list_icon_blue

نشست علمی انسان متعالی و شاگرد‌پروری در اسلام، جلسه 2

جلسه ۲ از ۴
اخلاق اسلامی
-
هیئت علمی دانشگاه شاهد، مشهد
یکشنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۲
نشست علمی انسان متعالی و شاگرد‌پروری در اسلام، جلسه 2
list_icon_blue خلاصه جلسه
حضرت آیت‌الله رضایی تهرانی در این جلسه به بررسی عمیق‌تر مفهوم شاگردپروری از دیدگاه اسلامی می‌پردازد و تأکید می‌کنند که علم حقیقی نمی‌تواند از دین جدا باشد. با استناد به دیدگاه آیت‌الله جوادی آملی (حفظه‌الله)، تمام علوم - اعم از پزشکی، فیزیک یا فقه - به نوعی دینی هستند زیرا یا به ذات الهی، صفات خدا یا افعال او مرتبط‌اند. استاد با ذکر خاطراتی از شهید مطهری (رحمت‌الله‌علیه) و دیگر بزرگان نشان می‌دهند که شاگردپروری واقعی مستلزم نگاه الهی به علم، اخلاص در تعلیم و تداوم یادگیری حتی برای اساتید است. در ادامه، با اشاره به روایات، شاگردپروری کاری انبیایی دانسته شده که هدف آن کشف گنجینه‌های عقلی و هدایت به ارزش‌های متعالی است. حضرت استاد با بیان داستان‌هایی مانند ملاهاشم قزوینی و آقای هیدجی، بر اهمیت توأمان علم و تهذیب نفس در فرآیند تعلیم تأکید می‌کنند.
دسته بندی اخلاق اسلامی
مکان هیئت علمی دانشگاه شاهد، مشهد
زمان یکشنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۲
مناسبت -
شماره جلسه
جلسه ۲ از ۴
video_icon_blue ویدیو سخنرانی
voice_icon_blue صوت سخنرانی
دریافت صوت
audio_icon_darkBlue audio_icon_darkBlue
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
pencil_icon_blue متن سخنرانی
دریافت PDF
\documentclass[a4paper,12pt]{article} \begin{document} \begin{center} {\large «أعوذُ باللّٰهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم\\ \vspace*{5mm} بِسمِ اللهِ الرَّحمٰنِ الرَّحیم\\ وَ بِه نَستَعِینُ إنَّهُ خَیرُ مُوَفِّقٍ وَ مُعِینٍ.»} \end{center} {\large{\textbf{مقدمه}}}\\ \\ با مقوله شاگردپروری خدمت عزیزان بودیم. مقدمتاً عرض کنم که بنده به اعتبار اینکه اساتید را در محضرشان هستیم، این را از سر تواضع عرض نمی‌کنم. جداً عرض می‌کنم که درس پس می‌دهم محضر روحانیت معظم که در این جلسه هستند و اساتید بنده هستند. ما آنچه که در این مقوله ساعاتی مطالعاتی داشتیم، خدمت عزیزان ارائه می‌کنیم. شنیدم عزیزی از اساتید در موضوع شاگردپروری از دیدگاه امام خمینی (رحمةالله‌علیه) مقاله‌ای دارند. تقاضای من این است که ما بخشی از وقت را بعداً خدمت ایشان در اختیار می‌گذاریم. ایشان خلاصه‌ای از مقاله‌شان را بفرمایند. چون در آستانه پیروزی انقلاب هستیم و یاد و نام مرحوم امام در دل‌ها زنده است.\\ چه‌بهتر که در این زمینه استفاده‌ای هم از مبانی مرحوم امام داشته باشیم. من آخرین مقدمه را خدمت عزیزان عرض کنم و وارد بحث بشویم.\\ \\ {\large{\textbf{تقسیم‌بندی دانش از دیدگاه غزالی}}}\\ \\ در کتاب احیاء علوم الدین که کتاب اخلاقی جناب غزالی است. یک تقسیمی داریم در ارتباط با دانش، دانش را به دو بخش دینی و غیردینی ایشان تقسیم می‌کند. دانش‌های دنیایی و دانش‌های دینی. مستحضرید ما در علم اخلاق مختصراتی، متوسطاتی داریم و مطولاتی. در مختصرات بهترین کتاب از دیدگاه مرحوم علامه طباطبایی (رحمةالله‌علیه)، طهارة الأعراق جناب ابن مسکویه هست. در متوسطات کتاب مرحوم ملا مهدی نراقی (رحمةالله‌علیه) تحت عنوان جامع‌السعادات که مرحوم امام بر این کتاب حواشی مفصلی داشتند که متأسفانه در حمله ساواک از دست رفته و در مطولات، مفصل‌ترین کتاب در علم اخلاق احیاءالعلوم جناب غزالی است.\\ چون احیاءالعلوم بر اساس نگرش سنی نوشته شده، مرحوم ملامحسن فیض کاشانی (رحمةالله‌علیه) آمدند این کتاب را بازنگاری کردند بر اساس نگرش شیعی، اسمش شده المحجة البیضاء یا اسم دیگرش تهذیب الإحیاء یا إحیاء الإحیاء این کتاب محجة البیضاء چهل کتاب در یک کتاب است و ما این‌طور کتاب کم داریم. چهل کتاب در یک کتاب. بحمدالله و له المنة توسط بنیاد پژوهش‌های آستان قدس کتاب المحجة البیضاء ترجمه شده، مترجم هم مترجم قوی است، تحت عنوان راه روشن. جناب غزالی در احیاء علوم را به دو بخش تقسیم می‌کند: علوم دینی و غیردینی. مثلاً علومی مثل پزشکی را غیردینی می‌داند. علومی مثل فقه را دینی می‌داند. خب این یک نگاه است موردتوجه و تبعیت هم قرار گرفت.\\ \\ {\large{\textbf{دیدگاه آیت‌الله جوادی آملی درباره علم}}}\\ \\ یک نگاه دیگری در مسئله هست که من این نگاه را می‌خواهم یک مقداری در این مقدمه موردتوجه قرار بدهم و آن نگاه حضرت آیت‌الله جوادی آملی (حفظه‌الله) است. نگاه امثال مرحوم علامه طباطبایی (رحمةالله‌علیه) است.\\ ببینید ما هر علمی را که رقم می‌زنیم. اگر علم باشد و نه مصداق جهل که در مقدمات قبل عرض کردم، این علم به یک معنا دینی است و به یک معنا خدامحور است.\\ سر قضیه چیست؟\\ سر قضیه آن است که هستی را سه چیز تشکیل داده است. چهارمی هم ندارد. هستی تشکیل شده از ذات الهی، از اسماء و صفات الهی و از فعل خدا، کار خدا. خب هر داده علمی در ارتباط با یکی از این سه بحث می‌کند. بحث یا در ارتباط با ذات پروردگار است، یا در ارتباط با اسماء و صفات پروردگار است، یا در ارتباط با کار خدا است.\\ ما سوای بر پروردگار فعل الله است. به دیگر سخن، ما در قرآن کریم دو مقوله بیشتر نداریم فقط. خدای متعال در قرآن کریم یا دارد در مورد خودش حرف می‌زند یا دارد در مورد کار خودش حرف می‌زند. از کار خودش تعبیر می‌کند به آیت، ما سوی الله از نظر قرآن آیت‌الله‌اند، نشانه خدایند و جز شأن نشانه بودن هیچ شأن دیگری هم ندارند و ما در عالم ماده مثال برای این نداریم، یعنی یک مورد نداریم یک چیزی در عالم ماده آیت باشد فقط، ذاتش آیت باشد، هویتش آیت باشد، غیر آیه بودن، جلوه بودن، نمود بودن، چیز دیگری نباشد، نداریم.\\ \\ {\large{\textbf{خاطره‌ای از شهید مطهری (رحمةالله‌علیه)}}}\\ \\ بالاترین مثالی که برایش وجود دارد، مثالی است که ولی‌نعمت ما علی بن موسی‌الرضا (علیه‌السلام) زدند که تعبیر کردند از آن به‌صورت مرآتیه. شما در مقابل آینه که می‌ایستید. جرم آینه را می‌گذارید کنار، جیوه پشتش را بگذارید کنار، شیشه‌اش را بگذارید کنار، قاب دورش را بگذارید کنار، این صورتی که در آینده دیده می‌شود، این شما هستید یا نیستید؟\\ هم هستید و هم نیستید.\\ از دیدگاه خدای متعال، از دیدگاه دین، ما سوی خدا آیت‌اللهی است. شما پزشکی، ریاضی، فیزیک، نانو، فقه، حقوق، تفسیر هر چه بحث کنی، یا در مورد ذات پروردگار حرفی می‌زنی، یا در مورد اسماء و صفات خدا یا راجع به فعل خدا، کار خدا. حالا اگر بعداً علم سکولار تعریف شد، خیانت به علم و دانش است. دانش در ظرف کار الهی معنا پیدا می‌کند هم در مبدأ فاعلی، در قوس نزول هم در مختم و در غایت در قوس صعود و اگر این‌گونه دیده نشود، واقعی دیده نشده.\\ خاطره‌ای به ذهنم رسید، خاطره را عرض بکنم که به درد بحث شاگردپروری هم می‌خورد. مرحوم شهید مطهری (رحمةالله‌علیه) یک جایی نوشته‌اند: من برای جامعه مهندسان سخنرانی می‌کردم. یکی از کارهایی که قبل انقلاب انجام می‌شد و بعد انقلاب انجام نشد و ما داریم ضرر می‌کنیم.\\ ما قبل از انقلاب سخنرانی‌های تخصصی داشتیم. مرحوم شهید مطهری (رحمةالله‌علیه) سخنرانی‌اش هم برای جامعه مهندسان، اصلاً آدم کم‌سواد درش نبود. منبر، سخنرانی باید دو گونه باشد. گاهی باید جامعه مخاطب من جامعه فرهیختگانی باشد، یک‌دست باشد، من بتوانم حرفم را بزنم. الان متأسفانه این‌طور نیست.