list_icon_blue

نشست علمی انسان متعالی و شاگرد‌پروری در اسلام، جلسه 3

جلسه ۳ از ۴
اخلاق اسلامی
-
هیئت علمی دانشگاه شاهد، مشهد
یکشنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۲
نشست علمی انسان متعالی و شاگرد‌پروری در اسلام، جلسه 3
list_icon_blue خلاصه جلسه
حضرت استاد رضایی تهرانی در این جلسه به بیان این موضوع که بحث شاگردپروری از دیدگاه عقل و دین شامل سه رکن استاد، شاگرد و داده است و تفاوت‌های مشخصی میان شاگردپروری و صرف شاگرد داشتن وجود دارد، می‌پردازند. در شاگردپروری، تعلیم‌وتعلم عبادت محسوب می‌شود، در حالی که در حالت صرف شاگرد داشتن، این فرآیند به عنوان شغل دیده می‌شود. همچنین، استاد در شاگردپروری به شاکله‌های فردی توجه می‌کند و برای هر شاگرد پرونده خاصی دارد، در حالی که در آموزش‌های عمومی ممکن است این شاکله‌ها نادیده گرفته شوند. توجه به مزاج‌ها نیز در فرایند تعلیم‌وتعلم از اهمیت بالایی برخوردار است و می‌تواند بر نوع رفتارها تأثیر بگذارد. در شاگردپروری، رعایت شاکله و کشش افراد امری ضروری است، در حالی که در مطلق شاگردداشتن این موارد لحاظ نمی‌شود. استاد باید به تفاوت‌های ذهنی شاگردان توجه کند و هم اضعفین را در نظر بگیرد و هم نخبگان را پرورش دهد. همچنین حضرت استاد بیان می‌دارند که تعامل در این زمینه باید با اخلاص و توجه به خداوند باشد، نه صرفاً معامله مادی.
دسته بندی اخلاق اسلامی
مکان هیئت علمی دانشگاه شاهد، مشهد
زمان یکشنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۲
مناسبت -
شماره جلسه
جلسه ۳ از ۴
tag_icon_blue برچسب ها :
پسندیدم
video_icon_blue ویدیو سخنرانی
voice_icon_blue صوت سخنرانی
دریافت صوت
audio_icon_darkBlue audio_icon_darkBlue
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
pencil_icon_blue متن سخنرانی
دریافت PDF
\documentclass[a4paper,12pt]{article} \begin{document} \begin{center} {\large «أعوذُ باللّٰهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم\\ \vspace*{5mm} بِسمِ اللهِ الرَّحمٰنِ الرَّحیم.»} \end{center} \begin{center} {\large «الحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ العَالَمِینَ وَ الصَّلوةُ وَ السَّلامُ عَلَی النَّیِّرِ الأَعْظَمِ وَ نَتِیجَةِ العَالَمِ هَادِي السُّبُلِ وَ مُنجِي البَشَرِ سَیِّدِنا وَ مَولَانَا حَبِیبِ إِلهِ العَالَمِینَ أَبِي القَاسِمِ المُصطَفیٰ مُحَمَّدٍ وَ عَلیٰ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِینَ المُکَرَّمِینَ وَ اللَّعْنُ الدَّائِمُ عَلیٰ أَعدَائِهِم أَجمَعِینَ مِنَ الآنِ إِلیٰ قِیَامِ یَومِ الدِّینِ؛»} \end{center} {\large{\textbf{ادامه بحث شاگرد‌پروری از دیدگاه عقل و دین}}}\\ \\ {\large{\textbf{مقدمه}}}\\ \\ خوشبختیم که خدمت عزیزان و سروران هستیم در ادامه بحث شاگردپروری از دیدگاه عقل و دین.\\ \\ {\large{\textbf{ارکان شاگرد‌پروری}}}\\ \\ در بحث شاگرد‌پروری ما سه رکن استاد و شاگرد و داده را داریم. من اینجا برای اینکه بهتر بحث را پیگیری کرده باشم، آمده‌ام فرق‌گذاری کرده‌ام بین شاگرد داشتن و شاگرد‌پرور بودن. این فرق‌ها را می‌خوانم و آن مقداری که توضیح لازم است را توضیح عرض می‌کنم. در عدد ذکر کردم؛ یک، ابتدا شاگرد‌پروری را و بعد مطلق شاگرد داشتن را در نظر گرفتم.\\ \\ {\large{\textbf{تفاوت اول: عبادت یا شغل؟}}}\\ \\ اولین فرقی را که بین شاگرد‌پروری و شاگرد داشتن گذاشتیم این که عرض کردیم در شاگرد‌پروری؛ شاگرد و استاد هر دو تعلیم‌وتعلم را عبادت می‌بینند و لذا هر چه بیشتر، بهتر. اما اگر صرف شاگرد داشتن در نظر بود، حداکثر به‌عنوان یک شغل می‌بیند و چه‌بسا هر چه کمتر بهتر و به حداقل اکتفا می‌کند.\\ \\ {\large{\textbf{تفاوت دوم: توجه به شاکله‌ها}}}\\ \\ دومین فرق گفتیم در شاگرد‌پروری، استاد شاکله‌ها را رعایت می‌کند. هر انسانی شاکله‌ای دارد و ما در آموزش‌وپرورش، هر شاگردی برای ما باید فایل جداگانه و پرونده خاص داشته باشد و این احیاناً مشکلی است که گاه در آموزش‌ها و پرورش‌ها دیده می‌شود و فرقی هم بین حوزه و دانشگاه نیست، یعنی چه‌بسا استاد درس خارج بر کرسی منبر می‌نشیند و چهارصد نفر یا پانصد نفر پای درس او هستند و این‌ها شاکله‌های مختلف دارند و این شاکله‌ها مدنظر قرار نمی‌گیرد.\\ در مطلق شاگرد داشتن، چه‌بسا یا شاکله‌ها فهم نمی‌شود یا اگر فهم شود، رعایت نمی‌شود. امروز ما در مسئله تعلیم‌وتعلم حتی مزاج انسان‌ها را دارای نقش می‌دانیم که این آقا دموی است یا بلغمی است یا سودایی است، این زود عصبانی می‌شود یا دیر عصبانی می‌شود یا زود \{مطلب را\} می‌فهمد یا دیر \{مطلب را\} می‌فهمد. رعایت شاکله افراد به‌صورت گسترده در شاگرد‌پروری مورد لزوم است و حال اینکه در مطلق شاگرد داشتن اصلاً مورد رعایت ممکن است نباشد.