\documentclass[a4paper,12pt]{article}
\begin{document}
\begin{center}
{\large «أعُوذُ بِاللّٰهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ\\
بِسمِ اللهِ الرَّحمٰنِ الرَّحِیمِ\\
الحَمْدُ للّٰه رَبِّ العَالَمِینَ وَ الصَّلوةُ وَ السَّلامُ عَلَی النَیِّرِ الأَعْظَمِ وَ نَتِیجَةِ العَالَمِ، هَادِي السُّبُلِ وَ مُنجِي البَشَرِ سَیِّدِنا وَ مَولَانَا حَبِیبِ إِلهِ العَالَمِینَ أَبِي القَاسِمِ المُصطَفیٰ مُحَمَّدٍ وَ عَلیٰ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِینَ المُکَرَّمِینَ وَ اللَّعْنُ الدَّائِمُ عَلیٰ أَعدَائِهِم أَجمَعِینَ مِنَ الآنِ إِلیٰ قِیَامِ یَومِ الدِّینِ؛»}
\end{center}
\begin{center}
{\large «قال ابو عبدالله الحسین علیهالسلام: وَ لَكُمْ فیّ [بِي] أُسْوَةٌ {\Large{1}}.»}
\end{center}
شب دوم ماه محرم، مقارن با ایام هفته دفاع مقدس، خداوند انشاءالله به حق شهدا پایان امر ما را ختم به شهادت و سعادت بفرماید؛ به برکت صلوات بر محمد و آل محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم).\\
در این مجلس محترم روایتی را از امام صادق (علیهالسلام) ترجمه میکردم. حضرت به یکی از شاگردانشان فرمودند در این مدت رفتوآمد در محضر ما چه از ما یاد گرفتی؟!\\
عزیزان مستحضرند در میان اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام)، اکثر معارف را از امام صادق (علیهالسلام) داریم؛ به برکت درگیری نظامی بین بنیعباس و بنیامیه فراغتی پیش آمد که امام صادق (علیهالسلام) بتواند دانشگاه تأسیس کند، دانشجو بپذیرد، بیش از چهارهزار دانشجو، در یک مدت قابلتوجه در مسجد پیغمبر معارف را بازگو کند.\\
من یک موقع با خود فکر میکردم اگر امام صادق (علیهالسلام) همه مدت ۶۵ سال عمرش را مثل همین مدت کوتاه فرصت داشت و اگر سایر ائمه (علیهمالسلام) بهمانند امام صادق (علیهالسلام) فرصت میداشتند؛ الان ما چند میلیون روایت و حدیث در دانشهای مختلف داشتیم و اصلاً وضع تمدنی اسلام به گونه دیگری بود دو نمونه کوتاه خدمتتان عرض بکنم؛\\
امام صادق (علیهالسلام) شاگردی دارد به نام مقنّع چون در صورتش آسیبی وجود داشت قناع میزد و روی صورت را میپوشید؛ لذا اسمش شد مقنّع!\\
در زندگینامه این جناب مقنّع میخوانیم در آن زمان قمر مصنوعی درست کرده بود، شب این قمر را به آسمان میفرستاد و طبق آنچه که در تاریخ آمده حدود صد کیلومتر را این قمر مصنوعی روشن میکرد. تمام کسانی که زندگینامه جناب مقنع را نوشتند این اختراع را از او نقل کردند و این فرد شاگرد امام صادق (علیهالسلام) است.\\
شاگرد دیگر امام صادق (علیهالسلام) جابر بن حیان است؛ پدر علم شیمی. در زندگینامهاش نوشتند حدود هزار رساله در علم شیمی تألیف کرده است و وقتی از او میپرسیدند این علوم را از کجا میدانی؟!\\
میفرمود هرچه دارم از جعفر بن محمد (علیهماالسلام) دارم.
حالا شما فکر کنید اگر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بیستوپنج سال خانهنشین نبود و هر روز حضرت چند تا سخنرانی داشت؛ امام مجتبی (علیهالسلام) بیش از بیست سال خانهنشین نبود؛ سیدالشهداء (علیهالسلام) در پنجاه و هفت سال عمرش خانهنشین نبود، الان در دست بشریت چه بود!\\
چقدر علم و دانش در زمینههای تجربی، انسانی، ریاضی و... رشد داشت!\\
خدا لعنت کند کسانی را که نگذاشتند این چراغهای هدایت آنگونه که بایسته و شایسته است بدرخشند و نورافشانی کنند.\\
بههرحال امام صادق (علیهالسلام) بهخاطر همان فرصت کوتاهی که بهخاطر دعوای بنیامیه و بنیعباس پیش آمد و قدرتها به خود پرداختند، فرصتی پیدا کرد شاگرد تربیت کند.\\
حال به یکی از این شاگردانش فرمودند چه از من یاد گرفتی؟!\\
این نکته را بگویم، الان اکثریت برادران اهلسنت ما در سراسر عالم حنفیاند. یعنی مقلد ابوحنیفه هستند؛ این جمله از ابوحنیفه همه نقل کردند که ابوحنیفه مکرر میگفت:
{\large «لولا السنتان لهلک النعمان {\Large{2}}»،}
(اسم ابوحنیفه نعمان است) اگر آن دو سالی که من در خدمت امام صادق (علیهالسلام) زانو زدم نمیبود هلاک بودم، هیچی بلد نبودم؛ یعنی اهلسنت هم به یک معنا وامدار امام جعفر صادق (علیهالسلام) ما هستند و خودشان هم قبول دارند!\\
و دیگر اینکه ابوحنیفه استاد مالک، مالک استاد شافعی است و شافعی استاد احمد بن حنبل است.\\ اینها از همدیگر علم گرفتند. همه عیال این مکتب هستند؛ چون شیعه به معنای خاص نبودند اقوال مندرآوردی هم دارند و این انحرافات هم که میبینید مال همین اقوال مندرآوردی است.\\
امام صادق (علیهالسلام) به یکی از شاگردانش فرمود در این مدت چه از ما یاد گرفتی؟!\\
گفت آقا هشت مطلب!\\
سه مورد آنها را خدمتتان در جلسات گذشته عرض کردم؛ از چهارمی شروع میکنیم.