\\ مخاطب ما عام است. بچه هفت‌ساله هست، پیرمرد هشتاد‌ساله هست، زن هست، کم‌سواد هست، باسواد هست. خب من نمی‌دانم چه‌کار باید بکنم با این جامعه هدف؟\\ حالا در یکی از این جلسات جامعه مهندسان که مرحوم شهید مطهری (رحمةالله‌علیه) سخن می‌گفتند راجع به توحید. ایشان نوشته‌اند این مطلب را: بعد از جلسه یک مهندس جوانی آمد جلو گفت آقای مطهری من یک سؤال از خدمتتان دارم.\\ گفتم بفرمایید.\\ ایشان گفتند آقای مطهری این خدایی که شما از او دم می‌زنید و در این جلسه راجع به آن صحبت می‌کردید، کجاست؟\\ مرحوم آقای مطهری (رحمةالله‌علیه) فرمودند که من به این گفتم گوش می‌کنی؟\\ گفت آری سرتاپا گوشم. فرمودند ببین خدای متعال یک ذاتی دارند، وجود مطلق. \\ نامتناهی، بی حد، آن‌قدر گسترده است که به ما گفتند در مورد او فکر نکنید. دیوانه می‌شوید. هلاک می‌شوید.\\ {\large «لَا تَتَفَكَّرُوا فِي ذَاتِ اللَّهِ فَتَهْلَكُوا {\Large{1}}.»}\\ در آن وادی خواستی ورود کنی، به هم می‌ریزی. این ذات الهی است. \begin{center} عنقا شکار کس نشود دام باز گیر \hspace*{3.3cm} کآنجا همیشه باد بدست است دام را \end{center} \begin{center} کس ندانست که منزلگه مقصود کجاست \hspace*{2.5cm} آن‌قدر هست که بانگ جرسی می‌آید \end{center} خیلی از او خبر نداریم!\\ \\ {\large{\textbf{مباحث مرتبط با اسماء و صفات الهی}}}\\ \\ این خدای متعال اسماء و صفاتی دارند مثل ذاتش نامتناهی، علم بی‌نهایت، قدرت بی‌نهایت، حیات بی‌نهایت، فیاضیت بی‌نهایت، جود بی‌نهایت. این هم نامتناهی است. حالا این خدای دارای ذاتی نامتناهی با اسماء و صفاتی نامتناهی یک کاری هم کرده است، این کاری که کرده به آن می‌گوییم عوالم. حالا این عوالم هم درجه‌بندی است.\\ \\ {\large{\textbf{مراتب عوالم هستی}}}\\ \\ اولین عالم، عالم عقل است. دومین عالم، عالم مثال است. سومین عالم، عالم ماده است. این عالم ماده را با تمام کهکشان‌هایش بیندازیم در عالم برزخ و عالم مثال، روایات ما می‌گوید که حلقة فی فلات، مثل‌اینکه من این انگشتر را بیندازم در فلات تبت. آن عالم مثال و برزخ را با همه گستردگی‌اش که عالم دنیا در آن گم است، من بیندازم در عالم عقل، عالم قیامت، کحلقة فی فلات. مثل‌اینکه من این انگشتر را انداخته‌ام در فلات تبت، مثل یک قطره در اقیانوس آرام.\\ \\ {\large{\textbf{عظمت خلقت الهی و جایگاه عالم ماده}}}\\ \\ این کار خدا است. دقت کنید خدا ذاتی دارد نامتناهی، اسماء و صفاتی نامتناهی، یک کاری دارد که این کار هم آن‌قدر گسترده است که این عالم ماده ما با همه زر و زیورش:\\ {\large «وَ زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ {\Large{2}}.»}\\ این دیگر پایین‌ترین و کوچک‌ترین و تنگ‌ترین و ظلمانی‌ترین عالم است.\\ \\ {\large{\textbf{پرسش درباره مکان خدا و پاسخ شهید مطهری (رحمة‌الله‌علیه)}}}\\ \\ خب آقای مطهری (رحمة‌الله‌علیه) فرمودند حالا سؤالت را تکرار کن. چه گفتی؟\\ گفتی خدا کجای این عالم است؟\\ این سؤال جواب ندارد. اگر برعکسش کنی من جوابت را می‌دهم. ایشان نوشته‌اند این جواب پرسید یعنی چه برعکسش کنم؟\\ آقای مطهری (رحمة‌الله‌علیه) فرمودند یعنی نگویی خدا کجای عالم است. بگویی عالم کجای خداست؟\\ این جواب دارد. فکری کرد گفت خب عالم کجای خداست؟\\ گفتم عالم در مرتبه یک فعل پروردگار است. در مرتبه یک کار پروردگار است. ذات خدا نامتناهی، اسماء و صفات نامتناهی، عالم در مرتبه یک فعل خداست.\\ \\ {\large{\textbf{تغییر هندسه معرفتی و شاگردپروری}}}\\ \\ آقای مطهری (رحمة‌الله‌علیه) نوشتند مهندس فهیمی بود، دو سه دقیقه تأمل کرد به من گفت: "آقای مطهری شما فهمیدید در این پنج دقیقه با من چه کردید؟" گفتم چه کردم؟\\ این دانشجو مهندس جوان رو کرد به آقای مطهری، خود آقای مطهری نوشته‌اند، به من ایشان گفت: "در این پنج دقیقه شما هندسه معرفتی من را زیرورو کردید. من تا به الان یک میکروسکوپ برداشته بودم، یک ذره‌بین برداشته بودم، دنبال خدا می‌گشتم در جنگل‌های آمازون یا آن گوشه کره مریخ یا آن طرف سیاره پلوتون، زیرورو شد هندسه معرفتی من." این را می‌گویند شاگردپروری.\\ \\ {\large{\textbf{دیدگاه آیت‌الله جوادی آملی درباره علم دینی}}}\\ \\ خب حضرت آیت‌الله جوادی آملی می‌فرمایند شما علمی ندارید که الهی و دینی نباشد. اصلاً علم سکولار ندارید. شما هر چه هر کجا هر چه بحث کنید یا در مورد ذات الهی است، یا در مورد صفات الهی است، یا در مورد فعل الهی است و لذا استاد هم نباید سکولار تدریس کند. \\ \\ {\large{\textbf{شاگردپروری و درک عظمت علم}}}\\ \\ شاگرد وقتی به او می‌گوییم سلسله عصبی که در من انسان وجود دارد اگر سر هم ضمیمه شود شش دور، دور کره زمین می‌چرخد این سلسله عصبی را اگر سر هم بکنیم، این طرفش کره زمین است. آن طرفش کره خاک است. ازته‌دل باید بگوید سبحان‌الله. از عمق جان باید بگوید سبحان‌الله و اگر کلاس این سبحان‌الله در آن نیست، یعنی شاگردپرور نیست. یعنی ما آمدیم محصول را از صاحب محصول بریدیم، کار را از کننده بریدیم، فعل را از فاعل بریدیم، داریم ناقص می‌بینیم. \\ \\ {\large{\textbf{هندسه معرفت دینی و ارتباط علم با احکام شرعی}}}\\ \\ لذا حضرت آقای جوادی کتابی دارند. این کتاب را تهیه کنید بخوانید اگر نخواندید. عنوانش هست هندسه معرفت دینی، هندسه معرفت دینی. ایشان در این کتاب یک نظریه جدیدی دارند، می‌گویند: کی گفته علم فقه علم دینی است؟ علم تفسیر علم دینی است؟ پزشکی هم علم دینی است، عمران هم علم دینی است، فیزیک هم علم دینی است، شیمی هم علم دینی است. چون مفهوم علم دینی باید درست تفسیر شود.\\ ایشان معتقد است اگر متخصصان گفتند آقا اینجا اگر سد بزنید، آب نمی‌ماند فرونشست دارد و شما سد زدید، کار حرام شرعی کردید. حرام دارید مرتکب می‌شوید. فعل شما مصداق یک حکم تکلیفی است و آن حکم هم حرمت است. \\ \\ {\large{\textbf{روایت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) درباره علم}}}\\ \\ پس دیدگاهی که در این ضمیمه باید در نظر گرفته شود، همان دیدگاهی است که الان عرض کردم و لذا روایت مشهور که پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) فرمود:\\ {\large «إِنَّ وَالعِلْمَ ثَلَاثَةٌ.»}\\ علم سه تا است: \begin{enumerate} \item {\large «آيَةٌ مُحْكَمَةٌ \item وَفَرِيضَةٌ عَادِلَةٌ \item وَسُنَّةٌ قَائِمَةٌ {\Large{3}}.»} \end{enumerate} ایشان این روایت را هم که دیگران به نحو دیگری تفسیر می‌کردند، به گونه دیگری تفسیر می‌کند.\\ \\ {\large{\textbf{شروع بحث درباره هویت شاگردپروری}}}\\ \\ از مقدمات بگذرم. مقداری هم طولانی شد. به اصل بحث بپردازید. روز جمعه است، مجلس را با طراوت کنید با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم). \\ \\ {\large{\textbf{تعریف و اهمیت شاگردپروری}}}\\ \\ خب اولین بحثی که ما باید مطرح کنیم، بحث هویت و ماهیت شاگردپروری است. سخت هم هست این بحث را انسان بتواند اطرافش را جمع‌وجور کند، آخر بحث این هویت خودش را بهتر نشان می‌دهد. عمدتاً مسائلی که هویت ترکیبی دارند، فهم و تفهیمش کار آسانی نیست. می‌شود همان فیل جناب مولانا که شبانگاه فیل رفت داخل طویله و چراغی هم نبود، شمعی هم نبود. رفتند افراد گزارش بیاورند که این چه بود وارد طویله شد. زیبا مولوی گفته است. می‌گوید یکی دست زد، آمد به پشتش گفت تخت‌روان بود. \\ یکی دست زد به گوشش، آمد گفت بادبزن بود. یکی دست زد به دمش گفت مار بود. صبح دیدند نه بادبزن بود، نه تخت‌روان بود، نه مار بود، فیل بود. ادامه همین است که می‌گوید: \begin{center} تو به تاریکی علی را دیده‌ای \hspace*{2.5cm} زین سبب غیری بر او بگزیده‌ای \end{center} علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) را یک بخشش را دیدی، همه‌اش را رصد نکردی، لذا علی شناس نیستی. \\ \\ {\large{\textbf{بررسی هویت و ماهیت شاگردپروری}}}\\ \\ اگر بخواهیم بحث شاگردپروری را از نظر هویت و ماهیت بررسی کنیم، از زوایای مختلف بررسی می‌کنیم. خیلی هم قصد نقد نداریم. بیشتر می‌خواهیم مثل یک نورافکن بیندازیم به زوایای این بحث، یک مقداری برایمان بحث روشن‌تر شود.