\\ \\ {\large{\textbf{تفاوت سوم: رعایت کشش شاگردان}}}\\ \\ سوم، در شاگرد‌پروری استاد کشش را به دو معنا رعایت می‌کند و در مطلق شاگرد داشتن؛ نه این کشش رعایت نمی‌شود. رعایت‌شدن کشش به دو معنا، یعنی هم از طرفی اضعف مأمومین را در نظر می‌گیرد و هم از طرفی پرورش نخبگانی را فراموش نمی‌کند. کلاسی است و افرادی در آن - بیست نفر یا سی نفر - شرکت کرده‌اند با ضریب هوشی‌های متفاوت؛ از کسی که حداقل باید مطلب را دو بار بگویی تا تفهیم شود تا کسی که الف را می‌گویی تا یاء را می‌فهمد. من \{به‌عنوان\} استاد باید بتوانم هر دو را پوشش بدهم. این رعایت کشش افراد در شاگرد‌پروری مورد دقت است و حال اینکه اگر مطلق انجام یک وظیفه معمول باشد، نه نسبت به آن که کشش او کم است و نه نسبت به آن کسی که نخبه است، هیچ‌کدام رعایت حال او نمی‌شود. \\ \\ {\large{\textbf{تفاوت چهارم: تعامل با خدا یا معامله مادی؟}}}\\ \\ چهارم - قبلاً هم عرض کرده‌ایم - در شاگرد‌پروری، عمده تعامل اولاً و بالذات با خدای متعال است. انسان در عمل خود اخلاص دارد؛ اما در مطلق شاگرد داشتن یا با پول معامله می‌کند یا با موقعیت اجتماعی معامله می‌کند. به‌هرحال کمتر آن خدایی بودن عمل مدنظر قرار می‌گیرد. \\ \\ {\large{\textbf{تفاوت پنجم: رشد شاگرد یا محدودکردن؟}}}\\ \\ پنجم، در شاگرد‌پروری استاد به شاگرد پروبال می‌دهد.\\ الان داریم فرق‌های شاگرد‌پروری با شاگرد داشتن را با محوریت استاد بررسی می‌کنیم و سپس به محوریت شاگرد می‌رسیم و سپس به محوریت داده \{می‌رسیم\}.\\ استاد به شاگرد پروبال می‌دهد و در این زمینه احیاناً هزینه می‌کند. مراد من هزینه مالی نیست. اما در مطلق شاگرد داشتن، چه‌بسا پروبال شاگرد را می‌چیند، یعنی اصلاً برای او مهمّ نیست که این شاگرد پرواز یاد بگیرد یا نگیرد.\\ ما یک درس خارجی می‌رفتیم، روز اولی که من شرکت کردم، خب من آدم فعّالی بودم سر کلاس‌ها، معمولاً پرسؤال بودم. شروع کردم سؤال‌کردن، آن بزرگوار - که لهجه‌ای هم داشت - نگذاشت اصلاً من حرف بزنم. گفت آقاجان صبر کن و حالا ببین... حرف قوم را فهمیدن مهم است. مقداری که گذشت، دلم طاقت نیاورد و دوباره یک سؤال دیگری کردم؛ خب درس خارج غیر از درس سطوح \{عالی\} است، درس خارج رفت‌وبرگشت \{علمی\} دارد و نقاش \{در مباحث\} دارد. خدا رحمت کند مرحوم امام را، یک جلسه اگر در \{خلال\} درس خارج - اساتید هستند و مطلب را متوجه می‌شوند - شاگردان اشکال نمی‌کردند، مرحوم امام می‌فرمودند روضه نمی‌خوانم، درس خارج است.\\ \\ {\large{\textbf{نمونه‌ای از شاگردپروری در حوزه علمیه}}}\\ \\ ما در مشهد شخصیتی داریم، الان هستند، من نمی‌دانم فرصت اینکه با ایشان دیداری بشود بوده یا نبوده \{است\}. حضرت آیت‌الله اشرفی شاهرودی. ایشان با هفت اجازه اجتهاد از نجف برگشته است. با هفت اجازه اجتهاد. مشهور بوده که ایشان مستشکل مرحوم امام (رحمت‌الله‌علیه) بوده است. \\ آقای معرفت به خود بنده فرمودند یک روز اگر آقا مصطفی اشرفی در درس امام نبود، امام گمشده داشت گویا سر درس هیچ‌کس نیست و سپس \{با نگاهشان\} جستجو می‌کردند و می‌گفتند آقا مصطفی نیامده \{است؟\}. این پروبال دادن به شاگرد \{است\}.\\ \\ {\large{\textbf{ تعامل امام خمینی (رحمت‌الله‌علیه) با شاگردان }}}\\ \\ خود ایشان به من فرمودند که یک‌مرتبه بحث ما با امام طول کشید، من به‌محض اینکه می‌خواستم صحبت کنم امام پاسخ می‌دادند، من به‌محض اینکه می‌خواستم صحبت کنم، امام جواب می‌دادند. تند شدم –و اشتباه کردم– و به امام گفتم آقا سید صبر کن دیگر. \{ایشان به من\} گفت؛ امام تأملی کردند و فرمودند خب بگو.\\ گفتم من اول حرف شما را تقریر کنم. فرمودند خب تقریر کن. حرف ایشان را تقریر کردم و گفتم شما این را می‌گویید.\\ فرمودند بله.\\ گفتم این سه اشکال دارد. اشکالات را گفتم و با امام بحث کردیم.\\ گفتند در نجف امام دو گونه شاگرد داشت، یک دسته شاگردان علمی بودند که ما بودیم و یک دسته شاگرد داشت که این را عشاق و جماعت عشاق می‌گفتیم. این‌ها معمولاً شاگردهایی بودند که بعضاً تبعیدی ایران بودند و چهره‌های سیاسی بودند و خیلی اهل درس و بحث نبودند؛ ولی خیلی مرحوم امام را دوست داشتند. \\ \\ {\large{\textbf{شاگردپروری و رابطه استاد و شاگرد}}}\\ \\ ایشان گفتند بیرون مسجد خواستند من را بزنند. من فردا \{سر کلاس\} درس حاضر نشدم. خود ایشان حی‌وحاضر \{است\} و می‌شود از ایشان سؤال کرد. امام به من پیغام دادند که آقا مصطفی چرا درس نیامدی؟\\ گفتم آقا من بر جانم می‌ترسم این جماعت عشاق ممکن است کار دست ما بدهند. فرمودند نه تو بیا، من جماعت عشاق را کنترل می‌کنم.\\ استاد در شاگرد‌پروری به شاگرد پروبال می‌دهد؛ اما ممکن است استادی هم پر را بچیند به‌جای اینکه پروبال بدهد.\\ \\ {\large{\textbf{تفاوت ششم: تجلی یا تجافی؟}}}\\ \\ ششم، استاد تعلیم را تجلی می‌بیند و بلکه جود و نه تجافی؛ یعنی چه؟