمله میدانید چیست؟!\\
معنی این جمله این است که خدایا من یک نفر باشم شما میتوانی من را روزی بدهی، دو تا شدیم دیگر نمیتوانی!\\
سه تا شدیم دیگر اصلاً نمیتوانی! نعوذبالله! و حال اینکه فرهنگ شیعه، فرهنگ روایات ما این است، ائمه به ما یاد دادند
{\large «إنّ المال مع الأهل و العیال،»}
ثروت، مکنت و مال با اهلوعیال است؛ یعنی با زن و زندگی است تا ازدواج نکنی روزیات گسترده نمیشود، نه اینکه صبر کنی خانه و ماشین و شغل و کار و... سپس بروی ازدواج کنی!\\
آقا سیزدهسالگی بالغ شده است الان بیست و نه سالش است!\\
چقدر در این مدت به خطر افتاده است؟!\\
چقدر عزوبت، پدری از او درآورده است؟! چرا؟!\\ چون این یک جمله را نتوانسته است با خودش حل کند که این صحابی امام صادق (علیهالسلام) فرمود:
{\large «فَسَكَنْتُ إِلَى وَعْدِهِ وَ رَضِيتُ بِقَوْلِهِ»،}
من اطمینان کردم به این وعده الهی!\\
بگذارید آیه صریحترش را بخوانم:\\
{\large «وَأَنْكِحُوا الْأَيَامَىٰ مِنْكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ {\Large{25}}.»}\\
بیهمسرانتان را همسر بدهید، اگر فقیر باشند خدا روزی میرساند، تجربه هم شده است، چه دختران، چه پسران، قبل از ازدواج چیزی ندارند، با ازدواج است که زندگی راه میافتد و شروع میشود!\\
این وعده الهی است که اصلاً تو ازدواج کن من از فضل خودم تو را بینیاز میکنم. آیه قرآن است، روایت نیز نیست تا بگویم سندش فلان است.\\
آمد پیش رسول گرامی اسلام گفت: آقا! مشکل مالی دارم! فرمود: زن بگیر! (من یکذره از بانوان پشت پرده میترسم؛ ولی روایت است دیگر!) زن گرفت خبری نشد!\\
آمد پیش رسول خدا گفت: یا رسولالله خبری نشد!\\ فرمود: یک زن دیگر بگیر!\\
دومی را گرفت خبری نشد!\\
آمد پیش رسول خدا گفت: یا رسولالله خبری نشد!\\ فرمود: یک زن دیگر!\\
سومی را گرفت، روزی راه افتاد! (حالا شما خیلی عمل نکنید! ما که کتک را امشب خوردیم!) بههرحال اصلاً مایه بهرهمندی از مواهب، ازدواج است. این متن دین ما و متن قرآن ما است.\\
فرمود: من به این وعده اطمینان کردم حال چه کردم؟!\\
آخر روایت را ببینیم؛ اول آیه این بود خدا فرمود: من جن و انس را آفریدم برای عبادت، فضولی نسبت به روزی ممنوع است. روزیات با من! کارت را بکن!\\
به تعبیر امام صادق (علیهالسلام) در روایتی (این آقا هم همان روایت مد نظرش بوده است) فرمود: خدا یک رشته کارها را از بشر خواسته است، یک رشته را به گردن خودش گرفته است، بشر آمده است جای این دو تا را دارد عوض میکند! روزی چهارده ساعت دنبال روزی میدود! نیم ساعت حال ندارد عبادت کند!\\
خدا گفت: عبادت کن روزی هم با من!\\
البته به دنبال روزی حلال رفتن خودش عبادت است، منتهی حلال که خیلی هم کم پیدا میشود! خدا روزی کند بتوانیم روزی حلال داشته باشیم.