\begin{center}
{\large «اَلرَّابِعَةُ قَالَ رَأَيْتُ كُلَّ مَنْ وَجَدَ شَيْئاً يُكْرَمُ عِنْدَهُ اِجْتَهَدَ فِي حِفْظِهِ وَ سَمِعْتُ قَوْلَهُ سُبْحَانَهُ مَنْ ذَا اَلَّذِي يُقْرِضُ اَللّٰهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضٰاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ فَأَحْبَبْتُ اَلْمُضَاعَفَةَ وَ لَمْ أَرَ أَحْفَظَ مِمَّا يَكُونُ عِنْدَهُ فَكُلَّمَا وَجَدْتُ شَيْئاً يُكْرَمُ عِنْدِي وَجَّهْتُ بِهِ إِلَيْهِ لِيَكُونَ لِي ذُخْراً إِلَى وَقْتِ حَاجَتِي إِلَيْهِ قَالَ أَحْسَنْتَ وَ اَللَّهِ {\Large{3}}؛»}
\end{center}
خود این روایت نشان میدهد اصحاب ائمه (علیهمالسلام) انسانهای قرآنیاند!\\
قدمبهقدم این صحابی امام صادق (علیهالسلام) مطالبی را که از امام صادق (علیهالسلام) یاد گرفته است دارد با قرآن تطبیق میکند، ارجاع قرآنی میدهد، منبع قرآنی ذکر میکند و مؤمن باید چنین باشد، مؤمن باید قرآنی باشد.\\
\\
{\textbf{چهارمین مسئله}}
که من از خدمت شما آموختم این بود که من دیدم هر کسی هرچه را که گرامی میدارد. دوست میدارد برایش ارزشمند است تلاش میکند آن را نگه دارد.
شما کارخانهای دارید درآمدزا است، دوست ندارید ورشکست بشوی؛ دوست دارید بفروشید!\\
همسری دارید زیبا و مطیع، دوست ندارید به شرایطی برسد طلاقش بدهید!\\
خانهای دارید در آن آرام هستید، بزرگ و پرنور، دوست ندارید آن را از دست بدهید!\\
هر کسی آنچه که در نزد او گرامی است، ارزشمند است، تلاش میکند نگه دارد، حفظ کند.\\
{\large «رَأَيْتُ كُلَّ مَنْ وَجَدَ شَيْئاً يُكْرَمُ عِنْدَهُ اِجْتَهَدَ فِي حِفْظِهِ.»}\\
هر کس هرچه را دارد که پیش او گرامی است، تلاش میکند نگه دارد.\\
این صحابی امام صادق (علیهالسلام) میگوید من دیدم من نگهدارنده خوبی نیستم!\\
من نمیتوانم اموری که پیش من گرامی است خوب نگه دارم!\\
به قرآن مراجعه کردم دیدم خدای متعال میفرماید بده من نگه دارم!\\
اگر فرستادی پیش من که من نگه دارم دو کار میکنم؛ اولاً بهخوبی حفظ و حراست میکنم، برایت نگهش میدارم؛ ثانیاً وقتی به تو تحویل میدهم چندبرابر تحویل میدهم، چندین برابر رشد کرده است.\\
{\large «وَ سَمِعْتُ قَوْلَهُ سُبْحَانَهُ: مَنْ ذَا اَلَّذِي يُقْرِضُ اَللّٰهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضٰاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ {\Large{4}}.»}\\
من شنیدم خدا میگوید اگر کسی به خدا قرض بدهد، اگر کسی چیزی را بفرستد پیش پروردگار، اولاً خدا نگه میدارد، ثانیاً چندبرابر میکند، ثالثاً پاداش میدهد.\\
من آمدم یک معامله با خدا کردم، هرچه خیلی در چشمم ارزشمند آمد، هرچه خیلی به آن دل بستم، این را فرستادم پیش خدای متعال گفتم: خدایا پیش خودت نگهش دار!\\
چقدر تعبیر شیرین است:
{\large «فَكُلَّمَا وَجَدْتُ شَيْئاً يُكْرَمُ عِنْدِي وَجَّهْتُ بِهِ إِلَيْهِ لِيَكُونَ لِي ذُخْراً إِلَى وَقْتِ حَاجَتِي إِلَيْهِ.»}\\
هرچه را که دیدم پیش من گرامی است، فرستادم بهسوی خدا تا خدا نگهش دارد، وقتی من نیاز دارم به من برگرداند.\\
این مسئله چهارم چند نکته در درون خود دارد.
نکته اول اینکه انسان باید یک رشته امور پیش او ارزشمند باشد. انسانی که هنجار و ناهنجار پیش او یکی است، امور ارزشی و ضد ارزشی پیش او یکی است، این انسان، انسان فرهیختهای نیست. انسان باید بتواند فرقگذاری کند بین ارزش و ضدارزش، باید بتواند خوبی را از بدی تشخیص بدهد؛ گاهی وقتها خوبیها خیلی ظریف، بدیها خیلی ظریف هستند، باید بتواند اینها را تشخیص بدهد. مخصوصاً جایی که ظریف میشود.\\
کاروان حج حرکت کرده است، رفتند مکه، بعد از مکه رفتند مدینه، خدمت همین امام صادق (علیهالسلام) رسیدند. ببینید ظرافت را، دقت کنید! امام (علیهالسلام) به بزرگی از بزرگان آن کاروان فرمودند تو همه چیزهایت خوب است؛ ولی گاهی هم بعضی کارهای بد میکنی!\\
چرا میکنی؟\\
گفت آقا مثلاً من چه کار بدی کردم؟!\\
فرمودند به من گزارش کردند در این سفری که شما حرکت کردید با همراهیان آمدید از خانهتان تا حج بیتالله، بعد هم آمدید مدینه، در هر منزلی که فرود آمدید، تو کبشی (گوسفندی) سر بریدی برای همه غذا آماده کردی، به همه غذا دادی درست است؟!\\ گفت بله آقا درست است. فرمودند کار بدی کردی!\\ این بیچاره چشمانش چهارتا شد!\\
از پول خود گذشتهام. از مال گذشتهام، از وقت خود گذشتهام، گوسفند کشتهام، به حاجیان و زائران خانه خدا دادهام، کار بدی کردم؟!\\ میخواهم ظرافت را متوجه بشوید. حضرت فرمودند تو ندانستی در کاروان کسانی بودند دست آنها تنگ بود!\\
آنها هم دوست داشتند بتوانند مثل تو خرج کنند و نمیتوانستند!\\
تو باید بهگونهای عمل میکردی نامحسوس به آنها مال تزریق میکردی، گاهی هم آنها گوسفند بکشند، گاهی هم آنها سفره بیندازند، این ظرافتهای دین ما است.\\
نکته دوم اینکه ارزشها را باید نگه داریم؛ خواهر عزیز من! عفت تو ارزش است، سفت و محکم پایش بایست!\\