\\ ببینید من الان این تسبیحم دستم است، به آقای نادری می‌گویم آقا تشریف بیاورید، من این تسبیح را در دست ایشان می‌گذارم و دیگر این تسبیح در دست من نیست، به این تجافی می‌گوییم.\\ یعنی من چیزی دادم و از من کم شد. تعلیم‌وتعلم تجافی نیست، تجلی است. یعنی وقتی من دارم یاد می‌دهم نه‌تنها چیزی از من کم نمی‌شود؛ بلکه چیزی بر من اضافه می‌شود. \\ \\ {\large{\textbf{مقایسه دو روش تعلیم}}}\\ \\ تفاوت مرحوم علامه طباطبایی با برادرشان آقا سید محمدحسن الهی تبریزی (علیهما‌السلام) چه بود؟\\ استاد ما حضرت آقای حسن‌زاده (رحمت‌الله‌علیه) فرمودند: رفتم تبریز، برادر آقای طباطبایی را دیدم. برگشتم آمدم قم خدمت آقای طباطبایی که رسیدم فرمودند: آقای حسن‌زاده، برادر من را چطور یافتید؟\\ ایشان فرمودند من به آقای طباطبایی گفتم سید محمدحسن الهی یک سید محمدحسین طباطبایی است با دو تفاوت؛ تفاوت اول اینکه سید محمدحسن الهی در گفتن حالات روحی بذول است و سید محمدحسین طباطبایی کتوم است. مرحوم آقای طباطبایی (رحمت‌الله‌علیه) حالات عرفانی خود را مطلقاً نمی‌گفتند؛ اما مرحوم آقا سید محمدحسن چرا، در این زمینه زبانشان بازتر بود.\\ فرمودند دوم اینکه به آقای طباطبایی گفتم سید محمدحسن الهی در تبریز غریب مانده و از علم او استفاده نشده، سید محمدحسین طباطبایی به قم آمده و از علم او استفاده شده است.\\ یک‌وقت من تعلیم‌وتعلم را تجافی می‌بینم که از من چیزی کم می‌شود، یک‌وقت تجلی می‌بینم و بلکه جود یعنی چه؟\\ یعنی هرچه ببارم و هرچه بدهم، بیشتر نصیب خود من می‌شود.\\ \\ {\large{\textbf{تعامل شاگرد با استاد}}}\\ \\ الان \{کتاب\} بیع مرحوم امام چاپ شده؛ در اکثر صفحاتش است {\large «إن قیلَ قلتُ»،} اگر بگویی می‌گویم. آقای معرفت می‌فرمودند ۹۰ درصد إن قیل قلت اشکالات آقای اشرفی است، اشکال کرده و امام جواب داده \{است\}. ما ان‌شاءالله در بحث شاگرد می‌رسیم به آن مثل مشهور که مستمع صاحب‌سخن را بر سر نطق آورد.\\ آقای طباطبایی فرمودند آقای مطهری (رحمت‌الله‌علیهما) به درس من می‌آمد - بد است من بگویم ولی - به من حالت رقص دست می‌داد؛ این در حقیقت نوع تعامل است.\\ \\ {\large{\textbf{هفتم: گارد باز و بسته!}}}\\ \\ هفتم، در شاگرد‌پروری، استاد نه‌تنها گارد نمی‌گیرد \{بلکه\} خودبینی کاذب ندارد؛ اما در غیر شاگرد‌پروری به هر عنوان این گارد \{بسته است\} و خودبینی \{مطرح است\} و این باعث می‌شود به مشکل دیگر برخورد کنیم.\\ \\ {\large{\textbf{هشتم: صمیمیت استاد با شاگردان}}}\\ \\ هشتم، در شاگرد‌پروری، استاد با شاگرد صمیمی می‌شود، مهربان می‌شود؛ اما در غیر شاگرد‌پروری نه؛ سعی می‌کند حدود کاذبی بین خودش و شاگرد تعریف کند. این مشکل را ما در حوزه‌ها خیلی کمتر داشته‌ایم. در حوزه‌ها معمولاً ارتباطات، ارتباطات عشق‌آمیز بین شاگردان و اساتید بوده است. یعنی شاگردان آقای طباطبایی \{به ایشان\} عشق می‌ورزیدند. شاگردان مرحوم امام به ایشان عشق می‌ورزیدند. شاگردان مرحوم آقای بروجردی (رحمت‌الله‌علیهم) به ایشان عشق می‌ورزیدند و بالعکس.\\ \\ {\large{\textbf{۹. دیدن شاگرد به‌عنوان امانت}}}\\ \\ خب تفاوت نهم اینکه در شاگرد‌پروری استاد شاگرد را امانت می‌بیند و در فرض دیگر استاد شاگرد را یا طعمه می‌بیند یا سکوی ترقی خود، امانت نمی‌بیند. تا چه میزان ما مقاله داریم که سهم استاد در نگارش این مقاله نیم درصد است؛ اما وقتی چاپ شده است در ابتدا اسم استاد درج شده است و سپس اسم دانشجوی بدبخت فلک‌زده. چقدر ما پایان‌نامه داشته‌ایم که استاد راهنما یک دور کامل پایان‌نامه را نخوانده است.\\ یکی از حضار: حاج‌آقا ما اسم آن‌ها را درج می‌کنیم.\\ استاد: خدا پدرتان را بیامرزد. شما را که نگفتم حاج‌خانم؛ آن بدها را گفتم. خوب شاهد تفاوت می‌کند. یک تفاوتی باید بین شاهد و مشهود باشد {\large «وَشَاهِد وَمَشهُود قُتِلَ أَصحَبُ ٱلأُخدُودِ ٱلنَّارِ ذَاتِ ٱلوَقُود {\Large{1}}»،} نار او ما را نگیرد خوب است، بله.\\ \\ {\large{\textbf{۱۰. رعایت انصاف و ایثار}}}\\ \\ دهم در شاگرد‌پروری، استاد قاعده انصاف و بلکه ایثار را رعایت می‌کند در آن فرض دیگر نمی‌کند. قاعده انصاف یک قاعده دینی است. معنای قاعده انصاف چه است؟\\ {\large «فَأَحْبِبْ لِغَیْرِکَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِکَ {\Large{2}}»،} هرچه بر خود می‌پسندی بر دیگری بپسند، هرچه بر خود نمی‌پسندی بر دیگری نپسند. ببینید ما گاهی اوقات باید فکر عملیاتی بکنیم تا بعضی چیزها را خوب بفهمیم.\\ قرآن فرمود: {\large «إِنَّمَا ٱلمُؤمِنُونَ إِخوَة {\Large{3}}»،} گفت یا نه؟\\ من دارم با ماشین می‌روم و تک‌سرنشین هم هستم، یک آقایی ایستاده است و سنی هم از او گذشته است، رد می‌شوم و اعتنا نمی‌کنم، \{اگر\} برادرم بود او را سوار می‌کردم؛ معنی این، این است که {\large «إِنَّمَا ٱلمُؤمِنُونَ إِخوَة»،} به جان من ننشسته است.