\begin{center}
{\large «صلی الله علیه یا اباعبدالله.»}
\end{center}
شب سوم ماه محرم و شب دردانه سیدالشهدا، (علیهالسلام) سهساله اباعبدالله (علیهالسلام)، رقیه خاتون (علیهاالسلام)، با آن خوابی که دیده است و با آن جریانی که دارد؛ من برای اینکه مجلس آماده بشود، خوابی را که در همان ایام، رقیه خانم این خواب را دیده است، دختر دیگری از اباعبدالله (علیهالسلام) نیز دیده است، منتهی چون بزرگ بوده است تحمل کرده است، توانسته است خودش را به یک معنا مدیریت کند، خواب را خدمتتان عرض بکنم بر اساس نوشته مرحوم سید بن طاووس در کتاب لهوف.\\
مرحوم سید در لهوف این خواب را از سکینه خاتون نقل میکند:
{\large «فلمّا كان اليوم الرابع من مقامنا، رأيت في المنام [رؤيا]»،}
سکینه خاتون (علیهاالسلام) میگوید: من روز چهارمی که به شام وارد شده بودیم و در آنجایی که اسکان یافته بودیم؛\\
مستحضر هستید در حقیقت اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام) در یک ساختمان نیمهساخته، متروکه، در محدوده کاخ یزید اسکان داده شدند، هم به دربار نزدیک بودند، هم قابلمدیریت بودند، هم مکانی بود که به تعبیر امام سجاد (علیهالسلام)
{\large «لایقینا من حر ولا برد،»}
نه گرما، نه سرما، هیچکدام را محافظت نمیکرد؛ یک ساختمان نیمهساخته شده، متروکه، مخروبه بوده است، گویا میخواستند بسازند بعد رها کردند، اینجا اهلبیت (علیهمالسلام) را اسکان دادند.\\
اینها چهل منزل راه آمده بودند، امکلثوم (سلاماللهعلیها) نقل کرده است: همه پوستهای ما ترک برداشته بود، همه صورتهای ما خشک شده بود و خون میآمد. با وجود این فضا در این خرابه سکینه خاتون خواب دیده است.\\
{\large «رأيت امرأة راكبة في هودج و يدها موضوعة على رأسها،»}
دختر امام حسین (علیهالسلام) میگوید: من در خواب دیدم یک خانمی سوار بر هودج، از آسمان پایین آمد در حالی که دستش روی سرش است، دستانش را بر سرش گذاشته است.
{\large «فسألت عنها فقيل لي: هذه فاطمة بنت محمّد أمّ أبيك»}
پرسیدم این خانم چه کسی است؟\\
گفتند: فاطمه است، دختر پیغمبر، أمّ أبیک، مادر پدرت است.\\
از اینجا دقت کنید سکینه خانم دارد خوابش را تعریف میکند: \\
{\large «فقلت: و اللّه لأنطلقنّ إليها و لاخبرنّها بما صنع بنا.»}\\
قسم یاد کردم در خواب گفتم الان میدوم پیش مادرم میگویم با ما چه کردند.\\
{\large «فسعيت مبادرة نحوها حتّى لحقت بها.»}\\
دوان دوان رفتم به سمت فاطمه (سلاماللهعلیها)،
{\large «فوقفت بين یدیها أبكي.»}\\
در مقابل بیبی ایستادم اشکهای من جاری بود.\\ سکینه میگوید:\\
{\large «و أقول: يا امّاه جحدوا و اللّه حقّنا، يا امّاه بدّدوا و اللّه شملنا، يا امّاه استباحوا و اللّه حريمنا، يا امّاه قتلوا و اللّه الحسين علیهالسلام أبانا.»}\\
گفتم یا أمّاه مادر جان حق ما را انکار کردند شیرازه زندگی ما را از هم پاشیدند، مادر! حرمت ما را شکستند، حسین (علیهالسلام) را کشتند.\\
همینطور دارد با مادر صحبت میکند در خواب، میگوید: فاطمه (سلاماللهعلیها) اینجوری به من جواب دادند:\\