\\ \\ {\large{\textbf{تولید استاد؛ "منِ دیگر"}}}\\ \\ یک: بعضی گفته‌اند شاگردپروری در حقیقت یعنی تولید استاد؛ یک منِ دیگر را. جناب آقای عابدینی بر این تأکید دارند. ایشان می‌گویند همه ما با حب ذات زندگی می‌کنیم. چرا مشکل‌ترین درجه در سیروسلوک رسیدن به مقام فنا است؟\\ چون در بحث فنا، انسان می‌خواهد از خود بگذرد. ما در فلسفه می‌گوییم هیچ متحرکی، خود محرک خود نیست. محال است. من سالک می‌خواهم خودم از خودم بگذرم، نمی‌شود؛ لذا راهش هم به تعبیر مرحوم آقای قاضی (رحمة‌الله‌علیه) طریقه احراق است. باید از آن طرف یک تجلی ذاتی بیاید، ببرد؛ \begin{center} روی بنما و وجود خودم از یاد ببر \hspace*{2.5cm} خرمن سوختگان را همه گو باد ببر \end{center} روی بنما و تجلی ذاتی آن‌سویی است، این‌سویی نیست. برای همین است که من از خودم می‌خواهم بگذرم. حب ذات در انسان هست، انتهای سیروسلوک آدم می‌بیند از اول نماز شب‌ها، قرآن خواندن‌ها، روزه‌های مستحبی، حرم‌ها، همه‌اش مال خودم بوده. خودم را داشتم بزرگ می‌کردم و نباید چنین باشد. محبوب باید بزرگ شود و بزرگ هست.\\ خب ایشان می‌گویند استاد وقتی بفهمد با شاگردپروری دارد منِ دیگری از خود تولید می‌کند، به وجد می‌آید و این کار برای او به‌راحتی رقم می‌خورد. \\ \\ {\large{\textbf{شاگردپروری و تولید "منِ دیگر"}}}\\ \\ نویسنده موفق در مباحث تربیت خانواده، آقای عباسی ولدی کتاب نوشت "منِ دیگرِ ما". کودک را تعبیر کرده بود به چه؟\\ "منِ دیگر ما". پدر و مادر یک منِ دیگر دارند که این فرزند است. شاگرد منِ دیگر من است و این حقیقت شاگردپروری است. اگر من توانستم مثل خودی تولید کنم که او بدرخشد، بخروشد، بجوشد و او همین مسیر را ادامه بدهد، این یعنی شاگردپروری. اگر الان بگوییم شهید شهریاری زنده است، درست گفتیم. اگر گفتیم شهید فخری‌زاده زنده است، درست گفتیم. چون این‌ها تولید منِ دیگر من کردند، شاگردپروری کردند.\\ \\ {\large{\textbf{شاگردپروری در روایات}}}\\ \\ این تعبیر از شاگردپروری در روایات ما هم آمده. عنوان این است:\\ {\large «ٱلْعَالِمُ حَيٌّ وَإِنْ كَانَ مَيِّتًا.»}\\ عالم گرچه بمیرد، زنده است.\\ روایات متعددی دارد که این روایات اینجا آمده، یکی‌اش را من اگر قرائت کنم:\\ امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند:\\ {\large «هَلَكَ خَزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْيَاءُ، وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ.»}\\ بانکدارها، دلاردارها، طلادارها می‌میرند و می‌میرند، دانشمندان‌اند که تا هست، هستند. چرا؟ \\ {\large «أَعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ.»}\\ مانند ملاصدرا، سال ۱۰۵۰ فوت کرده است، چهارصد سال است زیر خاک است.\\ {\large «وَأَمْثَالُهُمْ فِي الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ {\Large{4}}»} هست، مثلش هست. تولدی دیگر داشته، من دیگر داشته است.\\ فرمود: {\large «ٱلْعَالِمُ حَيٌّ وَإِنْ كَانَ مَيِّتًا»،} انسان عالم، حی است و گرچه مرده باشد.\\ {\large «وَالْجاهِلُ مَيِّتٌ وَإِنْ كَانَ حَيًّا {\Large{5}}»،} آدم جاهل، مرده است، گرچه به‌ظاهر زنده باشد. ازاین‌گونه تعابیر در روایات زیاد داریم.\\ پس این در روایات ما. این نکته اول.\\ \\ {\large{\textbf{شاگرد، من دیگر بخش انسانی}}}\\ \\ نکته دوم: شاگرد نه‌تنها من دیگر من است، من دیگر بخش انسانی من است. من دیگر بخش انسانی من است. من اگر یک فرزندی دارم بی‌سواد و او جزء اراذل‌واوباش، با اینکه خودم از علما هستم که {\large «يَخْرُجُ المَيِّتُ مِنَ الحَيِّ {\Large{6}}»،} او من دیگر انسانی من نیست. فرزند جسمانی من است نه فرزند روحانی من. اما شاگرد پرور اگر باشم، آنی که می‌ماند من دیگر بخش انسانی من است نه بخش حیوانی یا گیاهی من. این هم نکته دوم. \\ \\ {\large{\textbf{وقف و جاودانگی در شاگردپروری}}}\\ \\ نکته سوم: یکی از بهترین ماندگاری‌ها، بحث وقف است دیگر. الحمدلله عزیزانی که فقه و حقوق کار کردند در جلسه هستند. وقف را چگونه تعریف می‌کردیم؟\\ {\large «تحبیس الأصل و تسبیل المنفعة»،} اصل نگهداری می‌شود، منفعت در اختیار قرار می‌گیرد.\\ یک خانه‌ای را، یک زمینی را وقف می‌کنی سالیان سال. خدا رحمت کند مرحومه گوهرشاد را. این بنای باعظمت را خانم گوهرشاد بنیاد نهاد، چند صد سال است. چقدر آنجا نماز خوانده شد، چقدر اعتکاف.\\ خب، این وقف است. بالاترین نوع وقف این است که انسان خودش را وقف کند، خودش تکرار شود و این با شاگردپروری تحقق پیدا می‌کند. \\ لذا است در روایات ما از تعلیم تعبیر به صدقه شده آن هم صدقه ماندگار. {\large «إِنَّ أَفْضَلَ الصَّدَقَةِ التَّعْلِيمُ {\Large{7}}»،} بالاترین صدقه تعلیم است. پس در حقیقت این تکرار من می‌تواند در ضمن وقف هم تنظیر بشود و موردتوجه قرار بگیرد.\\ \\ {\large{\textbf{ادامه مسیر علوم و شاگردپروری}}}\\ \\ نکته چهارم: نه‌تنها با شاگردپروری من می‌مانم و بخش انسانی من می‌ماند و این بالاترین نوع وقف است. بلکه من نه‌تنها می‌مانم، نو می‌شوم. الان فیزیک نیوتونی ادامه فیزیک ارسطویی است. الان فلسفه اسلامی ادامه فلسفه یونانی است. الان حکمت صدرایی ادامه حکمت سینوی است. ابن‌سینا مانده در حکمت صدرایی و نو شده است، ارسطو مانده در فیزیک نیوتونی و نو شده است. یعنی نه‌تنها می‌مانم، می‌درخشم.\\ لذا اگر آمدند در اروپا در یک مقطعی قانون ابن‌سینا را سوزاندند، کار بدی کردند. اگر کسی پیدا شد هندبوک پزشکی غربی را سوزاند، کار بدی کرده است. ما روی شانه‌های گذشتگان ایستاده‌ایم. معنا ندارد من از نردبان بروم بالا، رسیدم به پشت‌بام بگویم مرگ بر نردبان، می‌خندند به عقل من. ما اینجا که ایستادیم روی شانه‌های گذشتگان ایستادیم. ارسطو در ما زنده شده، فارابی در ما زنده شده است. ابن‌سینا در ما زنده شده است. پس در حقیقت نه‌تنها من با شاگردپروری تکرار می‌شوم بخش انسانی من تکرار می‌شود. نو می‌شوم. این نگاه اول در ارتباط با هویت شاگردپروری. \\ \\ {\large{\textbf{شاگردپروری؛ کاری انبیایی}}}\\ \\ عرض کردم داریم نورافکن می‌اندازیم به این بحث، به بحث شاگردپروری که بتوانیم هویت این بحث را به دست بیاوریم. \\ نگاه دوم: شاگردپروری کاری انبیایی است، طبیعتاً باید اهداف انبیایی را دنبال کند. هدف اصلی انبیا در یک جمله در نهج‌البلاغه آمده است که امیرمؤمنان (سلام‌الله‌علیه) فرمود:\\ {\large «لِيُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ العُقُولِ {\Large{8}}.»}\\ همه ما در درون خود گنج داریم، گنجی به نام عقل. طبع آمده، طبیعت آمده روی این عقل را پوشانده. کار انبیاء این است، این گرد و خاک‌ها را بگذارند کنار. آن عقل آدمی بالا بیاید و قدرت خدا. \\ بالاترین رشد عقل هم برای زمانه امام‌زمان (علیه‌السلام) است. چه بود آن روایت؟\\ فرمود: علم بیست و هفت حرف است، تا زمان حضرت دو حرفش آشکار شده است، بیست و پنج حرفش مانده برای دوره حضرت. چه می‌خواهد اتفاق بیفتد در دوره ظهور؟\\ ما نمی‌دانیم.