\\ من اگر کنار خیابان بودم زیر باران، دوست داشتم این آقا که مستقیم می‌رود من را هم سوار کند. گفت آنچه بر خود نمی‌پسندی، بر دیگری نپسند؛ آنچه بر خود می‌پسندی، بر دیگری بپسند و این قاعده انصاف است. قاعده انصاف دون قاعده ایثار است.\\ قاعده انصاف یعنی من خودم می‌خورم و به دیگری هم می‌دهم، من خودم استفاده می‌کنم و به دیگری هم استفاده می‌رسانم.\\ قاعده ایثار {\large «َيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ، وَيُطعِمُونَ ٱلطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِۦ مِسكِينا وَيَتِيما وَأَسِيرًا {\Large{4}}»،} از دهان خودش می‌زند و به دیگری می‌دهد این قاعده ایثار است. از بهره بردن خودش \{صرف نظر می‌کند\} و به دیگری می‌دهد. این قاعده ایثار است.\\ فرض کنم الان من در کسوت دانشجو نشسته‌ام و او در کسوت استاد؛ چه تقاضایی داشتم، چه توقعی داشتم، همان را مورد رعایت قرار بدهم. \\ \\ {\large{\textbf{۱۱. هماهنگی با روز و به‌روز بودن}}}\\ \\ یازدهم در سنت شاگرد‌پروری استاد خود را \{هماهنگ\} با روز \{نگه\} می‌دارد مخصوصاً امروزه، یک استاد دانشگاه پزشکی که متخصص داخلی و فوق‌تخصص کبد و آندوسکوپی بود - الان هم هست و از بهترین‌های مشهد است رفاقت چند ساله با من دارد - به من می‌گفت فلانی، یک روز اگر من از مقالات اینترنت دور باشم شاگرد از من جلوتر است، باید به‌روز باشم.\\ قدیم داشتیم بعضی از اساتید یک جزوه را بیست سال تدریس می‌کردند، خب این خیانت در حقّ شاگرد است. پس به‌روز بودن \{یکی از موارد است\}. \\ \\ {\large{\textbf{۱۲. تدریس محققانه، نه مقلدانه}}}\\ \\ دوازدهم، محققانه تدریس می‌کند و پرورش می‌دهد نه \{اینکه\} مقلّدانه تدریس کند. \\ \\ {\large{\textbf{۱۳. غیرت تفهیم}}}\\ \\ سیزدهم، غیرت تفهیم دارد. این خیلی مهم است و همچنین وقتی به شاگرد می‌رسیم او غیرت تفهّم دارد.\\ یک بزرگی ما در حوزه‌ها داریم که الان ما مبتلا به این بزرگ هستیم. من تدریسی در حوزه دارم و کتاب علمی و عینی را تدریس می‌کنم، خب این توحید علمی و عینی چهارده تا نامه است که بین آقا شیخ محمدحسین کمپانی و آسید احمد کربلایی ردوبدل شده است. هر دو از قلّه‌های علم و عرفان شیعی \{هستند\}.\\ آقا شیخ محمدحسین کمپانی غروی اصفهانی صاحب نهایة الدرایة و آسید احمد کربلایی استاد عرفان آقای قاضی (رحمت‌الله‌علیهم) \{هستند\}. خیلی هم این چهارده تا نامه سخت هستند.\\ حال که در حال نوشتن شرح بر آن هستم مشخص است که تا چه میزان \{فشار به انسان\} وارد می‌کند.\\ خب مرحوم آقا شیخ محمدحسین غروی اصفهانی که فیلسوف است و محقق است و صاحب تحفة الحکیم است. تحفة الحکیم به‌مراتب از منظومه حاج ملا هادی سبزواری قوی‌تر و غنی‌تر در فلسفه است.\\ ایشان فرموده بودند که من اگر کسی را پیدا کنم که بتواند دقایق اسفار ملاصدرا را بفهمد و بفهماند، هر کجای عالم باشد سفر می‌کنم و از او یاد می‌گیرم. این غیرت فهمیدن است.\\ حضرت آقای حسن‌زاده (رحمت‌الله‌علیه) استاد ما، بیست سال خدمت آقای شعرانی درس خوانده است.\\ یکی از علومی که خدمت آقای شعرانی خوانده‌اند هیئت و نجوم بوده است و ایشان هیئت و نجوم را در حدّی خوانده‌اند که استخراج تقویم می‌کرده‌اند. فرمودند که چند سال هم این کار را کردم، چند سال تقویم استخراج کردم، بعد دیدم تقویمی که استخراج می‌کنیم با آن همه وقتی که از ما می‌گیرد - یک سال و بیشتر - فایده ندارد؛ {\large «الجزئی لا یکون کاسبا و لا مکتسبا»،} \{لذا\} آن را کنار گذاشتم.\\ \\ {\large{\textbf{تدریس عمیق و تلاش استاد برای تفهیم}}}\\ \\ آقای حسن‌زاده (رحمت‌الله‌علیه) می‌فرمودند ما یک درسی را خدمت حضرت آقای شعرانی خواندیم. شب آمدیم و نشستیم - نمی‌دانم \{شاید\} مثلثات بوده یا جبر بوده یا هیئت بوده... ظاهراً هیئت و نجوم بوده - که شبانگاه \{مسئله‌ای را\} استخراج کنم، دیدم نمی‌توانم و بلد نیستم.\\ هرچه تا صبح تلاش کردم نشد. صبح خدمت استاد حضرت آقای شعرانی عرض کردم که آقا، ما دیشب نشستیم و بر اساس کتابی که خواندیم فلان مسئله را استخراج کنیم؛ ولی از عهده بر نیامدیم.\\ فرمودند کتاب را باز کنید. همان کتابی که یک دور خوانده بودیم، یک سال دیگر یک دور دیگر ایشان برای ما تدریس کردند که ما مغز مطلب را دریافت کنیم.\\ این‌گونه است دیگر، گاه مطلب سنگین است. باب یازدهم مجسطی، استاد حسن‌زاده می‌فرمودند که آقای شعرانی می‌فرمودند انسان وقتی شروع به خواندن می‌کند، در هر سطر احساس می‌کند که در حال جنگیدن با عزرائیل است.\\ تا این میزان متن سنگین است. خب استاد، غیرت تفهیم دارد و شاگرد غیرت تفهم دارد. این شاگرد‌پروری است.\\ \\ {\large{\textbf{14. تربیت شاگرد به‌عنوان تکامل استاد}}}\\ \\ چهاردهم در سنت شاگرد‌پروری، استاد تربیت شاگرد را تکامل خود می‌بیند.