{\large «فقالت لي: كفّي صوتك يا سكينة فقد [فَقَدْ أَقْرَحْتِ كَبِدِي وَ قَطَعْتِ نِيَاطَ قَلْبِي] قطّعت نياط قلبي، هذا قميص أبيك الحسين علیهالسلام لا يفارقني حتّى ألقى اللّه [به].»}\\
یا سکینه خاموش شو! دیگر نگو! چرا؟\\
جگرم را آتش زدی، کبدم را سوزاندی!\\
از زیر چادر یک پیراهنی بیرون آورد، فرمود: این پیراهن حسین (علیهالسلام) هست. این پیراهن را از خودم جدا نمیکنم تا روز قیامت {\textbf{26}}.\\
در روایات هم داریم روز قیامت ملائکه صدا میزنند سرها پایین دختر پیغمبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) میخواهد رد بشود!\\
فاطمه (سلاماللهعلیها) بر ناقهای از نور میآید وسط محشر میایستد، پیراهن خونی اباعبدالله را روی دست میگیرد، به خدا عرضه میدارد خدایا آمدم برای شفاعت.\\
بیایم سراغ ماجرای رقیه (سلاماللهعلیها) که گفته بودند به بچهها که حالا بابا سفر است احیاناً میآید من در تاریخ دیدم وقتی وارد مجلس یزید شدند، این بزرگترها جلوی چشم بچهها را گرفتند؛ اما در مجلس عبیدالله از دست در رفت، بعضی از بچهها دیدند و پرسیدند از زینب کبری:
{\large «عمّتاه هذا رأس مَن؟»}\\
این سر چه کسی است؟\\
اما در مجلس یزید جبران شد جلوی چشمها کموبیش گرفته شد.\\
خواب بابا دیده است، دختر آمده است از خواب پریده است، داستان را بلد هستید، سر را روی طبق گذاشتند، آوردند داخل این خانه خرابه، تعبیر آنهایی که نقل کردند این است: به عمه گفت: عمه جان من میل به غذا ندارم!\\
گفت:
\begin{center}
چهل شب نان ما زخمزبان بود
\hspace*{2.5cm}
نمک در سفره ما خیزران بود
\end{center}
اینها اهل غذا نبودند در این مدت!\\
زینب کبری (علیهاالسلام) فرمود: دختر برادرم آنچه تو میخواهی و میطلبی زیر روپوش است؛ روپوش را برداشت آنهایی که نقل کردند چند تا جمله بیشتر نقل نکردند؛ یعنی به سه چهار جمله بیشتر نکشید. یک نگاهی به این سر بریده کرد أبتاه! ای مادرهایی که دختر کوچک دارید! صدا زد: أبتاه!\\
اولین سؤال این است راجع به خودش نیست، اولین سؤال راجع به بابا است، فرمود:
{\large «ابتاه! من الذی قطع وریدک؟»}\\
چه کسی گلویت را بریده است؟\\
{\large «من الذی خضب شیبک بدمک؟»}\\
چه کسی محاسنت را به خون آغشته کرده است؟\\
{\large «من الذی أیتمنی علی صغر سنی؟»}\\
بابا چه کسی من را در این کوچکی یتیم کرده است؟\\
خم شد لبها را گذاشت، روی صورت بابا!\\
گفتند: الحمدلله بچه خوابش برده است! چیزی نگذشت دیدند سر از دست جدا شد!\\
دستها را بیاور بالا سه مرتبه بگو: یا حسین...
\begin{center}
{\large «أَللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ.»}
\end{center}
\newpage
\begin{center}
{\Large{فهرست منابع}}
\end{center}
\begin{enumerate}
\item
مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، مسترحمی، هدایتالله، غفاری، علیاکبر، بهبودی، محمدباقر، مصباح یزدی، محمد تقی، محمودی، محمدباقر، خرسان، محمدمهدی، و دیگران. ۱۴۰۳. بحارالأنوار: الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار. ۱۱۱ ج. بیروت - لبنان: دار إحياء التراث العربي، ج 44، ص 382.