\\ \\ {\large{\textbf{شاگردپروری و آینده جهان از دیدگاه شیعه}}}\\ \\ این نکته را من از شهید مطهری (رحمة‌الله‌علیه) دارم. مستحضرید یک بحثی که بحث زنده‌ای است. یک چیزی هم ما در موردش نوشتیم، آینده جهان از دیدگاه شیعیان. همه نحله‌ها و مکتب‌ها راجع به آینده جهان نگاه دارند؛ مسیحی‌ها دارند، یهودی‌ها دارند، بودیست‌ها دارند، همه دارند، شیعه هم دارد. ما آینده جهان را سه مقطعی می‌بینیم: ظهور، رجعت، قیامت. آینده جهان به ظهور گره می‌خورد که ما در مراحل پیشاظهور هستیم و بعد هم به بحث رجعت و بعد قیامت.\\ \\ در بحث رجعت، من یک نکته را از شهید مطهری (رحمة‌الله‌علیه) دارم، خیلی زیبا. آقای مطهری (رحمة‌الله‌علیه) فرمودند از روایات به دست می‌آید که دوران رجعت چند میلیون سال طول می‌کشد. متن روایت است که فقط امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) هفتصد سال حکومت می‌کند. چرا؟\\ چون خدای متعال این عالم‌وآدم را بیهوده نیافریده است. فرمود: منت نهادیم تا مستضعفین حاکم شوند. این حکومت یک سال و دو سال و پنج سال و ده سال نیست. فقط علی بن ابی‌طالب روحی له الفداء وقتی برمی‌گردد هفتصد سال حکومت می‌کند.\\ علم در حقیقت در آن زمان خودش را نشان می‌دهد. ما الان گمان می‌کنیم، حالا فوکویاما گفت، دیگران گفتند که حالا در پایان تاریخ هستیم و دیگر بشر به هر جا می‌خواسته برسد، رسیده است. هرگز چنین نیست، حداقل اعتقاد ما این نیست.\\ \\ {\large{\textbf{شاگردپروری؛ کاری انبیایی و بازخوانی روش پیامبر (علیه‌السلام)}}}\\ \\ خب، شاگردپروری را اگر بخواهیم درست تفسیر کنیم، می‌شود کار انبیایی. تا شد کار انبیایی، با همان دید باید به آن نگاه شود. حضرت آیت‌الله جوادی آملی (حفظه‌الله) آمدند مشهد، اساتید دانشگاه فردوسی ایشان را دعوت کردند. ایشان تماس گرفتند، یعنی پاسدارشان تماس گرفت به من و فرمود که آقا فرمودند تو هم بیا. چشم؛ ما هم رفتیم.\\ یک سخنرانی ماندگاری استاد کردند. یک خاطره‌ای در آن سخنرانی گفتند که برای من خیلی جالب بود. فرمودند یک استاد دانشگاهی آمده بود پیش من گله می‌کرد. می‌گفت:\\ "آقای جوادی رفتم سر کوچه‌مان، یک مکانیکی است، کنارش یک صافکاری است. از هر دوشان پرسیدم حقوق ماهیانه‌شان چقدر است؟\\ دیدم درآمد ماهیانه این آقای صافکار و این آقای مکانیک سه برابر من استاد دانشگاه است و ایشان ناراحت بود." این استاد دانشگاه ناراحت بود. آقای جوادی فرمودند من به او گفتم که عزیز دل تو چرا کاری را که پیغمبر کرد، نمی‌کنی؟ گفت چه‌کار کنم؟\\ فرمودند خب پیغمبر چه را با چه قیاس کرده است؟ \\ تو هم همان را با همان قیاس کن، چرا از پیش خود در می‌آوری؟\\ ایشان پرسید پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) چه را با چه قیاس کرده است؟\\ آقای جوادی فرمودند من به او گفتم: پیغمبر محصول کار تو را ببین با چه سنجیده است؟\\ فرمودند، همه‌تان روایت را حفظ هستید. فرمودند: {\large مدَادُ العُلَمَاءِ أَفْضَلُ مِنْ دِمَاءِ الشُّهَدَاءِ {\Large{9}}} این‌طرف محصول کار تو را گذاشته، این‌طرف خون شهید سلیمانی. این‌طرف محصول کار تو را گذاشته، این‌طرف محصول کار شهید رضی و گفته محصول کار تو بالاتر است.\\ {\large مِدَادُ العُلَمَاءِ أَفْضَلُ مِنْ دِمَاءِ الشُّهَدَاءِ}\\ تو چرا کارت را با مکانیک و صافکار مقایسه می‌کنی؟\\ مفضّل و مفضّل منه باید با هم نسبت داشته باشند. بخواند با هم. این فکر یک حکیم است. فرمود: {\large «مداد العلماء افضل من دماء الشهداء»،} چون کار، کار انبیایی است.\\ اگر مرحوم امام فرمودند معلمی شغل انبیا است پس ما شاگردپروری را باید با این دیدگاه ببینیم. باید بیاییم بازخوانی کنیم روش شاگردپروری انبیایی را. یک نمونه‌اش را عرض بکنم. حالا بعداً به آن می‌رسیم. وقتی بین شاگردی و شاگردپروری داریم مقایسه می‌کنیم، می‌رسیم. یک نمونه‌اش را عرض بکنم.\\ \\ {\large{\textbf{پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) و شاگردپروری عملی}}}\\ \\ امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمود می‌دانید پیغمبر (علیه‌السلام) چگونه شاگردپروری می‌کرد؟\\ باز حفظ هستید این جمله را. فرمود:\\ {\large «طَبیبٌ دوّارٌ بِطِبِّه {\Large{10}}.»}\\ پیغمبر (علیه‌السلام) پزشکی نبود که در مطب بنشیند، زیرمیزی هم بگیرد، دوبرابر هم حساب کند، ده تا مشتری هم در ده دقیقه ببیند، خطش هم یک‌جور باشد که داروخانه‌ای‌ها بردارند برای خودشان در واتس‌اپ، در تلگرام، در ایتا، کانال تشکیل دهند، خط‌های ناخوانا را آنجا بگذارند که یکی بتواند بخواند.\\ نه این‌جوری نباشد. پیغمبر (علیه‌السلام) کیفش دستش بود، این گوشی‌اش هم دستش بود، تب‌سنجش هم دستش بود، دنبال مریض می‌گشت. تک‌وتنها بلند شده، رفته طائف برای تبلیغ. بچه‌ها را، دیوانه‌ها را تهییج کردند، دنبال پیغمبر (علیه‌السلام) افتادند، سنگ‌بارانش کردند. پایش خونی شد، بدن مجروح شد، گرسنه، تشنه، نشسته دست به دعا بلند کرده است:\\ {\large «اللَّهُمَّ ٱرْحَمْ هَؤُلَاءِ فَإِنَّهُمْ لَا يَعْلَمُونَ.»}\\ خدایا این‌ها نمی‌دانند، ترحمشان کن. نمی‌دانند، بر آن‌ها ببخش. \\ اگر شد شغل انبیایی، اگر شاگردپروری شد کار انبیایی، لوازم خودش را دارد و باید به آن لوازم در نظر بگیریم. یکی از آن لوازم این است، چون می‌خواهم دست دیگری را بگیرم، کار سختی است. \\ \\ {\large{\textbf{استقامت در شاگردپروری و مسئولیت خواص}}}\\ \\ قرآن چند سوره دارد؟\\ ۱۱۴ تا. حالا قول مشهور است. ابن مسعود دو مورد آخری را جزء قرآن نمی‌دانست. یعنی سوره {\large «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ»} و {\large «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ»} را می‌گفت معوّذتین است. گفت امام حسن و امام حسین (علیهما‌السلام) مریض شدند اینها عوذه است. جزو قرآن نیست؛ ولی مشهور 114 تا سوره است.\\ یک سوره را پیغمبر (علیه‌السلام) فرمود من را پیر کرد:\\ {\large «شَيَّبَتْنِي هُودٌ {\Large{11}}»،} هود من را پیر کرد.\\ چرا یا رسول‌الله؟\\ فرمود به‌خاطر یک آیه‌اش. آن آیه‌اش چیست؟\\ {\large «فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَ مَنْ تَابَ مَعَكَ {\Large{12}}.»}\\ بایست و دیگران را هم بایستان، بایست و دیگران را هم به استقامت وادار. بایست آن آسان است برای پیغمبر (علیه‌السلام)، اما اینکه رسول‌الله (علیه‌السلام) بیاید جمعی را نگه دارد، این سخت است.\\ \\ \\ {\large{\textbf{مسئولیت خواص در شاگردپروری و جامعه}}}\\ \\ اخیراً مقام معظم رهبری چه فرمودند؟\\ فرمودند خواص باید جلوداری کنند در بحث انتخابات. خواص باید جلوداری کنند. باید قیام کنند برای خدا. خب، کار شد کار انبیایی و کار هم کار سختی است.\\ اگر گفتند {\large «العُلَماءُ وَرَثَةُ الأَنْبِياءِ {\Large{13}}»،} معنایش همین است. اگر گفته شد {\large «علماء أمتی أفضل من انبیاء بنی‌اسرائیل»،} انبیای بنی‌اسرائیل یک اصطلاح است، موسی (علیه‌السلام) مراد نیست. مجموعه‌ای از انبیا هستند که این‌ها انبیای تابع‌اند، نبی مستقل نیستند. علما امت من افضل در روایات نداریم؛ ولی کأنبیاء بنی‌اسرائیل داریم. علمای امت من مثل انبیای بنی‌اسرائیل‌اند. یعنی باید کار پیغمبری کرد و این کار پیغمبری ارزشمند است.\\ \\ {\large{\textbf{مرحوم آیت‌الله خزعلی و شاگردپروری}}}\\ \\ خدا رحمت کند، ما یک شخصیتی داشتیم که در انقلاب فوت کرد: مرحوم آیت‌الله خزعلی، حافظ قرآن، نهج‌البلاغه و صحیفه‌سجادیه، یک خطیب روش خطابه‌اش هم مثل مرحوم آقای فلسفی بود.