\\ \\ {\large{\textbf{15. تربیت شاگرد به‌عنوان تکرار و بقاء استاد}}}\\ \\ پانزدهم \{استاد\} تربیت شاگرد را تکرار و بقا خود می‌بیند که عرض کردم شاگرد منِ دیگر من است که می‌ماند و نو می‌شود و من را ماندگار می‌کند که {\large «العُلَماءُ باقونَ ما بَقِيَ اللَّيلُ و النَّهارُ {\Large{5}}.»}\\ دانشمندان تا مادامی که روزگار هست، هستند و زنده‌اند.\\ \\ {\large{\textbf{16. شاگرد‌پروری فراتر از قومیت و جنسیت }}}\\ \\ شانزدهم در شاگرد‌پروری، امور عارضی برای او مانع نیست، جنسیت و قومیت \{مطرح نیست چرا که\} عاشق تعلیم است و عاشق تعلم است.\\ غزلی دارد جناب استاد حضرت آقای حسن‌زاده، یک بیت آن این است که: \\ منم آن عاشق دانش \\ خیلی غزل زیبایی است: منم آن عاشق دانش که گر دانش شود آتش،\\ مرا اندر دل آتش همی باشد نشیمن‌ها. \\ ردیف آن «نشیمن‌ها» است.\\ روحیه‌ای که ما از اساتیدمان درک کردیم این بود. من می‌دیدم که این استاد در سن هشتادسالگی اگر وسط خیابان ببیند یک بچه هشت‌ساله یک مطلبی می‌داند و او نمی‌داند و باید بداند، با همان عبا و قبا می‌ایستاد و خم می‌شد و دست این بچه را می‌بوسید و مطلب را می‌گرفت و سپس می‌رفت. می‌شود: \begin{center} منم آن عاشق دانش که گر دانش شود آتش \hspace*{2.5cm} مرا اندر دل آتش همی باشد نشیمن‌ها \end{center} {\large{\textbf{افتخار استاد به موفقیت شاگرد }}}\\ \\ مورد دیگر، استاد در سنت شاگرد‌پروری به شاگرد موفق خودش افتخار می‌کند و شاگرد موفق را رقیب خود نمی‌داند.\\ در یک برهه‌ای به‌راحتی دانشجوی فوق‌تخصص پذیرفته نمی‌شد که دست زیاد نشود.\\ خوب نیست \{بلکه\} من باید تکامل او را تکامل خودم ببینم، نه اینکه او را رقیب بدانم.\\ \\ {\large{\textbf{لزوم اکتفا به سخن در محدوده تخصص خود}}}\\ \\ برای این مواردی که تفاوت داشتیم، ما از آیات و روایات فراوان شاهد داریم.\\ من برخی از موارد را در آن بخش ننوشتم و اینجا خدمت عزیزان عرض کنم. از مصادیق شاگرد‌پروری، اکتفاکردن به سخن‌گفتن به محدوده تخصص خود است. یک تعبیر امیر بیان امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) دارد، خیلی تعبیر زیباست. گفتم اگر این تعبیر را در میدان‌های اصلی هر شهر می‌نوشتند و علم می‌کردند خیلی خوب بود.\\ حضرت فرمودند؛ {\large «لَو سَکَتَ الجَاهِلُ لَسَلِمَ العَالَمُ {\Large{6}}»،} غیرمتخصص بتواند این را \{به کار\} ببندد، عالم سالم می‌شود، {\large «لَو سَکَتَ الجَاهِلُ لَسَلِمَ العَالَمُ.»}\\ می‌گفت یکی از کسانی که دکان‌دار طبّ سنتی است نه اینکه طبّ سنتی خوانده باشد؛ بلکه دکان‌دار است. می‌گفت خیلی اظهار ادعا می‌کرد که ما ایدز را درمان می‌کنیم و سرطان را درمان کرده‌ایم و ام‌اس را درمان می‌کنیم. پزشک عزیزی می‌گفت که من به او گفتم که این ام‌اس مخفف چیست؟\\ گفت؛ می‌گوید مگر مخفف است. تابه‌حال خیال می‌کردیم این اسم \{آن بیماری\} است. گفتم \{فرض کن\} اسمش است. گفت که نمی‌دانست ام‌اس مخفف چیست. این در محور تخصص سخن‌گفتن و پا را فراتر نگذاشتن...\\ \\ {\large{\textbf{آفت تخصص‌نمایی در جامعه}}}\\ \\ خدا رحمت کند استاد ما مرحوم علامه طهرانی را، می‌فرمودند سه جا همه متخصص می‌شوند: \begin{enumerate} \item در حمّام‌های قدیم، همه خواننده می شدند حمام خزینه‌های \{سابق\} از در که وارد می شدی می دیدی همه در حال خواندن هستند یکی حافظ می خواند و یکی سعدی، صدا می پیچید همه خواننده می شدند. \item فرمودند تا یک مریض می بینند همه پزشک می شوند. حال قدیم می گفتند استامینوفن بخور \{امروزه\} می گویند عنبر نساء دود کن. بالاخره یک چیزی می گویند. می فرمودند این دو قابل تحمل است. \item به دین که می‌رسند، همه مجتهد می شوند. این را چه کنیم. \end{enumerate} {\large{\textbf{اهمیت دقت علمی در فهم مسائل دینی}}}\\ \\ علما در مجلس هستند، خدا رحمت کند شیخ انصاری را. چه در سطح و چه در خارج، شش ماه وقت منِ طلبه را می‌گیرد که وقتی در مغازه رفتم و پنج هزار تومان گذاشتم و یک پفک برداشتم، این معامله درست است یا درست نیست. شش ماه \{طول می‌کشد\}. ما با دوستان یک بحث فقهی داشتیم که یک سال وقت ما را گرفت که آیا متنجس در جامدات - نه مایعات - منجس هست یا خیر. اگر منجس است، تا چند واسطه؟\\ یک واسطه یا دو واسطه...\\ \{مثلاً\} من دستم نجس شد و خشک شد، حالا وقتی دستم تر شد و به این میز گذاشتم، آیا این میز نجس شد یا نشد؟\\ مرحوم آقای خویی هفتاد صفحه نوشته و مرحوم شهید صدر نود صفحه نوشته - نود صفحه درس خارج -...\\ حال \{فرد بی‌اطلاع\} از در وارد می‌شود و راجع به همه اجزای دین نظر می‌دهد. این بد است دیگر.\\ \\ {\large{\textbf{هدایت‌گری استاد شاگردپرور}}}\\ \\ فرمود: {\large «َو سَکَتَ الجَاهِلُ لَسَلِمَ العَالَمُ.»}\\ خب دیگر از مصادیق شاگردپروری. ببینید شما اساتید هادی هستید. شکّ نکنید. هدایت‌گر هستید. ما هدایت را دو گونه معنا می‌کنیم: \begin{enumerate} \item ارائه طریق؛ \item ایصال الی المطلوب. \end{enumerate} ارائه‌طریق این است که شما که از در بیرون می‌روید یکی از شما می‌پرسد آقا حرم کجاست؟