علم برای یک عالم ارزش است؛ تقوا برای یک انسان با تقوا ارزش است؛ امامجماعت باید عادل باشد، عدالت برای او ارزش است؛ انقلاب اسلامی ما برای ما ارزش است؛ جلودار بودن در دفاع از مستضعفین برای ما ارزش است. اینها را باید ما نگه داریم.\\
به امام صادق (علیهالسلام) گفت: من دیدم هرکس ارزشی دارد یک چیز ارزشمندی دارد حفظش میکند. گفت بارکالله.\\
در اوج جنگ تحمیلی که ما ملتمان بسیاری از کالاهایش با بن پرداخت میشد؛ یعنی نداشتیم!\\ رودربایستی هم نداریم!\\
کشور در مضیقه بود، در صادرات نفتمان مشکل داشتیم، دنیا با ما قهر بود، اوج جنگ تحمیلی این ملت مهماندوست چند میلیون افغانی و عراقی را بهعنوان پناهنده در خودش جای داده بود. من آن موقع متوجه بودم مجموعه بیست و چند کشور اتحادیه اروپا، نصف پناهندگان ما پناهنده نداشت. این ارزش است.\\
در افغانستان میکشتند، پناه آوردند، ملت ایران آغوش باز کرد. در عراق صدام میکشت. عراقیها پناه آوردند، ملت ایران آغوش باز کرد. خودش با بن زندگی میکرد؛ ولی این ارزش است، ارزشهایمان را باید نگه داریم.\\
نکته سوم اینکه اگر چیزی چشممان را پر کرد، اگر چیزی به دلمان نشست و دیدیم چیز خوبی است میخواهیم نگهش داریم، باید تلاش کنیم بفرستیم پیش کسی که هم درست نگه میدارد، هم چندبرابر تحویل میدهد.\\
روایت داریم از اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام) که گاهی انسان یک درهم صدقه میدهد. یک درهم، پول سیاه است؛ مثلاً هزار تومان شما به فقیر میدهید. این میرود در صندوق ذخیره خدای متعال وقتی در روز قیامت آن یک درهم صدقه تو را در نامه عمل میگذارند میبیند شده است اندازه کوه احد!\\
آنهایی که مدینه رفتند، میدانند کوه احد چقدر است!\\
کار پروردگار این است که
{\large «فَیُضَاعِفَهُ»،}
چندبرابر میکند.\\
این شاگرد امام صادق (علیهالسلام) عرضه داشت: آقا من دیدم بهتر آنکه بفرستم جایی، صندوقی که هم درست نگه میدارد، هم چندبرابر میکند، هم محفوظ میماند، هم چندبرابر میکند.\\
محفوظ نگهداشتن کار سختی است!\\
بالای منبر گاهی به مردم گفتم عزیزان من! هر موقع یک کار درستوحسابی از شما صادر شد، یک کار خوبی! مانند ده روز عزاداری اباعبدالله (علیهالسلام) میکنید، این یعنی طبق روایات ما شما خروارخروار دارید ثواب جمع میکنید، هکتارهکتار دارید بهشت میخرید؛ باید مواظب باشی تک زدی به شیطان پاتک میزند!\\
مکرر من دیدم کار شیطان این است تک خورد، پاتک میزند. هنوز دهه محرم تمام نشده است میبینی شروع شد، فیلمها آمد، عکسها آمد، ترانهها آمد؛ این پاتک شیطان است، میخواهد تو را از حسین بگیرد، میخواهد اشکهایت را بیاثر کند. خود حفظکردن اثر
\{مهم است\}.\\
در اتاق نشسته بودم در همین حج واجب که هنوز آثارش در سر و سینهمان هست!\\
از منا برگشتیم؛ یعنی عمره تمتع را انجام دادیم، عرفات رفتیم، مشعر رفتیم، منا رفتیم، قربانی کردیم، سرمان را تراشیدیم، شیطان را رمی کردیم، سه روز شبها در منا بیتوته کردیم، آمدیم در هتل، فردای آن روز یا پسفردا یادم نیست، جوانی به من زنگ زده است از کاروان دیگر، خجالت میکشید به روحانی خودش بگوید، به من زنگ زده است، گفت حاجآقای رضایی؟!\\
گفتم بفرمایید!\\
گفت من از کاروان شما نیستم.\\
گفتم در خدمتم.\\
گفت آقا اگر کسی بعد از منا آمده است هنوز ادامه اعمالش را انجام نداده است؛ چون ما بعد از منا باز باید برویم دور خانه خدا طواف، زیارت، سعی، صفا و مروه، طواف نسا، نماز طواف؛ کار داریم هنوز کارها تمام نشده است؛ گفت اگر یک جوانی حالا شیطان گولش زد در این مدت که از منا برگشته است و هنوز باقی اعمال را انجام نداده است، چند بار خودارضایی کرد حکمش چیست؟!\\
حیف نیست! سی میلیون خرج کردی آمدی مکه! دور کن از خودت این ابزار و آلات گناه را! ننشین عکس و فیلم نگاه کن که خودارضایی کنی!\\
گفتم حالا مسئله شرعی آن را میخواهی یا حکم اخلاقیاش را میخواهی؟!\\
گفت هر دو!\\
گفتم مسئله شرعی آن این است که باید یک شتر قربانی کنی!\\
کفاره تو یک شتر است!\\
هرچه هم سریعتر!\\
اینکه حکم شرعیاش است؛ اما حکم اخلاقیاش هم این است که خودت را بدبخت کردی! حفظکردن یک عمل کار آسانی نیست.\\
این صحابی امام صادق (علیهالسلام) عرضه داشت آقا من فهمیدم اگر با خدا معامله کردم عملم حفظ میشود.\\
داستان فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) را که شنیدید. بگویم دل و جانتان نورانی بشود. نثار روح دختر پیغمبر هدیه کنید صلوات بر پیامبر و آل پیامبر (علیهمالسلام)؛
در یک کلمه، فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) جان پیغمبر است. خودش فرمود:
{\large «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي {\Large{5}}»،}
پاره تن من است. بالاتر رفت و فرمود:
{\large «فلذة}\{{\large من}\}{\large کبدی {\Large{6}}.»}\\
تکه جگر من است. رفت بالاتر و فرمود:
{\large «مُهْجَةُ قَلْبِي {\Large{7}}»،}
خون درون قلب من است. دیگر از این بالاتر که نمیشود انسان حرفی بزند!\\
آنقدر محبوب پیغمبر خدا است که پیغمبر در ندیدن او بیطاقت است؛ لذا وقتی میخواهد مسافرت برود آخرین خانهای که برای خداحافظی میرود خانه فاطمه (علیهاالسلام) است، وقتی از مسافرت برمیگردد، اولین خانهای که وارد میشود خانه فاطمه (علیهاالسلام) است. آنقدر نسبت به این دختر بیطاقت است. ارتباط هم ارتباط روحی است. در موردش فرمود:
{\large «حُورِيَّةٌ إِنْسِيَّةٌ {\Large{8}}»،}
اصلاً گویا شاکلهاش بهشتی است. گویا حوریه است. آن قدر این زن لطیف است، آنقدر آخرتی است، آنقدر بریده از دنیا است.\\
تاریخ نوشته در یکی از سفرها رسول گرامی اسلام (علیهالسلام) از سفر برگشتند به عادت همیشگی وارد خانه فاطمه (سلاماللهعلیها) شدند، وارد خانه که شدند دیدند بیبی دو عالم یک پرده ملوّن یعنی یک پرده رنگین به درب خانه، به درب اتاق آویزان کرده است. وارد اتاق که شدند برای روبوسی دیدند فاطمه (سلاماللهعلیها) گردنبندی به گردن، دستبندی به دست دارد، این را نپسندیدند.\\
رسول گرامی اسلام (علیهالسلام) برخلاف همیشه که تحویل میگرفتند یک گوشهای نشستند لحظاتی سکوت، اخمها در هم، بعد هم کمتر از مدتهای مشابه بلند شدند، خداحافظی کردند. خانه زنانشان هم نرفتند. مستقیم رفتند مسجد.\\
این دختر فهیم، این بضعة النبی با خودش فکر کرد، فهمید که علت ناراحتی پدر چیست!\\
پرده را درآورد، این گردنبند را درآورد، دستبندها را درآورد، این گردنبند و دستبند را گذاشت داخل این پرده، پرده را پیچید، غلامی را صدا کرد این بسته را داد خدمت این غلام فرمود: میروی به مسجد، به پدرم این بسته را میدهی، میگویی فاطمه سلامت رساند و فرمود أبتاه! در هر راهی که خودتان میتوانید مصرف کنید.\\
جمله به امام صادق (علیهالسلام) چه بود؟\\
فرمود من دیدم هر چیزی که گرامی است مردم حفظش میکنند و بهترین حفظ که هم حفظ و نگهداری است، هم چندبرابر شدن است، هم اجر و ثواب در کنار او هست، این است که انسان با خدا معامله کند.\\
این غلام آورد این بسته را گذاشت جلوی رسول گرامی اسلام (علیهالسلام)، تا چشم پیغمبر (علیهالسلام) به این بسته افتاد، یک جمله را رسول خدا (علیهالسلام) سه مرتبه تکرار کرد:\\
{\large «فَلَمَّا أَتَاهُ قَالَ: فَعَلَتْ، فِدَاهَا أَبُوهَا}\{{\large ثَلاَثَ مَرَّاتٍ {\Large{9}}}\}.»\\
او کاری را که پدر فاطمه دوست داشت انجام داد. بابا به فدای فاطمه!\\
سه مرتبه این جمله را تکرار کردند. بعد هم همان جا در راه خدا صدقه دادند.\\
این صحابی امام صادق (علیهالسلام) گفت: آقا من دیدم چیزهایی که به دلم مینشیند، خیلی دوست دارم، این را اگر با خدا معامله کنم هم میماند، هم چندبرابر میشود؛ لذا من چه کردم؟!\\
من آمدم آنچه را که اینچنین بود خیلی برایم ارزشمند بود، این را آمدم با خدا معامله کردم.\\
چرا ما در اسلام سنت وقف داریم؟\\
روستایی است اطراف مشهد، به نام دهبار، من رفته بودم کاری داشتم، یک روستای کوچک است. مسئولین شورای روستا گفتند: آقا فقط در این روستا ما چهارصد باغ داریم، وقف عزاداری امام حسین (علیهالسلام) است.\\
فرمود: من دیدم اگر با خدا معامله کنم، هم محفوظ میماند، هم بزرگ میشود.\\
پیغمبر (سلاماللهعلیه) هر از چند گاهی قربانی میکردند. مردم این کار را بکنید!\\
گوشت گران است و معمولاً خانوادههای مستضعف پولشان به گوشت نمیرسد، قربانی کنید و در راه خدا بدهید.\\
سیره رسول خدا (علیهالسلام) همین بود، هرگاه قربانی میکردند، دو عدد قربانی میکردند. حال گوسفند بود، گاو بود، شتر بود، فرق نمیکرد. یکی از طرف خودشان، یکی از طرف امتشان یا فقرای امتشان. دو جور نقل شده است.\\
یک بار پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) قربانی کرده بودند، دو عدد ظاهراً کبش کشته بودند، دو تا گوسفند، اینها همه رفت، چه ماند؟\\
یک سردست ماند داخل خانه!\\
آمدند اصحاب خانه به پیغمبر (علیهالسلام) گفتند یا رسولالله همه آنها رفت؟! یک سردست ماند!\\
پیغمبر روحی له الفداء تبسمی کردند، فرمودند: همه آنها ماند، یک سردست از کیسه ما رفت! نگاه را ببینید! آنهایی که رفت ماند!\\
{\large «مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ {\Large{10}}.»}\\
هرچه پیش شما است نفاد دارد و تمام میشود، هرچه پیش خدا است باقی میماند. همه آن دو تا کبش مانده است، در حساب است، در ذخیره است، محفوظ است!\\
چند ده برابر آن طرف تحویلمان میدهند. آن چیزی که از جیبمان رفت همانی که برای خود ما ماند.\\
این چهارمی را هم که این صحابی گفت به امام صادق (علیهالسلام)، بلافاصله امام صادق طبق نقل روایت فرمود:
{\large «أَحْسَنْتَ وَ اَللَّهِ.»}\\
بارکالله، خوب فهمیدی، درست را داری خوب تحویل میدهی.\\
هشت مسئله در این چندین سال که در محضر ما بودی یاد گرفتی یکی از یکی بهتر! بارکالله.