\\ من از خودش شنیدم. ایشان فرمودند: "من خدمت مرحوم امام رسیدم، دست امام را بوسیدم. ایشان شاگرد امام بود. به امام گفتم: آقا، یک معامله می‌خواهم امروز با شما بکنم. گفتند امام خندید و فرمودند: آقای خزعلی، سر پیری سوداگر شدی؟"\\ گفتم یک معامله می‌خواهم با شما بکنم. فرمودند خب بگو. گفتم آقا، تمام ثواب اعمال واجب و مستحبم مال شما. ثواب یکی از آن اعلامیه‌ها که شما از نوفل‌لوشاتو می‌فرستادید ایران، سی و پنج میلیون نفر را به پا می‌داشت، مال من.\\ یک عالم فقیه این‌طور حرف می‌زند. این {\large «مِدَادُ العُلَمَاءِ أَفْضَلُ مِنْ دِمَاءِ الشُّهَدَاءِ»،} این کار انبیایی کردن در شاگردپروری است.\\ فرمود تمام اعمال واجب و مستحبم مال شما، ثواب یکی از آن اعلامیه‌ها که... \\ \\ {\large{\textbf{تأثیر امام خمینی (رحمة‌الله‌علیه) بر جامعه و شاگردپروری عام}}}\\ \\ شما می‌دانید. وقتی مرحوم امام فوت کرد، یک کتابی چاپ شد، به نظرم ارشاد چاپ کرد. راجع به اینکه بعد از فوت امام، افراد راجع به ایشان چه گفتند. من یک دور بادقت کتاب را خواندم، ببینم بهترین جمله را چه کسی گفته است؟\\ به نظرم رسید بهترین جمله، جمله وزیر دفاع ایالات متحده آمریکا است. اسمش هم الان یادم رفته است. او گفته بود: "هنر این مرد این بود، مرحوم امام که کشوری را که سی و پنج میلیون تپه بود، تبدیل کرد به سی و پنج میلیون کوه آتشفشان." آن موقع جمعیت ایران چقدر بود؟\\ سی و پنج میلیون بود. سی و پنج میلیون تپه را تبدیل کرده به سی و پنج میلیون کوه آتشفشان. این یعنی هنر شاگردپروری در مقیاس عام، این یعنی هنر شاگردپروری در مقیاس عام.\\ روایاتی که در حقیقت این بحث را دارد، فراوان است. من به همین یکی دو تا روایت اکتفا کردم.\\ \\ {\large{\textbf{شاگردپروری و بقای نوع بشر}}}\\ \\ سومین تعبیر از هویت شاگردپروری: این‌گونه بگوییم شاگردپروری به‌نوعی تلاش برای ابقای نوع بشر است.\\ اگر بحث تعلیم‌وتعلم و شاگردپروری نباشد، اصلاً بشر این سنخ موجود باقی نمی‌ماند. بگذارید اول روایاتش را بخوانم.\\ امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند:\\ {\large «العِلْمُ حَيَاةٌ»،} علم زندگی است.\\ {\large «بِالعِلْمِ تَكُونُ الحَيَاةُ»،} با علم زندگی رقم می‌خورد.\\ {\large «إِكْتَسَبُوا العِلْمَ يَكْسِبْكُمُ الحَيَاةَ»،} دنبال علم بروید، زندگی روزی‌تان می‌شود.\\ {\large «العِلْمُ مُحْيِي النَّفْسِ»،} جان آدمی را علم زنده می‌کند.\\ {\large «وَمُنِيرُ العَقْلِ»،} عقل را نورانی می‌کند.\\ {\large «وَمُمِيتُ الجَهْلِ {\Large{14}}»،} جهل را از بین می‌برد. \\ \\ {\large{\textbf{نقش علم در مقابله با خطرات بشری}}}\\ \\ اصلاً ما یک باب داریم در حدیث شیعه: "العلم و الحیاة، ارتباط علم و زندگی چیست؟"\\ واقعاً هم همین است.\\ شما فرض کنید. پزشک داریم الحمدلله در جمعمان. من از بعضی از پزشکان متخصص عفونی پرسیدم، در جریان ویروس کرونا که آمد، اگر با همین درصد واگیر، ویروس ابولا بود، چه می‌شد؟\\ کار دست اوست دیگر. حالا جای اینکه ویروس کرونا بیاید، ویروس ابولا می‌آمد. نود و هشت درصد کشته. به‌اتفاق گفتند جمعیت بشر یا نصف می‌شد یا یک‌سومش از بین می‌رفت. هشت میلیارد می‌شد پنج میلیارد. چه آمد مقابله کرد با ویروس کرونا؟\\ اگر آن ویروس می‌آمد، چه با آن مقابله می‌کرد؟\\ واکسن. واکسن یعنی علم، علم یعنی ابقا و این جز با شاگردپروری نمی‌شود.\\ اگر در فارسی گفته شده دانایی توانایی است، درست گفتند. این روایت را مقام معظم رهبری دو سه بار تا حالا خوانده‌اند. دو سه بار. {\large «العِلْمُ سُلْطَانٌ»،} علم قدرت است. {\large «مَن وَجَدَهُ صَالَ»،} هر کس داشته باشد یورش می‌برد. {\large «َمَن لَمْ يَجِدْهُ صِیلَ عَلَيْهِ {\Large{15}}.»} هر کس نداشته باشد بر او یورش می‌برند.\\ این هم تعبیر سوم که بحث، بحث دانش است.\\ \\ {\large{\textbf{داستان آقای نجفی}}}\\ \\ آن وقت عجیب هست که گاهی وقت‌ها انسان باید از کسانی بیاموزد که اصلاً توقع ندارد. خدا رحمت کند بگویم یک جلسه تنوعی هم در آن ایجاد شود. ما در اصفهان یک آقای نجفی داشتیم. خیلی شوخ بود و خیلی حاضرجواب بود. خیلی حاضرجواب بود. از بزرگان هم بوده است. به او گفتند آقای نجفی تا حالا شده در جواب کسی بمانی، نتوانی جواب بدهی؟\\ گفت دو بار مانده‌ام، دو جا در جواب مانده‌ام. گفتند این دو جا کجا بود؟\\ گفت: یک جا ده دقیقه به اذان صبح راه افتادم بروم مسجد. مسجدی هم که ایشان نماز می‌خواند، بیست سی هزار اصفهانی می‌آمدند، بزرگ عالم شهر اصفهان بود. گفتم راه افتادم بروم مسجد آن موقع‌ها هم هوا تاریک بود. گفتم بین راه احساس کردم مثل‌اینکه پایم فرورفته در یک چیز نرمی. خوب دقت کردم دیدم به‌به، تغوطی بوده و کثافتی بوده است. کفش و جوراب و قبا و عبا همه را آلوده کرده است. خب قدیم بهداشت هم خیلی نبود. ایشان گفتند من ماندم چه‌کار کنم؟\\ برگردم خانه این کثافت‌ها را بشویم لباسم را عوض کنم، خب به نماز نمی‌رسم. بیست هزار نفر منتظر. همین‌جوری بروم، با این لباس‌ها نمی‌توانم نماز بخوانم. همین‌طوری ایستاده بودم مردد چه‌کار کنم، یک پیرزن اصفهانی رد می‌شد. گفت: حاج‌آقا نجفی؟\\ گفتم: بفرمایید.\\ گفت: خوب در خودتان فرورفتید. چه بگوید آدم اینجا. جوابی ندارد.\\ گفت جای دیگری که ما ماندیم، این بود که داشتیم می‌رفتیم، دیوانه‌ای جلوی ما را گرفت. اینکه می‌گویم از هر کسی باید آموخت، جلوی ما را گرفت. گفت پول بده. گفتم به تو پول بدهم؟\\ گفت آری.\\ گفتم مرد حسابی تو دیوانه‌ای.\\ گفت آقا را ببین، فقه شهر هست، از دیوانه نمی‌شود پول گرفت. نه به دیوانه نمی‌شود پول داد.\\ گفتم درست می‌گویی. یک دو تومان از جیبم در آوردم به او بدهیم، نگرفت. گفتم خب چرا نمی‌گیری؟\\ گفت الان گفتم از دیوانه نمی‌شود پول گرفت. \\ \\ {\large{\textbf{داستان ملاهاشم قزوینی}}}\\ \\ گاهی وقت‌ها این‌جوری هست. خدا رحمت کند در این شب مرحوم ملا هاشم قزوینی بود. آقای خامنه‌ای از او تعریف کردند. هم از آقا مجتبی قزوینی هم از ملا هاشم قزوینی، ایشان استاد مسلم رسائل و مکاسب بود. گفتند یک شب مکاسب مطالعه می‌کردم فردا تدریس کنم. رسیدم به یک کلمه نمی‌توانستم، نمی‌فهمیدم. شیخ انصاری نوشته بود وسط مکاسب: لگن. لگن چه‌کار می‌کند در بحث مکاسب محرمه؟\\ هر چقدر مطالعه کردم نفهمیدم. فردا هم می‌خواستیم تدریس کنیم. ایشان هم تدریسش یک بود. گفت عیالم آمد گفت بیا شام. گفتم مطالعه‌ام تمام شود می‌آیم. دومرتبه آمد گفت بیا شام. گفتم این مطالعه‌ام تمام شود. گفت این چه مطالعه‌ای است این‌قدر طول کشیده است؟\\ گفتم شیخ یک چیزی گفته، نمی‌فهمم. گفت خانم من مکتب رفته بود. اصلاً سواد درست‌وحسابی نداشت. آمد گفت چه هست؟\\ گفتم اینجا شیخ نوشته لگن. گفت اینکه لکن است. گفت ما یک ساعت لکن را لگن می‌خواندیم. استاد ما می‌گفت چرا؟\\ خدای متعال می‌خواهد عجب من را نگیرد. ما در فلسفه می‌گوییم علم مجرد است. معلم هم فقط خداست. باقی اسباب و وسائل‌اند. علم مجرد است، معلم هم خداست و اگر نخواهد انسان...\\ \\ {\large{\textbf{شاگردپروری به‌عنوان عبادت}}}\\ \\ خب، چهارمین تعبیر که از هویت شاگردپروری می‌توانیم داشته باشیم، این است که تعلیم‌وتعلم و شاگردپروری عبادت است. نه‌تنها عبادت است، بلکه از بالاترین انواع عبادت است.\\ من یک روایتش را بخوانم. فرمود:\\ {\large «طَلَبُ العِلْمِ فَرِيضَةٌ»،} فریضه یعنی چه؟\\ واجب، پس مباح نیست، مستحب هم نیست.\\ بعد برای پیغمبر (علیه‌السلام) است روایت.\\ فرمود: {\large «بِهِ يُطاعُ الرَّبُّ وَيُعْبَدُ.»}\\ با علم خدا عبادت می‌شود، خدا اطاعت می‌شود.