\\ می‌گویید ببین سمت راست می‌روی و می‌پیچی سمت چپ و سپس سمت راست و سپس سمت چپ وقتی به خیابان رسیدی سمت راست، حرم را می‌بینی. این را می‌گویند «راه را نشان‌دادن.»\\ یک‌وقت از شما می‌پرسند حرم کجاست؟\\ می‌گویی بیا جانم. دست او را می‌گیری و او را در مقابل گنبد امام رضا در مسجد گوهرشاد می‌بری و می‌گویی این حرم امام رضا (علیه‌السلام) است.\\ راه انبیاء ایصال الی المطلوب است. تا آن حدّ ایصال الی المطلوب شدید است که خدا پیغمبرش را سرزنش کرده است. چگونه؟\\ {\large «طه مَآ أَنزَلنَا عَلَيكَ ٱلقُرءَانَ لِتَشقَى {\Large{7}}»،} چقدر به خودت فشار می‌آوری، {\large «لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ {\Large{8}}»،} تو داری خودت را هلاک می‌کنی که چرا این‌ها ایمان نمی‌آورند.\\ استاد شاگرد‌پرور، باید هدایت ایصال الی المطلوب داشته باشد. \\ \\ {\large{\textbf{تزریق تعصب و عدم تعصب در شاگردپروری}}}\\ \\ استاد شاگرد‌پرور باید دو امر متضادّ داشته باشد با دو حیثیت؛ تزریق تعصّب و عدم تعصّب.\\ تعصب در جایی که تعصب لازم است و عدم تعصّب در جایی که تعصّب لازم نیست. هر دو را هم در دینمان داریم.\\ نسبت به تعصّب بر حقّ تعبیر امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) این است که {\large «السَّاکِتُ عَنِ الْحَقِّ شَیطانٌ أَخْرَسٌ {\Large{9}}»،} اگر کسی در جایی که باید حقّ را بگوید ولی نگوید این شیطان گُنگ است. هم شیطان است و هم گُنگ است. در جایی که باید حقّ را فریاد کرد باید فریاد کرد.\\ مقام معظم رهبری (حفظه‌الله) فرمودند در فتنه نمی‌شود دوپهلو سخن گفت و \{باید\} صریح بود. سریع باید فتنه را بفهمی و حقّ را بفهمی و صریح موضع‌گیری کنی. سیاست ابوهریره‌ای سیاست خوبی نیست. ابوهریره چه می‌گفت. سه جمله داشت؛ می‌گفت، {\large «الصَّلَوةُ خَلفَ عَلِیٍّ أَفضَلُ»،} نماز می‌خواهی بخوانی پشت سر علی بخوان که نمازخواندن او \{در درجه بالاست\}.\\ {\large «وَ الطَّعَامُ عِندَ مُعَاوِیَةَ أَدسَم»،} اگر سفره \{می‌خواهی\} نزد معاویه برو یک سفره‌ای برایت پهن کند که آن‌قدر بخوری که حتی بلغت الحلقوم.\\ {\large «و الوُقُوفُ عَلَی الجَبَلِ الأسلَمِ {\Large{10}}»،} وقتی جنگ شد بر کوه بایست و نگاه کن ببین چه کسی پیروز می‌شود و هر کس پیروز شد در زیر پرچم او برو. این نفاق است.\\ خب استاد اگر می‌خواهد شاگردپرور \{باشد\} - علم سکولار که نداریم - آنجایی که جای تعصّب است تعصّب تزریق کند و آن جایی که جای تعصّب نیست می‌شود مصداق این روایت که {\large «لَیسَ مِنَّا مَنْ تَعَصَّبَ أَوْ تُعُصِّبَ لَهُ، مَنْ تَعَصَّبَ أَوْ تُعُصِّبَ لَهُ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَ اَلْإِيمَانِ {\Large{11}}.»} اگر کسی تعصب بر باطل داشته باشد ایمان را از گردن خودش کنار گذاشته است و فرمود از ما اهل‌بیت نیست.\\ بحث، بحث علمی است. خدا رحمت کند آغا ضیاء عراقی را؛ رحمةالله‌علیه. آقا ضیا از مراجع نجف \{است\}. من از آقای بهجت شنیدم، ایشان می‌فرمود استاد ما آقا ضیا می‌فرمودند درس خارج گود زورخانه است. در گود زورخانه که تعارف نداریم، \{بلکه برتری با\} هر کسی است که زورش بیشتر است. \\ علم استدلال است، منطق است، اینجا جای تعصّب نیست. اینجا باید انسان حرف حقّ را بپذیرد، اگر چه این حرف حقّ را یک بچه بزند و یک کودک بزند. اینکه من کجا تعصّب تزریق کنم و کجا \{تعصّب\} نکنم \{کار استاد است\}.\\ \\ {\large{\textbf{مشکل مهاجرت نخبگان و تعصب ملی}}}\\ \\ مستحضر هستید و از من بهتر مستحضر هستید ما الان در کشور به‌شدت مشکل مهاجرت داریم. داریم آقا یا نداریم؟\\ گفت: \begin{center} رنج گل بلبل کشید و بوی آن را باد برد \hspace*{2.5cm} بیستون را \{عشق کند و شهرتش فرهاد برد\} \end{center} این‌گونه شده که ما دانشجو تربیت می‌کنیم که برود کانادا یا برود استرالیا یا برود آمریکا و بعد \{این کار دانشجو را\} استاد تشویق کند و بگوید اینجا نمانی، حیف می‌شوی.\\ کجاست آن تعصب ملی؟\\ کجاست آن تعصب دینی؟\\ \\ {\large{\textbf{نقش استاد در تشنه‌سازی شاگرد}}}\\ \\ از مواردی که در استادپروری نقش دارد تشنه‌سازی مخاطب است.\\ گفت: \begin{center} آب کم جو، تشنگی آور به دست \hspace*{2.5cm} تا بجوشد آبت از بالا و پست \end{center} قم بودم هم محضر حضرت آیت‌الله شبیری زنجانی، گفتم "آقا نصیحتی کنید."\\ فرمودند: "یک نصیحت تو را بس."\\ گفتم "بفرمایید."\\ فرمودند: "تشنه شو."\\ متوجه نشدم، گفتم "می‌شود توضیح بفرمایید؟"\\ فرمودند: "انسان محقق سیار است. آن‌قدر در ذهنش مسئله دارد که دائماً در حال جستجو و دائماً در حال حلّ مسئله است." این می‌شود آب کم جو، تشنگی آور به دست. اصلاً فکر یعنی همین دیگر: {\large «الفکر حرکة إلی المبادئ و من المبادئ الی المراد.»