\begin{center}
{\large «اَلْخَامِسَةُ قَالَ رَأَيْتُ حَسَدَ اَلنَّاسِ بَعْضِهِمْ لِلْبَعْضِ فِي اَلرِّزْقِ وَ سَمِعْتُ قَوْلَهُ تَعَالَى نَحْنُ قَسَمْنٰا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي اَلْحَيٰاةِ اَلدُّنْيٰا وَ رَفَعْنٰا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجٰاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمّٰا يَجْمَعُونَ فَمَا حَسَدْتُ أَحَداً وَ لاَ أَسِفْتُ عَلَى مَا فَاتَنِي قَالَ أَحْسَنْتَ وَ اَللَّهِ {\Large{11}}؛»}
\end{center}
به آقا عرض کرد: مسئله پنجمی که من یاد گرفتم این بود که دیدم در میان مردم در برخورداری از نعمتها تفاوت وجود دارد؛ یکی ذهن ریاضی دارد ذهن ادبی ندارد؛ یکی ذهن ادبی دارد مثل حافظ، آنقدر زیبا شعر میگوید، ذهن ریاضی ندارد؛ یکی قوت بدنی دارد ضعف اراده دارد؛ یکی ضعف بدنی دارد قوت اراده دارد؛ یکی بسیار خوشنفس است، اعتقاداتش ناقص است؛ یکی اعتقاداتش قوی است، نفسش خورده شیشه دارد؛ اینجور نیست که همه خوبیها مال همه باشد.\\
من دیدم خدای متعال آمده است برخورداری را بین افراد تقسیم کرده است و این کار را خدای متعال روی حکمت کرده است. روزیها را، نعمتها را گسترده و بر روی حکمت گسترده است. چطور در قرآن کریم فرمود:\\
{\large «نَحْنُ قَسَمْنٰا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي اَلْحَيٰاةِ اَلدُّنْيٰا وَ رَفَعْنٰا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجٰاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمّٰا يَجْمَعُونَ {\Large{12}}.»}\\
خدا در این آیه میفرماید ما روزی را گستردهایم، به هر کس بهاندازهای دادیم، به هر کس چیزی دادیم و به مقداری دادیم، چرا؟\\
تا انسانها بتوانند بعضی، بعضی را مسخّر کنند، بعضی، بعضی را به خدمت بکشند؛ یکی کارفرما است، یکی کارگر است، یکی رئیسجمهور است، یکی رأی میدهد، یکی رئیس اداره است، یکی زیر دست است، یکی قوت مدیریت دارد، یکی قوت بدنیاش قوی است تا کار عالم بچرخد، زندگی بگردد.\\
خدای متعال میفرماید این دنیا جز با این وضعیت قابل گشتن نبود، بالاخره بعضی از مشاغل که ما میگوییم مشاغل پست! این هم باید بارش برداشته بشود.\\
من گاهی وقتها به خانوادهام گفتم: بعضی از شغلها است من تصورش را نمیتوانم بکنم!\\
من تصور نمیتوانستم بکنم؛ مثلاً راننده تریلی باشم!\\
ماهها تکوتنها در یک اتاق فلزی از این شهر به آن شهر، از این بندر به آن بندر داخل کشور، خارج کشور، میپوسیدم!\\
اصلاً ماه اول
{\large «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ {\Large{13}}.»}
\begin{center}
هر کسی را بهر کاری ساختند
\hspace*{2.5cm}
مهر او را در دلش انداختند
\end{center}
به آن راننده این مطلب را بگویی، میگوید من تصور نمیکردم بخواهم روزی مثلاً در یک برههای روزی ۱۴ ساعت، ۱۲ ساعت مطالعه کنم. بنویسم، بخوانم، فکر کنم. او این را فکر نمیکند من آن را فکر نمیکنم.\\
خدای متعال فرمود ما برای اینکه چرخ زندگی بشر بچرخد انسانها را در نعمتها گونهگون آفریدیم، مختلف آفریدیم.\\
این صحابی امام صادق (علیهالسلام) میگوید وقتی من دیدم کار، کار خدا است و بر اساس یک حکمت صورت گرفته است، دو تا رذیله اخلاقی از وجود من کنده شد. یک اولاً به هیچکس حسد نبردم که بگویم حالا او چرا مدیر است من نیستم! او چرا رهبر انقلاب است من نیستم! او چرا علمش در آن حد است من نیستم! او چرا قدرت بدنیاش در آن حد است من نیستم! چرا؟!\\
چون دیدم این اختلاف بر اساس حکمت است. حکمت الهی این اختلاف را رقم زده است تا کار عالم بچرخد اولاً.\\
ثانیاً بر آنچه که از دستم در گذشته رفته است تأسف نخوردم.\\
{\large «لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَكُمْ {\Large{14}}؛»}\\
اگر به دستم نیامده است، روزیام نبوده است، مقدر من نبوده است، خدای متعال نخواسته است، خوب! نخواسته است من دکترا بگیرم، خوب! نگرفتم! نخواسته است من آیتالله و مجتهد بشوم، خوب نشدم!\\ اینجور نبود که من بخواهم بر آنچه که از دستم رفته است تأسف بخورم.\\
یکی از بیماریهایی که متأسفانه در کشور ما روبهرشد است، پزشکان میگویند این بیماری آرام میآید؛ اما یکدفعه صدایش درمیآید، بیماری افسردگی است. افسردگی چرا؟\\
یکی از علل مهم آن همین فکر و خیالها است که من نتوانستم دکتر بشوم! نتوانستم خارج بروم!\\
اخیراً مقام معظم رهبری فرمودند: یکی از دردهای کشور ما شده است دانشگاهزدگی!\\
ما امروز رفته بودیم حرم حضرت احمد بن موسی (علیهالسلام) برای زیارت که مجمع شیرخوارگان حسینی هم آنجا بود ما نمیدانستیم، خیلی هم شلوغ بود. یک خانم آنجا جلوی من را گرفته است. گفت: حاجآقا بچهام اول دبیرستان است میخواهد برود استرالیا! ناراحت هستم؛ چون با روحیاتی که من از او میشناسم برود بیدین میشود. پدرش میگوید:
برو!\\
گفتم خانم انگیزهاش چیست؟\\
گفت: میگوید من میخواهم پزشک بشوم اینجا نمیتوانم وارد دانشگاه پزشکی بشوم میروم آنجا که آنجا میگویند میشود این کار بشود.\\