\item
ورام، مسعود بن عیسی. بدون تاریخ. تنبيه الخواطر و نزهة النواظر(مجموعة ورّام). ۲ ج. بیروت - لبنان: مکتبة الفقيه، ج 1، ص 303؛ دیلمی، حسن بن محمد. ۱۳۷۱-۱۴۱۲. إرشاد القلوب (دیلمی). ۲ ج. قم - ایران: الشريف الرضي، ج 1، ص 187؛ الإثنی عشریة فی الرد علی الصوفیة، ص ۲۹۹.
\item
سوره فاطر، آیه 6.
\item
سوره فاطر، آیه 5.
\item
سوره فاطر، آیه 6.
\item
صالح، صبحی، شریف رضی، محمد بن حسین، و علی بن ابی طالب (ع)، امام اول. ۱۳۶۶-۱۴۰۷. نهج البلاغة: و هو مجموع ما اختاره الشریف ابوالحسن محمدالرضی بن الحسن الموسوی من کلام ابیالحسن علیبن ابیطالب علیهالسلام. ۱ ج. قم - ایران: مؤسسة دار الهجرة، ص 287.
\item
سوره حجر، آیه 36.
\item
سوره حجر، آیه 39.
\item
سوره مریم، آیه 71.
\item
ابنبابویه، محمد بن علی، قاضی سعید قمی، محمد سعید بن محمد مفید، و حبیبی، نجف قلی. ۱۴۱۵. شرح توحید الصدوق. ۳ ج. تهران - ایران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. سازمان چاپ و انتشارات، ج 1، ص 542.
\item
سوره توبه، آیه 38.
\item
سوره یوسف، آیه 33.
\item
سوره کهف، آیه 110.
\item
سوره اعراف، آیه 27.
\item
مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، مسترحمی، هدایتالله، غفاری، علیاکبر، بهبودی، محمدباقر، مصباح یزدی، محمد تقی، محمودی، محمدباقر، خرسان، محمدمهدی، و دیگران. ۱۴۰۳. بحارالأنوار: الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار. ۱۱۱ ج. بیروت - لبنان: دار إحياء التراث العربي، ج 67، ص 42.
\item
سوره نساء آیه 19.
\item
غفاری، علیاکبر، کلینی، محمد بن یعقوب، و آخوندی، محمد. ۱۳۶۳. الکافي. ۸ ج. تهران - ایران: دار الکتب الإسلامیة، ج 5، ص 59.
\item
حائری، محمد بن ابی طالب، و کریم، فارس حسون. ۱۴۱۸-۱۳۷۶. تسلیة المجالس و زینة المجالس الموسوم بـ«مقتل الحسین علیه السلام.» ۲ ج. قم - ایران: بنیاد معارف اسلامی، ج 2، ص 155.
\item
سوره اعراف، آیه 201.
\item
سوره رعد، آیه 28.
\item
ورام، مسعود بن عیسی. بدون تاریخ. تنبيه الخواطر و نزهة النواظر(مجموعة ورّام). ۲ ج. بیروت - لبنان: مکتبة الفقيه، ج 1، ص 303؛ دیلمی، حسن بن محمد. ۱۳۷۱-۱۴۱۲. إرشاد القلوب (دیلمی). ۲ ج. قم - ایران: الشريف الرضي، ج 1، ص 187؛ الإثنی عشریة فی الرد علی الصوفیة، ص ۲۹۹.
\item
سوره ذاریات، آیه 56-58.
\item
سوره هود، آیه 6.
\item
سوره ذاریات، آیه 56-58.
\item
سوره نور، آیه 32.
\item
بحرانی، عبد الله بن نور الله، موحد ابطحی اصفهانی، محمدباقر، و مدرسه الامام المهدی علیه السلام. ۱۳۷۵. عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال. ۱۱ ج. قم - ایران: مدرسة الإمام المهدي (علیه السلام)، ج 17، ص 440 و 441.
\end{enumerate}
\end{document}