}\\ فکر مجموع دو حرکت است. اصلاً فکر به چه معناست؟\\ یعنی من مجهولاتی دارم و معلوماتی. با معلوماتم به سراغ کشف مجهولاتم، این می‌شود فکر. فکر مجموع دو حرکت است. انسان متفکر این است.\\ \\ {\large{\textbf{اهمیت تشنه‌سازی ذهن شاگرد}}}\\ \\ یک استاد دانشگاه - البته سابقه حوزوی هم دارد - رانندگی نمی‌تواند بکند. شاید نامش را بگویم بعضی از عزیزان می‌شناسند. استاد فلسفه است. آن‌قدر ذهنش درگیر مسائل علمی است که در رانندگی تصادف می‌کند. چند بار هم این کار \{رخ داده است\}. خودش به من می‌گفت که دیدم \{رانندگی برای من\} فایده ندارد. وضع مالی‌اش هم خوب است و ماشین خوبی هم داشت ولی کنار گذاشت.\\ این آب کم جو تشنگی آور به دست تا بجوشد...\\ یعنی این تشنه سازی که مسئله برای شاگرد تعریف بشود و ذهن شاگرد درگیر باشد.\\ \\ {\large{\textbf{ابداع و نوآوری در شاگردپروری}}}\\ \\ مورد دیگر - من عدد از دستم رفت - در بحث شاگردپروری با نگاه استاد، ابداع و نوآوری و نترسیدن از نوآوری و ابداع است. یک جمله‌ای را شهید ثانی در کتاب الدرایة دارد که خیلی جمله زیبایی است. می‌گوید نترسید از اینکه حرف جدید بزنید، {\large «فَإنَّ لِکُلِّ مُجتَهِدٍ نَصِیبٌ {\Large{12}}»،} هر کسی که در راه علم کوشش می‌کند بهره‌ای دارد. بالاخره هرکسی کاسه‌اش را به‌طرف آسمان بگیرد بارانی در او می‌بارد. \{می‌گوید\} نترسید. دانشجو را و مخاطب را شخصیت‌زده نکنید که حالا این شیخ انصاری است مگر می‌شود به او اشکال کرد و این شیخ مفید است و این جناب پروفسور حسابی است و این جناب انیشتین است؛ نه، {\large «فَإنَّ لِکُلِّ مُجتَهِدٍ نَصِیبٌ.»}\\ \\ سپس ایشان یک تذکر می‌دهد که این تذکّرش ارزشمند است. تذکر چیست؟\\ می‌گوید چه‌بسا آن نکته جدیدی که خدای متعال به ذهن شما انداخته است، اگر شما آن را تحویل نگیرید دیگر خدا تا صدسال دیگر به ذهن کسی نیندازد. چه می‌دانیم. آقا \{آن فرد\} زیر درخت سیب نشسته است و یک‌دانه سیب می‌افتد و گرانش زمین را حدس می‌زند. این \{نکته\} را محکم می‌گیرد، حال اگر نمی‌گرفت، چند سال دیگر جاذبه کشف می‌شد؟\\ چه می‌دانیم. چه می‌دانیم. این که من بتوانم شاگرد خودم را با این \{شیوه تربیت کنم مهم است\}.\\ \\ {\large{\textbf{جرئت بخشیدن به شاگردان}}}\\ \\ مرحوم آقای مصباح (رحمةالله‌علیه) این‌گونه بود. ایشان در جرئت بخشیدن به شاگردان کم‌نظیر بود که انسان بتواند جرئت ببخشد که اگر نظری و مطلبی به ذهن رسید آن مطلب را بر زبان براند و بگوید و از آن دفاع کند.\\ تا چه حد مقام معظّم رهبری تأکید داشتند بر کرسی‌های نظریه‌پردازی. چرا؟\\ به تعبیر استاد علم با غلتک زدن‌ها جلو رفته است. این غلتک زدن‌ها یعنی ابداعات. حال ابداعات گاهی در حدّ یک ابداع است و گاهی جهش است. نانو در رشته خودش یک جهش است. هوش مصنوعی می‌شود یک جهش در رشته خودش. ولی به‌هرحال آنچه که علم را پیش می‌برد...\\ نسبت به مرحوم شیخ شهاب‌الدین سهروردی مقتول اساتید معتقد بودند که علم در دست ایشان غلتک نزد، در دست ابن سینا علم غلتک زد. در دست جناب ملاصدرا علم غلتک زد، در بحث هیئت در دست جناب خواجه علم غلتک زد، اما \{آنچه\} بیشتر \{نزد\} مرحوم شیخ اشراق \{مطرح است\} تعویض اصطلاحات است حالا عَرَض می‌شود هیئت، خیلی تغییری ایجاد نمی‌کند. اینکه ما بتوانیم روح ابداع و ابتکار را در شاگرد کشف کنیم و بیرون بکشیم و به او مجال بدهیم، به‌صراحت به شما بگویم همه کسانی که شاعرند اول ماعر بوده‌اند و سپس شده‌اند شاعر.\\ \\ {\large{\textbf{نمونه‌ای از کشف استعداد}}}\\ \\ امروز امپراتور شعر مذهبی در کشور ما کیست آقا؟\\ جناب آقای حاج غلامرضا سازگار. می‌شناسید. اسمش را که شنیده‌اید آقای سازگار را؟\\ حضار: بله.\\ آقای سازگار شاطر نانوا بوده است. پدر من ایشان را کشف کرد. با هم رفاقت داشته‌اند. گفت آقا حاج غلامرضا - آن وقت هم مکّه نرفته بود - گفت آقا غلامرضا من که کتاب می‌نویسم، شعر نیاز دارم، تو شعر بگو و من \{آنها\} را در کتابم بگذارم. الان تعدادی از کتاب‌های والد ما اشعاری در آن هست که برای آقای سازگار است. شعرهای آن وقت را اگر نگاه کنید با شعرهای این موقع اصلاً قابل‌قیاس نیست. آنها معر است و این‌ها شعر است. ولی تا آدم معر نگوید شعر نمی‌شود. ممکن است چند تا حرف نامربوط هم شاگرد بزند به اسم نوآوری، استاد باید تحمّل کند و سعه‌صدر داشته باشد تا بتواند او را رشد بدهد و بالا بیاورد.\\ من نمی‌رسم به اینکه بخواهم آیات و روایات بحث را بخوانم \{حول\} این مباحثی که گفتیم. بحث علم آیات و روایات داشت.\\ \\ {\large{\textbf{فرق‌های شاگردپروری با شاگردداری با محوریت شاگرد}}}\\ \\ بیاییم سراغ فرق‌های شاگردپروری با شاگردداری با محوریت شاگرد. تابه‌حال محوریت با استاد بود حالا با محوریت شاگرد.