به تعبیر مقام معظم یکی از بلایای کشور ما شده است دانشگاه زدگی. گویا همه کمالات در این است که یک نفر بیاید در دانشگاه و حالا این روند را طی کند. نه!\\
کار در عالم زیاد است، خدمت هم در عالم زیاد است؛ اینجور نیست فقط دانشگاهیان خدمت کنند و غیر دانشگاهیان هیچ خدمتی نکنند.\\
به امام صادق (علیهالسلام) عرضه داشت آقا من رذیلت حسد از درونم کنده شد. میدانید حسد نوعی سادیسم است. نترسید! چرا؟\\
چون معنی حسد این است. من از برخوردار بودن دیگران ناراحتم. من از خوشی دیگری ناخوش هستم. دیگری دانش دارد من ناخوش هستم. دیگری ثروت دارد من ناخوش هستم. دیگری زیبایی دارد من ناخوش هستم. دیگری زن و زندگی راحت و خوب دارد من ناخوش هستم. این نوعی مریضی است.\\
لذا در روایات میگوید شما از خدا مثل همان را بخواهید. از خدا نظیر او را بخواهید یا نه! بروید بالاتر مثل این صحابی امام صادق (علیهالسلام)!\\
که به امام صادق (علیهالسلام) عرضه داشت آقا من اصلاً حسد به کسی نورزیدهام. چرا؟\\
چون دیدم بار عالم با این برداشته میشود که افراد مختلف باشند در این اختلاف توجیه میشوم. فلسفه این اختلاف من را نیز در بر میگیرد بر چیزی هم که به دست نیاوردهام تأسف نخوردهام تا افسردگی بگیرم.\\
تا این جمله را گفت امام صادق (علیهالسلام) فرمود:
{\large «أَحْسَنْتَ وَ اَللَّهِ؛ بارکالله.»}\\
قرآن کریم چه میگوید:
{\large «أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَىٰ مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ {\Large{15}}.»}
آیا اگر خدا به کسی چیزی داد. باید دیگران حسد بورزند؟! \\
یک کلمه خدمتتان عرض کنم فاجعه عاشورا ولید و ثمره و نتیجه غصب خلافت است. اصلاً شیعه بهخاطر این ریزبینیهایش موردتوجه است. در مسئله داعش دیدید چند بار مقام معظم رهبری فرمودند داعش درست شد! لعنش کنید! نفرینش کنید! ولی دستهای پشتصحنه را ببینید!\\
بهصراحت وزیر پیشین امور خارجه آمریکا، آن زنک درآمد و گفت ما داعش را درستش کردیم، اصلاً ما ساختیم، ما ایجادش کردیم، طالبان را هم ما ایجاد کردیم، دست پشتصحنه را ببینید.\\
آن وقت سیاستبازی را ببین!\\
داعش ایجاد میکند به جان کشورهای اسلامی میاندازد. سپس چهل کشور را ائتلاف تشکیل میدهد، حال ائتلاف ضد داعش!\\
که به قول مقام معظم رهبری دروغ محض است. حال یک کشوری مثل ایران بلند میشود ریشه داعش را بکند و میکند.\\
سردار سلیمانی (رحمتاللهعلیه) فرمودند در یک برههای وزارت دفاع ایران بیست و چهار ساعته، سه شیفت سلاح تولید کرد که عراق بیسلاح نماند و بتواند با داعش بجنگد وگرنه آمریکاییها سلاح ندادند به عراقیها؛ ۱۵۰ هزار قبضه تفنگشان را سوزاندند، آن وقت ما میشویم تروریست! آمریکا میشود مدافع حقوق بشر! یعنی آدم نمیداند گریه کند یا بخندد!\\
داعش را درست کرده است، ائتلاف دروغین ضد آن راه انداخته است، تقویتش میکند، اخیراً در دیرالزور سوریه بزرگان داعش را که اینها دیگر المپیادیهای ترور بودند آمریکا با یک هواپیما جمع کرد همه را برد آمریکا که اینها نمیرند، با آنها کار دارد!\\
مقام معظم رهبری درست فرمود دستهای پشتصحنه را ببینید!\\
ما در تاریخ هم بخواهیم دستهای پشتصحنه را ببینیم عاشورا ولید غصب خلافت است.\\
اگر فاطمه (علیهاالسلام) کتک نمیخورد، حرمت این خاندان نمیشکست، روز روشن آمدند دختر پیغمبر (علیهاالسلام) را زدند، بله! نتیجهاش این میشود. پنجاه نفر یا سی نفر خنجر زیر احرام ببندند حسین (علیهالسلام) را کنار کعبه بکشند!\\
این مولود همان است، ولید همان است.\\
ریشه غصب خلافت در یک کلمه خلاصه میشود، یک کلمه! حسد به علی بن ابیطالب (علیهالسلام) که چرا این جوان سی و پنج ساله اینقدر باتقوا است! اینقدر باقوت! اینقدر باانگیزه است! آنقدر در موردش آیه نازل شده است! چهارصد آیه قرآن در مدح امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است. نمیتوانند این را ببینند! یک انگشتر در رکوع هدیه داده است، صدقه داده است، آیه نازل شده است، خود طرف گفت هفتاد بار در هفتاد نماز هفتاد انگشتر هدیه دادم، هیچچیز نازل نشد!\\
سرّش این است که علی بن ابیطالب (علیهالسلام) اخلاص دارد؛ ولی آن طرف اخلاص ندارد، حسد آمد غصب خلافت را رقم زد، حسد آمد حسین فاطمه را کشت!\\
این صحابی امام صادق (علیهالسلام) میگوید آقا من حسد نکردهام؛ چرا؟\\
چون فلسفه آفرینش را درست فهمیدم. فهمیدم خدا خوبیها را بین افراد پخش کرده است، مقداری از آن هم نصیب من شده است. مقداری از آن هم نصیب دیگری شده است. کم و زیادش مال این است که چرخ روزگار بچرخد، هر کس هم به مقداری که خدا به آن داده است، حساب پس میدهد.\\
آن روستایی را مثل ابن سینا حساب پس نمیکشند، ابن سینا باید بایستد جواب بدهد، از ملاصدرا را که مثل یک بقال حساب نمیکشند، ملاصدرا باید بایستد جواب بدهد، آن ذهن و استعداد که تعبیر روایت است:
{\large «انما یناقش فی الحساب {\Large{16}}»}
خدا در حساب افراد به مقدار عقلی که به آنها داده است حسابکشی و حسابرسی میکند.\\
ما طلاب وضعمان خیلی خوب نیست در آن دنیا، مگر حسین ابن علی (سلاماللهعلیه) دستمان را بگیرد!