\\ {\large «يُعرَفُ الحَلَالُ مِنَ الحَرَامِ {\Large{16}}.»}\\ امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمود:\\ {\large «تعلَّمُوا العِلْمَ فَإِنَّ تَعَلُّمَهُ حَسَنَةٌ، بِالعِلْمِ يُطَاعُ اللهُ وَيُعْبَدُ.»}\\ اصلاً عبادت خدا با علم صورت می‌گیرد.\\ {\large «ِالعِلْمِ يُعرَفُ اللهُ وَيُوحَّدُ {\Large{17}}.»}\\ توحید و معرفت خدا به‌وسیله علم \{حاصل می‌شود\}.\\ \\ {\large{\textbf{زاویه جدید عبادت در کتاب "مفاتیح‌الحیاة"}}}\\ \\ خب، من اینجا یک نکته را عرض بکنم. کتابی هست که آیت‌الله جوادی آملی (حفظه‌الله) نوشته‌اند و تا الان بیش از صدبار چاپ شده است. همه‌تان این کتاب را دیده‌اید. مرحوم آقا شیخ عباس قمی کتاب نوشت مفاتیح‌الجنان، اسم کتاب استاد جوادی آملی چه بود؟\\ مفاتیح‌الحیاة. این کتاب یک مطلب بیشتر نمی‌خواهد بگوید، یک مطلب.\\ می‌خواهد بگوید زاویه دید نود و هشت درصد مردم در مورد عبادت غلط است. الان شما یک میکروفن دستتان بگیرید، بروید مصاحبه میدانی. از این آقا، از این خانم بپرسید عبادت چیست؟\\ می‌گویند: نماز بخوانیم، روزه بگیریم، حج برویم، حرم برویم، خمس بدهیم. تمام می‌شود، این است عبادت. حضرت آقای جوادی در مفاتیح‌الحیاة آمدند یک چهره دیگری از عبادت رقم زدند.\\ الان شما نشستید، من نشستم، از اول صبح داریم عبادت انجام می‌دهیم. چرا؟\\ چون {\large «التَّعْلِيمُ عِبَادَةٌ وَالتَّعَلُّمُ عِبَادَةٌ وَمُدَارَسَةُ العِلْمِ عِبَادَةٌ.»}\\ آن جمله مرحوم شیخ صدوق (رحمة‌الله‌علیه) چه بود؟\\ فرمود: شب بیست و یکم و شب بیست و سوم ماه رمضان، شب قدر: {\large «و من أحیی هاتین اللیلتین بمذاکرة العلم فهو افضل {\Large{18}}.»}\\ بجای "بک یا الله"، اگر به مذاکره علم پرداختی، این فضیلتش بیشتر است؛ لذا همه‌جا سعی می‌شود اول سخنرانی بیاید، یک مقداری سخنرانی بکند، علم مردم را بیاورد بالا، بعد بک یا الله.\\ \\ {\large{\textbf{ضرورت بصیرت در عبادت و نقش علم}}}\\ \\ سرّش هم مشخص است. سرّش این است که عبادت بدون بصیرت، دور می‌کند. علم نزدیک می‌کند. تعبیر روایت این است: {\large «العَامِلُ بِلَا بَصِيرَةٍ»،} خیلی تند است، خیلی تعبیر تند است،\\ {\large «العَامِلُ بِلَا بَصِيرَةٍ كَالْحِمَارِ الطَّاحُونَةِ.»}\\ من دیدم بودم حمار طاحونه را. دور این ستون، مثلاً فرض کنید این‌هایی که قدیم داروهای گیاهی داشتند، دارو را باید خرد می‌کردند، دستگاه نبود. دارو را می‌ریختند، یک یابویی چیزی دور این ستون می‌گشت. برای اینکه بگردد، چشم‌هایش را می‌بستند.\\ بیچاره آخر شب خیال می‌کرد صد کیلومتر راه رفته، چشمش را باز می‌کرد، می‌دید سر جایش است. تعبیر روایت این است: اگر کسی عمل کند بدون بصیرت، {\large «كَالْحِمَارِ الطَّاحُونَةِ»،} چون بصیرت ندارد تقریباً نود درصد کسانی که... با همین تأکید، نود درصد کسانی که در جنگ نهروان کشته شدند، جای سجده داشتند، پینه داشتند، حافظ قرآن بودند، اما چه نداشتند؟\\ بصیرت، علم؛ لذا امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به کار خودش افتخار می‌کند، یک جا، در نهج ببینید. فرمود: {\large «أَنَا فَقَأْتُ عَيْنَ الفِتْنَةِ»،} من بودم که توانستم چشم فتنه را در بیاورم.\\ کی می‌توانست جلوی خوارج بایستد؟\\ با آن جای سجده‌ها، با آن قرائت قرآن‌ها، بصیرت نبود. تعلیم‌وتعلم باید عبادت در نظر گرفته بشود. ما می‌دانیم:پپ {\large «وَمَا خَلَقْتُ ٱلْجِنَّ وَٱلْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ {\Large{19}}.»}\\ جن و انس آفریده شدند برای عبادت و از این مطلب بگذریم. \\ \\ {\large{\textbf{شاگردپروری و فراتر از انتقال معلومات}}}\\ \\ در این تعبیرات جدیدی‌ها من دیدم بعضی‌ها این‌جوری تعریف کردند.\\ پنجم: گفتند شاگردپروری را می‌توان آگاهی و حساسیت معلم نسبت به نقش تربیتی خویش دانست و تلاش برای ایجاد رابطه‌ای مستمر، سازنده، الهام‌بخش و فراتر از انتقال معلومات، به شماری از شاگردان مستعد به‌منظور هدایت آن‌ها به سمت ارزش‌های متعالی.\\ گفتند من باید با شاگردانم، نه همه، با بعضی خوش‌ذهن‌ها، یک ارتباطی بگیرم فراتر از انتقال معلومات به‌منظور پرورش. نمی‌پذیریم. ما معتقدیم شاگردپروری محدوده ندارد.\\ این‌گونه نیست که شاگردپروری یعنی نخبه‌پروری. نخیر، معنای شاگردپروری را عام می‌دانیم.\\ این‌گونه نیست که شاگردپروری کاری باشد فقط توسط استاد رقم بخورد.\\ عرض کردم: شاگرد در آن نقش دارد، داده در آن نقش دارد، فرهنگ عام در آن نقش دارد، فرهنگ خاص در آن نقش دارد. در ژاپنی که فرهنگ کار در حدی است که عده‌ای در اثر کثرت کار می‌میرند.\\ این‌قدر کار می‌کند، می‌کند، می‌کند که جان از تنش درمی‌آید و در مترو از هر ده نفر، نُه نفر دارند مطالعه می‌کنند، آنجا فرهنگ شاگردپروری یک‌گونه رقم می‌خورد.\\ در کشوری که میانگین درصد مطالعه در هفته، بیست دقیقه است، به گونه دیگری باید رقم بخورد. در این‌گونه تعریفات، عمدتاً تأکید شده بر اینکه ما فقط ببینیم استاد باید چگونه شاگردپروری کند. این‌گونه نیست. می‌رسیم، خواهیم گفت شاگرد نقش دارد. ده دوازده کار شاگرد باید انجام دهد که شاگردپروری درست رقم بخورد.\\ \\ \\ {\large{\textbf{ابطه مستمر در شاگردپروری و نقش استاد}}}\\ \\ یک تعبیری داشتند در این تعریف، گفتند رابطه مستمر. این رابطه مستمر را من یک توضیحی باید بدهم و آن اینکه این جمله حضرت آقای جوادی، جمله درستی است. فرمودند:\\ "از زمانی به بعد، انسان هر چه بیشتر درس شرکت کند، به‌جای اینکه استادتر شود، شاگردتر می‌شود."\\ استاد باید این هنر را داشته باشد، شاگرد را استاد کند، بپروراند. این‌قدر ما در اشعار حافظ بر این مطلب تأکید داریم که:\\ "بکوش که روزی، پسر روزی پدر شوی."\\ خودت بیایی بالا و بتوانی اظهارنظر داشته باشی. پس تعریف، تعریف خوبی بود؛ اما خالی از نقد هم نبود.\\ \\ {\large{\textbf{شاگردپروری؛ فراتر از دانش‌های نظری}}}\\ \\ من آخرین مورد را عرض بکنم. نوشته‌اند شاگردپروری یک کنش و فرهنگ آگاهانه است که یک مربی، معلم یا استاد با کاربست تمهیداتی برنامه‌ریزی‌شده، طی فرایندی نظام‌مند، فراگیران را گونه‌ای تربیت کند تا افرادی متخلق، کارآمد و متخصص بار آمده و برای نقش‌های متناسب علمی در جوانب انسانی ایفای نقش نمایند.\\ حرف، حرف درستی است، ولی تأکید بر این شده، تعبیر بر این شده که گویا فقط شاگردپروری مربوط به دانش‌های نظری است. این‌گونه نیست.\\ {\large «التَّجْرِبَةُ فَوْقَ العِلْمِ {\Large{20}}.»}\\ ما شاگردپروری را در مهارت‌ها هم جاری می‌دانیم و باز متأسفانه عمده تأکید بر عملکرد خود استاد است و حال اینکه این‌گونه نیست. دیگر ارکان هم در این زمینه نقش دارند.\\ \\ {\large{\textbf{جمع‌بندی بحث شاگردپروری}}}\\ \\ من از بحث اولم گذشتم. شش تا نورافکن به بحث شاگردپروری انداختیم، از زوایای مختلف دیدیم: \begin{enumerate} \item کار انبیایی است؛ \item عبادت است؛ \item منِ دیگر من است. \end{enumerate} برای اینکه یک مقداری این مقوله را بهتر بشناسیم.\\ \\ {\large{\textbf{ارکان شاگردپروری و نقش استاد}}}\\ \\ خب، آمدیم سراغ ارکان شاگردپروری. ما یک چند دقیقه دیگر تمام می‌کنیم ان‌شاءالله. دست من نبود، امر کردند ما به یک ربع آخر رسیدیم. شما ان‌شاءالله بر ما ببخشید.\\ ارکان شاگردپروری را این‌ها دانستیم: \begin{enumerate} \item استاد؛ \item شاگرد؛ \item داده. \end{enumerate} این سه مورد را بیشتر موردتأکید قرار می‌دهیم.\\ \\ {\large{\textbf{لزوم متعلم ماندن استاد برای شاگردپروری}}}\\ \\ ما در ارتباط با استاد، برای اینکه شاگردپروری اتفاق بیفتد، این لوازم را در نظر گرفته‌ایم.