\\ \\ {\large{\textbf{مسئولیت شاگرد در فرآیند یادگیری}}}\\ \\ قبلاً - در جلسه صبح - خدمت عزیزان عرض کردم؛ یک اشتباهی که من دیده‌ام در بحث شاگردپروری هست این است که گمان می‌کنند شاگردپروری فقط و فقط و فقط کار استاد است و شاگرد هیچ وظیفه‌ای ندارد و داده‌ها هیچ نقشی ندارند و فرهنگ عامّ هیچ نقشی ندارد و فرهنگ خاصّ هیچ نقشی ندارد، به قول حضرت آقا مسائل زمینه‌ای هیچ نقشی ندارد و حال‌آنکه همه این‌ها نقش دارد و ما باید این نقش را ببینیم. درست است که عمده بر عهده استاد است و استاد باید بحث را \{پیش ببرد\}.\\ \\ {\large{\textbf{نمونه‌ای از شیوه تدریس بزرگان}}}\\ \\ بحث آقا ضیا شد این را هم خدمت شما عرض کنم، مرحوم آقا ضیا خیلی زود به نتیجه می‌رسید و غیرتی داشت؛ چون واقعاً در اصول کم‌نظیر بود.\\ در مسجد که درس می‌گفت کناردستش یک جامُهری بود و گاه‌گاهی که بحث داغ می‌شد و شاگرد خیلی مقاومت می‌کرد، یکی از این مهرها را پرتاب می‌کرد سمت شاگرد!\\ خدا رحمت کند مشهد یک آقای آقا سید عبدالله شیرازی داشتیم، فرمودند یک‌بار \{آقا ضیا پرتاب کرد\} و به من خورد. شاگردها دیدند به این نحو که نمی‌شود و جامُهری را عوض کردند. بعد می‌گفت مرتب آقا به دنبال یک چیزی که... رحمةالله‌علیه. بزرگان ما گاه‌گاهی این‌گونه بوده است دیگر. بله.\\ یکی از اساتید نجف بحث کرده بود با استاد و بحث و بحث و بحث تا اینکه غلبه کرده بود. نصف شب رفته بود در خانه شاگرد و در زده بود. در را باز کرده بود و دید که استاد آمده گفت استاد نصف شب چه‌کار دارد؟\\ گفت بفرمایید داخل و یک چایی... گفت نه.\\ آمده‌ام بگویم امروز در درس من اشتباه کردم. خوابم نبرد تا این را به تو نگویم و آرام نشوم. حقّ با تو بود. من اشتباه کردم.\\ خدا رحمت کند مرحوم آقا شیخ عبدالکریم حائری را، مرحوم امام هم این را از آقا شیخ عبدالکریم نقل کردند که مرحوم آقای حائری می‌فرمودند؛ حرف مرد دوتاست. حرف مرد یکی نیست. یعنی چه حرف مرد دوتاست؟\\ یعنی اگر اشتباه کرد بایستد و بگوید که اشتباه کردم. اشتباه کردم.\\ \\ {\large{\textbf{تواضع علمی علامه طباطبایی} (رحمت‌الله‌علیه)}}\\ \\ مرحوم علامه طباطبایی ۹۰ درصد سؤالاتی که از او می‌شد اول می‌فرمودند نمی‌دانم. این جمله اول؛ نمی‌دانم. بعد شروع می‌کردند آرام‌آرام یک چیزهایی می‌گفتند که اتفاقاً بهترین جواب بود؛ ولی جمله اول «نمی‌دانم» بود.\\ \\ {\large{\textbf{اصل اولیه در جهل علمی}}}\\ \\ امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) هم در آن نامه‌ای که به امام مجتبی (علیه‌السلام) نوشتند که طولانی‌ترین نامه بعد از نامه مالک‌اشتر، فرمود پسرم، هر چه را ندانستی بگذار پای اصل اوّلیه، {\large «وَ اللهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً {\Large{13}}.»}\\ از شکم مادر آمدیم بیرون، هیچ بلد نبودیم و کم‌کم داریم یاد می‌گیریم.\\ خب این بخش از بحث ما تمام \{شد\}. به سراغ شاگردپروری با محوریت شاگرد آمدیم.\\ روز جمعه است، {\large «صَلُّوا عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ!»} \begin{center} {\large «أَللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ.»} \end{center} \newpage \begin{center} {\Large{فهرست منابع}} \end{center} \begin{enumerate} \item سوره بروج، آیه 4. \item صالح، صبحی، شریف رضی، محمد بن حسین، و علی بن ابی طالب (ع)، امام اول. ۱۳۶۶-۱۴۰۷. نهج البلاغة (صبحی الصالح). ۱ ج. قم - ایران: مؤسسة دار الهجرة. ص 397. \item سوره حجرات، آیه 10. \item سوره انسان، آیه 8. \item علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، آمدی، عبدالواحد بن محمد، و رجایی، مهدی. ۱۴۱۰-۱۹۹۰. غرر الحکم (تصحیح رجایی). ۱ ج. قم - ایران: دار الکتاب الإسلامي. صص 736 و 737. \item در منابع یافت نشد. حدیث مشابه: سبحانی تبریزی، جعفر، رسولی، هاشم، و اربلی، علی بن عیسی. ۱۳۸۱-۱۳۴۰. كشف الغمة في معرفة الأئمة. ۲ ج. تبریز - ایران: بني هاشمي. ج 2، ص 349. \item سوره طه، آیات 1 و 2. \item سوره شعرا، آیه 3. \item مغنیه، محمدجواد، و علی بن ابی طالب (ع)، امام اول. ۱۹۷۹-۱۳۵۸. في ظلال نهج البلاغة. ۴ ج. بیروت - لبنان: دار العلم للملايين. ج 2، ص 70. \item با اندکی تفاوت: ابوزهره، محمد، شبیر، محمدعثمان‌، و شبیر، محمدعثمان‌. بدون تاریخ. فتاوى الشيخ محمد أبو زهرة. ۱ ج. دمشق - سوریه: دار القلم. ص 810 و زمخشری، محمود بن عمر، و مهنا، عبدالامیر. ۱۴۱۲-۱۹۹۲. ربیع الأبرار و نصوص الأخبار. ۵ ج. بیروت - لبنان: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات. ج 3، ص 227. \item غفاری، علی‌‌اکبر، کلینی، محمد بن یعقوب، و آخوندی، محمد. ۱۳۶۳. الکافي. ۸ ج. تهران - ایران: دار الکتب الإسلامیة. ج 2، ص 308. \item شهید ثانی، زین‌‌الدین بن علی، بقال، عبد الحسین محمد علی، و مرعشی، محمود. ۱۴۰۸. الـرعاية في علم الدراية. ۱ ج. قم - ایران: کتابخانه عمومی حضرت آيت الله العظمی مرعشی نجفی (ره). ص 180. \end{enumerate} \end{document}