\begin{center}
{\large «صلی الله علیه یا اباعبدالله.»}
\end{center}
شب دوم ماه محرم معمولاً جریان ورود کاروان غم به سرزمین کربلا یادآوری میشود.\\
خاک کربلا خاک عجیبی است!\\
در روایت داریم این روایت را من در کتاب هم نوشتهام که روزی از روزها سرزمین مکه بر خود بالید که من اولین زمینی هستم که سر از آب درآوردهام. دحو الارض معنایش این است. اولین جایی هستم که خانه روی من ساخته شده است
{\large «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا}\{{\large وَهُدًى لِلْعَالَمِينَ {\Large{17}}}\}.»\\
بیت عتیق است؛ عتیق یعنی کهنه. یک مقدار که به خود بالید خدای متعال به این سرزمین وحی فرستاد و عتاب کرد، فرمود بنشین بهجای خود!\\
اگر نبود زمین کربلا تو را نمیآفریدم!\\
و اگر دیگربار چنین فخرفروشی کنی تو را عذاب میکنم. عذاب در مورد زمین مربوط به ملکوت زمین است که بحث علمی مفصلی داریم. بههرحال سرزمین کربلا سرزمین خاصی است.\\
با این قطعه تاریخی بحث را آغاز کنم؛\\
امسلمه میگوید من نشسته بودم، رسول خدا (سلاماللهعلیه) آمدند منزل ما، نوبت ما بود، وارد اتاق شدند، به من فرمودند: امسلمه کسی را راه نده!\\
امروز حال و خلق ندارم با کسی ملاقات کنم کسی نیاید.\\
گفتم: چشم.\\
امسلمه میگوید: من نفهمیدم چطور سیدالشهداء حسین که یک کودکی بود در اتاق را باز کرد و خودش را انداخت در بغل رسول خدا! من متوجه نشدم! فقط دیدم این حادثه و این واقعه انجام شد.\\
امام حسین (علیهالسلام) یک کودک است آمد خودش را انداخت در دامن رسول خدا!\\
حضرت فرمودند به من: درب را ببند!\\
درب اتاق بسته شد یا پرده کشیده شد. مدتی نگذشته بود که دیدم صدای گریه رسول خدا بلند است و پیغمبر (علیهالسلام) اشک میریزد!\\
طاقت نیاوردم آمدم جلو یا رسولالله چرا میگریید؟!\\ فرمود: امسلمه الان جبرئیل اینجا بود به من گفت:
{\large «یا رسولالله أَ تُحِبُّهُ؟}\{{\large حسیناً}\}.»\\
حسین را دوست دارید؟!\\
گفتم:
{\large «أَمَّا مِنْ حُبِّ اَلدُّنْيَا فَنَعَمْ»،}
اگر در دنیا یک چیز را دوست داشته باشم حسینم را دوست دارم.\\
فرمود: پس بگویم! خبر، خبر قطعی است، حتماً حسین تو به دست امت تو کشته میشود.\\
پرسیدم: کجا کشته میشود؟\\
فرمود: کربلا کشته میشود.\\
بلافاصله جبرئیل مشتی از خاک کربلا در شیشهای به من داد و این شیشه را پیغمبر (علیهالسلام) دادند به امسلمه و فرمودند: امسلمه هرگاه دیدی این خاک خون شد، بدان که حسین کشته شده است {\textbf{18}}.\\
لذا اول کسی که در مدینه متوجه شد اباعبدالله (علیهالسلام) شهید شده است امسلمه بود. دیدند فریاد میزند: وا حسینا.\\
این خاک، خاک خاصی است!\\
بیاییم سراغ امیرالمؤمنین (علیهالسلام)!\\
از صفین دارد برمیگردد، رسیدند به سرزمین کربلا؛ همه نوشتند امیرالمؤمنین (علیهالسلام) از اسب پایین نیامد، خودش را انداخت روی زمین و شروع کرد این خاک را بوسیدن! عجیبوغریب بود!\\
آمدند گفتند یا امیرالمؤمنین چه خبر است؟\\
اینجا مگر چه خبر است؟\\
فرمود:
{\large «مَصَارِعُ عُشَّاقٍ! {\Large{19}}»}\\
نمیدانید اینجا چه خبر است!\\
اینجا عاشقان درگاه الهی به خون خود میغلتند.\\
بیاییم سراغ فردا!\\
همه نوشتند روز دوم محرم آقا وارد کربلا شد، تا وارد کربلا شد، باز این مقتل را هم نوشتند بعضی از مقاتل، زینب کبری آمد جلوی برادر، برادر اینجا کجاست؟ دلم گرفته است!\\
امشب باید تذکره اربعین را بگیری! اگر میخواهی پیاده بروی از نجف تا کربلا این پاها در راه حسین فاطمه تاول بزند و بسپاری به خدا، ذخیره کنی در صندوق الهی...\\
جملات مشهور اباعبدالله را بعضیها اینجا نقل کردند که امام حسین (علیهالسلام) فرمود:
{\large «أنیخوا أنیخوا؛»}
بارها را بیاورید پایین؛
{\large «هاهنا مناخ ركابنا}\{{\large و محطّ رحالنا و مقتل رجالنا}\}{\large و مسفك دمائنا {\Large{20}}.»}\\
اینجاست که خون ما ریخته میشود.\\
من در کتابها پیدا نکردم که ورود چگونه انجام شده است؛ حال در مداحیها میخوانند، در شعر هم هست که عباس بن علی (علیهالسلام) آمد، علیاکبر (علیهالسلام) آمد، خیلی در کتاب ندیدهام؛ ولی خروج از کربلا را در کتابها همه نوشتهاند.\\
نوشتند زینب کبری (علیهاالسلام) همه را سوار این شترها کرد... یک خانم بزرگسال مینشاند دوتا بچه کنارش، یک خانم دیگر مینشاند یک بچه کنارش، بچهها مدیریت بشوند، میدانید اینها پوشش درستی هم نداشتند. دم دروازه کوفه که وارد شدند وقتی نان و خرما آوردند زینب کبری (علیهاالسلام) فرمود برگردانید، برای ما پارچه بیاورید ما خودمان را بپوشانیم، لباس برای ما بیاورید.\\
نوشتند مقاتل: همه افراد را که سوار کرد و تمام شد، حالا زینب (علیهالسلام) خودش میخواهد سوار بشود.