\\ یک: متعلم و متربی ماندن، یک استاد موفق کسی است که ز گهواره تا گور دانش بجوید. من استادم برای این صد تا دانشجو، اما خودم باید شاگردی کنم برای مافوقم.\\ یک موقع من خدمت استادمان حضرت آیت‌الله جوادی آملی مطلبی عرض کردم، خب ایشان خیلی باحیا است، خیلی باحیا است. این مطلب را که گفتم، ایشان عرق شرم بر پیشانی‌اش نشست، واقعاً پیشانی عرق کرد.\\ به ایشان عرض کردم:\\ "آقا می‌خواهم بروم به حوزه علمیه قم پیشنهاد بدهم، هر هفته تعدادی از طلاب فاضل جوان را بیاورند خدمت شما."\\ ایشان فرمودند:\\ "به چه منظوری؟"\\ عرض کردم:\\ "برای اینکه بفهمند هنوز چقدر بی‌سوادند."\\ فهمیدن اینکه هنوز چقدر بی‌سوادند.\\ \\ {\large{\textbf{توصیه‌های بزرگان درباره یادگیری مداوم}}}\\ \\ آیت‌الله جوادی آملی راجع به آقای بروجردی می‌فرمودند:\\ "هر کس با هر درجه علمی آمد خدمت آقای بروجردی (رحمة‌الله‌علیه)، لنگ انداخت، زانو زد."\\ و همچنین می‌فرمودند:\\ "هر کس با هر درجه علمی آمد خدمت آیت‌الله علامه طباطبایی (رحمة‌الله‌علیه)، زانو زد."\\ بنده استاد هستم، استاد تمام هم هستم. درست. اما مُلاتر از من هست. از میراث مکتوب که می‌توانم استفاده کنم. اصلاً یکی از توصیه‌های اساتید ما این بود، می‌فرمودند:\\ "دیدید وزنه‌برداران را، کشتی‌گیران را؟ \\ می‌گویند آقا وزن شصت تا هفتاد، هفتاد تا نود، نود تا صد، از صد که می‌شود، می‌شود سنگین‌وزن. صد و بیست کیلو، صد و بیست و پنج کیلو، همه هم عضله، یک مثقال چربی ندارد."\\ اساتید ما می‌فرمودند:\\ "سعی کنید در عالم علم کشتی بگیرید با سنگین‌وزن‌ها کشتی بگیرید."\\ \\ {\large{\textbf{یادگیری مستمر در علوم مختلف}}}\\ \\ آیت‌الله جوادی آملی می‌فرمودند ما در فلسفه با چه کسانی کار داریم؟\\ ابن‌سینا، فارابی، ملاصدرا، میرداماد، شیخ اشراق (رحمة‌الله‌علیهم). در تفسیر با که کار داریم؟\\ فخر رازی، طوسی، صاحب مجمع‌البیان طبرسی (رحمة‌الله‌علیهم)، با اینها کار داریم. من بر فرض، عرض کردم آیت‌الله هستم. مراجع تقلید ما (اعزه روحانی هستند بهتر از من می‌دانند) که بهترین درس خارج‌ها را می‌گفتند، خودشان با همگنان خودشان می‌نشستند، نهایة الدرایة مرحوم کمپانی را مباحثه می‌کردند. یعنی هنوز دارد درس می‌گیرد.\\ من اگر بخواهم شاگردپرور باشم، باید این تعلم را تا آخر عمر داشته باشم.\\ \\ {\large{\textbf{ضرورت اشتیاق به علم و هشدار ابن‌سینا}}}\\ \\ تعبیر جناب ابن‌سینا چه بود؟\\ فرمود: "اگر کسی یک روزی احساس سیری از علم کرد، برود قبرستان قبرش را بکند، برود داخل قبر. این دیگر انسان نیست."\\ احساس سیری کرد و با خود گفتیم که ما که دیگر صد تا مقاله زیر نظر ما گذرانده‌اند، الحمدلله دویست تا شاگرد پرورش داده‌ایم، پنجاه تا کتاب نوشتیم، صد تا مقاله علمی، حالا دیگر یادگرفتن تمام شد.\\ \\ {\large{\textbf{دو واژه‌ای که در دین نداریم: فارغ‌التحصیل و بازنشسته}}}\\ \\ دو واژه را آیت‌الله جوادی می‌گفتند از بدترین واژه‌ها است و ما در دین این دو واژه را نداریم. حالا ما ساختیم؛ ولی دینی نیست: \begin{enumerate} \item فارغ‌التحصیل؛ \item بازنشسته. \end{enumerate} فارغ‌التحصیل یعنی چه؟\\ مگر انسان فارغ‌التحصیل می‌شود؟\\ تا لحظه آخر باید بیاموزد، یاد بگیرد. مگر انسان بازنشسته می‌شود؟\\ ممکن است نروی دانشگاه، تدریس نکنی، اما داری تحقیق علمی‌ات را می‌کنی، داری تأمل می‌کنی. \\ کانت ده سال اندیشید و بعد نوشت و این‌قدر زیبا نوشت. دوره تأملات، فارغ‌التحصیلی نداریم، بازنشستگی هم به این معنا نداریم.\\ \\ {\large{\textbf{اخلاص و عدم ریا در شاگردپروری}}}\\ \\ هر کاری که انسان می‌کند، اگر برای خدا باشد، رشد می‌کند. اگر برای خدا نباشد، رشد نمی‌کند. دو باب داریم، من یکی دو روایت بخوانم، بحثم تمام شد. در این دو باب، اهل‌بیت عصمت و طهارت (علیهم‌السلام) فرمودند:\\ اگر کسی برای خدا یاد بگیرد چه می‌شود؟\\ اگر برای خدا یاد نگیرد چه می‌شود؟\\ برای خدا یاد بگیرد، امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:\\ {\large «مَن تَعَلَّمَ لِلَّهِ وَعَمِلَ لِلَّهِ وَعَلَّمَ لِلَّهِ دُعِيَ فِي الْمَلَكُوتِ السَّمَوَاتِ عَظِيمًا {\Large{21}}.»}\\ \\ {\large{\textbf{نیت یادگیری؛ برای خدا یا دنیا؟}}}\\ \\ پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) فرمود:\\ {\large «العَالِمُ إِذَا أَرَادَ بِعِلْمِهِ وَجْهَ اللهِ، هَابَهُ كُلَّ شَيْءٍ.»}\\ انسان دانشمند اگر برای خدا یاد بگیرد، بیاموزد، همه چیز از او حساب می‌برد.\\ {\large «وَإِذَا أَرَادَ يَكْنِزُ الكُنُوزَ هَابَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ {\Large{22}}.»}\\ اگر دنبال دنیا باشد، از هر چیزی می‌ترسد.\\ خب به این اکتفا کنم، برویم سراغ من تعلم لغیر الله. کسی برود سراغ آموختن، یادگرفتن، دنبال مدرک است، دنبال درآمد است، دنبال موقعیت اجتماعی است، دنبال کاندیدا شدن است، دنبال اینکه کار برای خدا باشد، نیست.\\ شاید پانزده روایت اینجا ذکر شده است. بعضی‌اش را بخوانم.\\ فرمود: {\large «مَن طَلَبَ العِلْمَ لِغَيْرِ العَمَلِ فَهُوَ كَالْمُسْتَهْزِئِ بِرَبِّهِ {\Large{23}}.»}\\ بخوانی نه به‌خاطر عمل برای خدا، مثل این است که بروی به خدا استهزاء می‌کنی.\\ فرمود:\\ {\large «مَن أَخَذَ العِلْمَ مِنْ أَهْلِهِ وَعَمِلَ بِهِ نَجَا، وَمَن أَرَادَهُ بِالدُّنْيَا فَهُوَ هَزْه {\Large{24}}.»}\\ برای دنیا، حظ تو همان دنیاست. آن طرف خبری نیست.\\ \\ {\large{\textbf{تفاوت یادگیری برای خدا و یادگیری برای دنیا}}}\\ \\ اینکه فرشته‌ها بیایند، بال خود را زیر پروبال تو باز کنند، برای تو استغفار کنند، در ملکوت تو را انسان بزرگی بدانند، این خبرها دیگر نیست.\\ آن چیزی که می‌خواستی به آن برسی، رسیدی. حقوق ثابت می‌خواستی، به آن رسیدی. یک شهرتی می‌خواستی، پیدا کردی. یک احترامی از دیگران می‌خواستی، داری.\\ اما اگر لله نباشد، در بعضی از روایات دارد:\\ {\large «لَمْ يَجِدْ عَرْفَ الجَنَّةِ {\Large{25}}.»}\\ بوی بهشت را در روز قیامت، این نمی‌شناسد.\\ و تعبیرات در این زمینه زیاد است. من به همین مقدار اکتفا کنم.\\ \\ {\large{\textbf{شاگردپروری باید برکت داشته باشد}}}\\ \\ پس اگر بخواهیم شاگردپرور باشیم، باید کارمان برکت داشته باشد. برای برکت باید اهل اخلاص باشیم، کار را برای خدای متعال انجام دهیم. اگر کار برای خدا شد، خیلی دیگر متفاوت است.\\ \\ {\large{\textbf{مرحوم آقای هیدجی و تجربه‌ای عجیب}}}\\ \\ خدا رحمت کند، خدا رحمت کند، باز هم خدا رحمت کند، مرحوم آقای هیدجی (رحمة‌الله‌علیه) را.\\ در مدرسه علمیه بود، هر کس هر درسی از او می‌خواست، می‌گفت. \begin{enumerate} \item شرح امثله می‌خواستند، می‌گفت؛ \item سیوطی می‌خواستند، می‌گفت؛ \item کفایه می‌خواستند، می‌گفت. \end{enumerate} آن وقت این است که دستش را گرفتند. چگونه دستش را گرفتند؟\\ به این کیفیت دست را گرفتند. ایشان فلسفه می‌گفت، در فلسفه یک بحثی داریم تحت عنوان اینکه آیا ما موت اختیاری داریم یا نه؟\\ این زندگی پس از زندگی را دیده‌اید یا نه؟\\ این زندگی پس از زندگی را دیده‌اید دیگر در تلویزیون. مرگ اختیاری داریم یا نه؟\\ در سلوک و عرفان که واضح است، ما مرگ اختیاری داریم.\\ ما یک رفیق داریم قم، مدرسه معصومیه بود، آقا ادریس. این بنده خدا مرگ اختیاری داشت. بار اول که نفس از بندش کنده شده بود، بدن سرد شده بود، مادر ترسیده بود، زنگ زده بود اورژانس. اورژانس هم آمده بودند، این نفس برگشته بود به بدن. بلند شده بود ایستاده بود، می‌گفت این اورژانسی‌ها فرار کردند. خلاصه زنده شدیم دومرتبه، به این می‌گوییم مرگ اختیاری، در سیروسلوک مطرح است.