\begin{center}
حال که ای همسفر بی تو سفر میکنم
\hspace*{2.5cm}
زاد ره خویش را اشک بصر میکنم\\
هرچه مرا میزنند نام تو را میبرم
\hspace*{2.7cm}
در عوض از دخترت دفع خطر میکنم
\end{center}
دستهایت را بیاور بالا؛ سه مرتبه بگو: یا حسین...
\begin{center}
{\large «أَللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ.»}
\end{center}
\newpage
\begin{center}
{\Large{فهرست منابع}}
\end{center}
\begin{enumerate}
\item
مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، مسترحمی، هدایتالله، غفاری، علیاکبر، بهبودی، محمدباقر، مصباح یزدی، محمد تقی، محمودی، محمدباقر، خرسان، محمدمهدی، و دیگران. ۱۴۰۳. بحارالأنوار: الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار. ۱۱۱ ج. بیروت - لبنان: دار إحياء التراث العربي، ج 44، ص 382.
\item
سبحانی تبریزی، جعفر. بدون تاریخ. الإنصاف في مسائل دام فیها الخلاف. ۳ ج. قم - ایران: مؤسسة الإمام الصادق علیه السلام، ج 2، ص 363.
\item
ورام، مسعود بن عیسی. بدون تاریخ. تنبيه الخواطر و نزهة النواظر(مجموعة ورّام). ۲ ج. بیروت - لبنان: مکتبة الفقيه، ج 1، ص 303؛ دیلمی، حسن بن محمد. ۱۳۷۱-۱۴۱۲. إرشاد القلوب (دیلمی). ۲ ج. قم - ایران: الشريف الرضي، ج 1، ص 187؛ الإثنی عشریة فی الرد علی الصوفیة، ص ۲۹۹.
\item
سوره حدید، آیه 11.
\item
مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، مسترحمی، هدایتالله، غفاری، علیاکبر، بهبودی، محمدباقر، مصباح یزدی، محمد تقی، محمودی، محمدباقر، خرسان، محمدمهدی، و دیگران. ۱۴۰۳. بحار الأنوار. ۱۱۱ ج. بیروت - لبنان: دار إحياء التراث العربي، ج 30، ص 353.
\item
کاشفی، حسین بن علی، و شعاع فاخر، محمد. ۱۳۸۸-۱۴۳۰. روضة الشهداء. ۱ ج. قم - ایران: المکتبة الحيدرية، 167.
\item
ابن شاذان، محمد بن احمد، و مدرسه الامام المهدی علیه السلام. ۱۴۰۷–۱۳۶۶. مائة منقبة من مناقب أميرالمؤمنين علي بن أبي طالب و الأئمة من ولده عليهم السلام من طريق العامة. ۱ ج. قم - ایران: مدرسة الإمام المهدي (علیه السلام)، ص 76.
\item
رسولی، هاشم، و حویزی، عبدعلی بن جمعه. ۱۴۱۵-۱۳۷۳. ... ... تفسير نور الثقلين. ۵ ج. قم - ایران: اسماعيليان، ج 3، ص 120.
\item
ابنبابویه، محمد بن علی، و کمرهای، محمدباقر. ۱۳۷۶. أمالی شیخ صدوق. ۱ ج. تهران - ایران: کتابچی، ص 234 و 235.
\item
سوره نحل، آیه 96.
\item
ورام، مسعود بن عیسی. بدون تاریخ. تنبيه الخواطر و نزهة النواظر(مجموعة ورّام). ۲ ج. بیروت - لبنان: مکتبة الفقيه، ج 1، ص 303؛ دیلمی، حسن بن محمد. ۱۳۷۱-۱۴۱۲. إرشاد القلوب (دیلمی). ۲ ج. قم - ایران: الشريف الرضي، ج 1، ص 187؛ الإثنی عشریة فی الرد علی الصوفیة، ص ۲۹۹.
\item
سوره زخرف، آیه 32.
\item
سوره بقره، آیه 156.
\item
سوره حدید آیه 23.
\item
سوره نساء، آیه 54.
\item
نزدیک به این مضمون؛ مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، مسترحمی، هدایتالله، غفاری، علیاکبر، بهبودی، محمدباقر، مصباح یزدی، محمد تقی، محمودی، محمدباقر، خرسان، محمدمهدی، و دیگران. ۱۴۰۳. بحار الأنوار. ۱۱۱ ج. بیروت - لبنان: دار إحياء التراث العربي، ج 7، ص 263.
\item
سوره ال عمران، آیه 96.
\item
ابنطاووس، علی بن موسی، و مؤسسه صاحب الأمر (عج). ۱۴۱۶-۱۳۷۴. التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن المعروف ب الملاحم و الفتن. ۱ ج. قم - ایران: مؤسسه فرهنگی صاحب الامر (عجل الله فرجه الشریف)، ص 235.
\item
مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، مسترحمی، هدایتالله، غفاری، علیاکبر، بهبودی، محمدباقر، مصباح یزدی، محمد تقی، محمودی، محمدباقر، خرسان، محمدمهدی، و دیگران. ۱۴۰۳. بحار الأنوار. ۱۱۱ ج. بیروت - لبنان: دار إحياء التراث العربي، 41، ص 295.
\item
بحرانی، عبد الله بن نور الله، موحد ابطحی اصفهانی، محمدباقر، و مدرسه الامام المهدی علیه السلام. ۱۳۷۵. عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال. ۱۱ ج. قم - ایران: مدرسة الإمام المهدي (علیه السلام)، ج 17، ص 234.
\end{enumerate}
\end{document}