\\ مرحوم هیدجی در درس به طلاب گفته بودند مرگ اختیاری یعنی چه؟\\ این حرف‌ها چیست؟\\ نفس وقتی کنده شد، رفته دیگر، معنا ندارد مرگ اختیاری. معنا ندارد مرگ اختیاری. در این حرف‌ها بودند، هر چه طلاب می‌گفتند آقا در عرفان گفتند. در سلوک گفتند. نخیر این حرف‌ها نیست. خود مرحوم هیدجی نقل می‌کند: شب داشتم مطالعه می‌کردم، در اتاق باز شد، یک پیرمردی وارد شد در مدرسه. تا نشست گفت: جناب شیخ سلام!\\ گفتم: علیکم‌السلام. گفت: مرگ اختیاری به شما چه ربطی دارد؟\\ می‌گفت من دیدم این به‌صورت کشاورز است انگار. گفتم عمو به تو چه ربطی دارد؟\\ ما درس خواندیم، نجف دیدیم، حوزه دیدیم، فلسفه خواندیم، عرفان خواندیم، تو را چه سننه (مربوط است). ایشان فرمودند این پیرمرد گفت یعنی تو مرگ اختیاری را قبول نداری؟\\ گفتم نه که قبول ندارم محال است. \\ گیوه‌هایش را گذاشت زیر سرش گفت: بسم الله الرحمن الرحیم و مرد. مرحوم هیدجی می‌گفتند: "من خیال کردم این دارد بازی می‌کند. آمدم نبضش را گرفتم، دیدم نه مرده است. گوشم را گذاشتم لب دهنش، دیدم نفس نمی‌کشد."\\ پریدم وسط مدرسه، طلبه‌ها را خبر کردم. گفتم: بیایید که بیچاره شدیم، فردا حکومت ما را می‌گیرد، می‌گوید یک نفر را آوردید در حجره کشتید. طلبه‌ها آمدند و برگه آوردند و نامه نوشتیم و استشهادیه پر کردیم: "بابا، این خودش آمده مرده!"\\ رفتیم از مسجد کنار مدرسه، تابوت گرفتیم و آوردیم. تابوت را گذاشتیم. آمدیم بلندش کردیم، او را بگذاریم در تابوت، بلند شد نشست گفت: سلام‌علیکم. رو کرد به مرحوم هیدجی گفت: حالا قبول کردی؟\\ گفتم: ای بر پدرت... قبول کردم، ولی آخر این چه جور باوراندن من بود؟\\ فرمودند ببینید غیر از درس و بحث و مباحثه، نماز شب لازم است، روزه مستحبی لازم است، قرائت قرآن لازم است، مراقبه لازم است، محاسبه لازم است، توجه لازم است. همه‌اش درس و بحث نیست.\\ طلاب می‌گویند بعد از او، مرحوم هیدجی زندگی‌اش تغییر کرد، سبک‌زندگی‌اش تغییر کرد. آن‌قدر تغییر کرد که شب فوتش طلبه‌ها را جمع کرد، شیرینی خریده بود، آجیل خریده بود، به این‌ها می‌داد، می‌خوردند. جوک می‌گفت، می‌خندیدند. هر چه می‌گفتند استاد، فردا کلاس است، می‌گفت: "حالا یک امشبی است."\\ صبح آمدند دیدند یک پارچه سفیدی کشیده روی سرش: {\large «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ {\Large{26}}.»}\\ وصیت‌نامه‌اش را پیدا کردند، نوشته بود: "هیچ‌کس بر من گریه نکند، من رفتم در خدمت حبیبم. یک مقدار پول پیش خادم دارم، پول را بگیرید، سور و ساتی به پا کنید، ختم هم برای من نگیرید."\\ \\ {\large{\textbf{حقیقت کار برای خدا و تأثیر آن}}}\\ \\ ببینید کسی که لله کار می‌کند، حتی اگر خبطی داشته باشد، حتی خبط علمی، دستش را می‌گیرند. ابن‌سینا نابغه نوابغ عالم است، اعتقاد من این است، یعنی در تمام نوابغ عالم، ابن‌سینا یک‌سروگردن از نوابغ بالاتر است. خودش نوشته: "هر کجا مسئله‌ای بر من مشکل شد، توضأت، وضو گرفتم، رفتم مسجد جامع، دو رکعت نماز خواندم، متوسل شدم به پروردگار، شبهه علمی من حل شد." این را می‌گویند هویت علم و دانش و شاگردپروری.\\ اطاله شد، ان‌شاءالله باقی مباحث در خدمتتان خواهیم بود.\\ {\large «صَلُّوا عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ!»} \begin{center} {\large «أَللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ.»} \end{center} \newpage \begin{center} {\Large{فهرست منابع}} \end{center} \begin{enumerate} \item پاینده، ابوالقاسم. ۱۳۸۲. نهج الفصاحة: مجموعه کلمات قصار حضرت رسول (ص) با ترجمه فارسی بانضمام فهرست موضوعی در آخر کتاب و مقدمه‌ای جامع از زندگی محمد (ص). ۱ ج. تهران - ایران: دنیای دانش. ص 389. \item سوره صافات، آیه 6. \item غفاری، علی‌‌اکبر، کلینی، محمد بن یعقوب، و آخوندی، محمد. ۱۳۶۳. الکافي. ۸ ج. تهران - ایران: دار الکتب الإسلامیة. ج 1، ص 32. \item صالح، صبحی، شریف رضی، محمد بن حسین، و علی بن ابی طالب (ع)، امام اول. ۱۳۶۶-۱۴۰۷. نهج البلاغة (صبحی الصالح). ۱ ج. قم - ایران: مؤسسة دار الهجرة. ص 496. \item علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، آمدی، عبدالواحد بن محمد، و رجایی، مهدی. ۱۴۱۰-۱۹۹۰. غرر الحکم (تصحیح رجایی). ۱ ج. قم - ایران: دار الکتاب الإسلامي. ص 60. \item سوره روم، آیه 19. \item روایت در منابع یافت نشد. روایت مشابه: شهید ثانی، زین‌‌الدین بن علی. ۱۴۳۱-۲۰۱۰. منیة المرید. ۱ ج. بیروت - لبنان: مؤسسة التاريخ العربي. ص 10. \item صالح، صبحی، شریف رضی، محمد بن حسین، و علی بن ابی طالب (ع)، امام اول. ۱۳۶۶-۱۴۰۷. نهج البلاغة (صبحی الصالح). ۱ ج. قم - ایران: مؤسسة دار الهجرة. ص 43. \item کاشانی، فتح‌‌الله بن شکرالله. ۱۳۳۶. تفسیر کبیر منهج الصادقين في إلزام المخالفين. ۱۰ ج. تهران - ایران: کتابفروشی و چاپخانه محمدحسن علمی. ج 9، ص 206. \item علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، آمدی، عبدالواحد بن محمد، و رجایی، مهدی. ۱۴۱۰-۱۹۹۰. غرر الحکم (تصحیح رجایی). ۱ ج. قم - ایران: دار الکتاب الإسلامي. ص 437. \item ابن‌بابویه، محمد بن علی، و غفاری، علی‌‌اکبر. ۱۴۱۶-۱۳۷۴. الخصال. ۲ ج. قم - ایران: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. دفتر انتشارات اسلامی. ج 1، ص 199. \item سوره هود، آیه 112. \item غفاری، علی‌‌اکبر، کلینی، محمد بن یعقوب، و آخوندی، محمد. ۱۳۶۳. الکافي. ۸ ج. تهران - ایران: دار الکتب الإسلامیة. ج 1، ص 34. \item علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، آمدی، عبدالواحد بن محمد، و رجایی، مهدی. ۱۴۱۰-۱۹۹۰. غرر الحکم (تصحیح رجایی). ۱ ج. قم - ایران: دار الکتاب الإسلامي. ص 24. \item علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، ابراهیم، محمد ابوالفضل، و ابن ابی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله. ۱۳۶۳-۱۴۰۴. شرح نهج البلاغة (ابن أبی الحدید). ۲۰ ج. قم - ایران: مکتبة آیة الله العظمی المرعشي النجفي (ره). ج 20، ص 319. \item طوسی، محمد بن حسن، و بنیاد بعثت. واحد تحقیقات اسلامی. ۱۴۱۴-۱۳۷۲. الأمالي (للطوسي). ۱ ج. قم - ایران: دار الثقافة. ص 488. \item ابن‌بابویه، محمد بن علی، و کمره‌‌ای، محمدباقر. ۱۳۷۶. الأمالي للصدوق. ۱ ج. تهران - ایران: کتابچی. صص 615 و 616. \item ابن‌بابویه، محمد بن علی، و کمره‌‌ای، محمدباقر. ۱۳۷۶. الأمالي للصدوق. ۱ ج. تهران - ایران: کتابچی. ص 649. \item سوره ذاریات، آیه 56. \item ربانی، محمد حسن. ۱۳۹۰. فرهنگ نامه امثال و واژگان گازاری. ۱ ج. مشهد مقدس - ایران: محمد حسن ربانی. ص 576. \item طوسی، محمد بن حسن، و بنیاد بعثت. واحد تحقیقات اسلامی. ۱۴۱۴-۱۳۷۲. الأمالي (للطوسي). ۱ ج. قم - ایران: دار الثقافة. ص 47. \item متقی، علی بن حسام‌الدین. ۱۴۳۱-۲۰۱۰. کنز العمال في سنن الأقوال و الأفعال. ۱۶ ج. بیروت - لبنان: دار إحياء التراث العربي. ج 10، ص 151. \item همان، ج 10، ص 124. \item طوسی، محمد بن حسن، مفید، محمد بن محمد، خرسان، حسن، و آخوندی، علی. ۱۳۶۵. تهذيب الأحكام في شرح المقنعة للشیخ مفید. ۱۰ ج. تهران - ایران: دار الکتب الإسلامیة. ج 6، ص 328. \item شهید ثانی، زین‌‌الدین بن علی. ۱۴۳۱-۲۰۱۰. منیة المرید. ۱ ج. بیروت - لبنان: مؤسسة التاريخ العربي. ص 25. \item سوره بقره، آیه 156. \end{enumerate} \end{document}