\documentclass[a4paper,12pt]{article}
\begin{document}
\begin{center}
{\large «أعوذُ باللّٰهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم\\
\vspace*{5mm}
بِسمِ اللهِ الرَّحمٰنِ الرَّحیم.»}
\end{center}
\begin{center}
{\large «الحَمْدُلِلّٰهِ وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَليٰ رَسُولِ اللهِ وَ آلِه آلِ اللهِ وَ اللَّعْنُ عَليٰ أَعْدَائِهِمْ أَعْدَاءِ اللهِ إِليٰ یَوْمِ لِقَاءِ اللهِ.»}
\end{center}
\begin{center}
{\large «قال الله تعالی فی کتابه الکریم: لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ {\Large{1}}.»}
\end{center}
{\large{\textbf{تبریک مناسبتهای اسلامی}}}\\
\\
تبریک عرض میکنم مبعث رسول گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را، و همچنین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی ایران را. امیدوارم که برکت رسول گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) این پیروزی بهمانند خود مبعث نبوی دائماً در تجلی مستمر بوده باشد انشاءالله.\\
\\
{\large{\textbf{مهمانی الهی؛ زمانی و مکانی}}}\\
\\
مقدمتاً عرض کنم در مهمانی الهی به سر میبریم، هم مهمانی زمانی و هم مهمانی مکانی.\\
مهمانی زمانی ماه مبارک رجبالمرجب است که هنوز در آن به سر میبریم و مهمانی زمانی که ماه رجب است، برای شما مقرون شده به بودن در مشهدالرضا و توفیق زیارت علی بن موسیالرضا (علیهالسلام).\\
\\
{\large{\textbf{کتاب «در محضر آشنایی غریب»}}}\\
\\
یک کتاب کوچکی حقیر قبلاً نوشته بودم تحت عنوان «در محضر آشنایی غریب» که این کتاب حدود ۱۲۰ هزار تا الان چاپ خورده و به چند زبان هم ترجمه شده است.\\
گاهی هم این ترجمهها اصلاً با اجازه ما نبوده؛ به اردو ترجمه شد بدون اینکه ما متوجه بشویم، به عربی ترجمه شد بدون اینکه ما متوجه بشویم.\\
اسم کتاب هست «در محضر آشنایی غریب».\\
\\
{\large{\textbf{فضیلت زیارت امام رضا (علیهالسلام)}}}\\
\\
یک نکته از این کتاب عرض بکنم، وارد اصل بحث بشویم. ما در مورد زیارت امام رضا (علیهالسلام) بیش از ۴۰ روایت داریم که عمده این روایات در «عیون» مرحوم صدوق ذکر شد.\\
از این چهل روایتی که در ارتباط با زیارت امام رضا (علیهالسلام) داریم حدود بیست و چند اثر و ثمر شیرین به دست میآید. من این آثار را از رو بخوانم:
\begin{enumerate}
\item
زیارت امام رضا (علیهالسلام) همانند زیارت خدا در عرش خداست. ما این تعبیر را راجع به زیارت پیغمبر (علیهالسلام) هم داریم، راجع به زیارت امیرالمومنین (علیهالسلام) هم داریم، راجع به زیارت امام رضا (علیهالسلام) هم داریم، راجع به زیارت امام حسین (علیهالسلام) هم داریم. از سه نفر از اساتیدم من پرسیدم معنی این جمله چیست؟\\
هر سه نفر گفتند نمیدانیم، انسان میرود مرقد امام رضا (علیهالسلام) را زیارت میکند مثل اینکه پر کشیده رفته از لوح و قلم گذشته به عرش الهی پا نهاده و خودِ خودِ خدا را زیارت کرده است. خیلی برای ما مفهوم نیست، حالا روایت
{\large «من رآني فقد رأى الحقّ {\Large{2}}»،}
که از پیغمبر (علیهالسلام) نقل شده به کمک میآید ولی در عین حال مطلب سنگین است.
\item
فرمود دوم زیارت امام رضا (علیهالسلام) مانند زیارت رسول خداست. هر ثوابی بر زیارت پیغمبر (علیهالسلام) بار است، بر زیارت امام رضا (علیهالسلام) هم بار است.
\item
سوم، فرمود ثواب زیارت امام رضا (علیهالسلام) این روایت مال امام جواد (علیهالسلام) است، سند هم درست است. فرمود ثواب زیارت امام رضا (علیهالسلام) برتر از ثواب زیارت سیدالشهداء (علیهالسلام) است. امام جواد (علیهالسلام) تعلیل هم کرده که چرا؟\\
فرمودند بهخاطر اینکه زیارت امام حسین (علیهالسلام) همه میروند، فتحیه میرود، زیدیه میروند، واقفیه میروند، حالا واقفیه که باقی نماندند؛ ولی زیارت امام رضا (علیهالسلام) را فرقه شیعه اثنیعشری زیارت میکند.
\item
چهارم، زیارت امام رضا (علیهالسلام) موجب برطرفشدن همه گرفتاریها و غمهاست؛\\
{\large « مَا زَارَهَا مکروب الَّا وَ قَد فَرَّجَ اللهُ کُربَهُ.»}
\item
پنجم زیارت امام رضا (علیهالسلام) مایه استجابت دعاست؛ دعا کنید برای کشورتان، خودتان، فرزندانتان.
\item
ششم، زیارت امام رضا (علیهالسلام) ثواب ۷۰ هزار شهید در رکاب پیغمبر (علیهالسلام) را دارد. من مجموعه شهدای صدر اسلام دستم نیست که اصلاً به این عدد رسیده یا نرسیده؛ ولی زیارت علی ابن موسیالرضا (علیهالسلام) برابر است با ثواب ۷۰ هزار شهید.
\item
زیارت امام رضا (علیهالسلام) ثواب یک میلیون حج مقبول و یک میلیون عمره مقبوله دارد. زائر امام رضا (علیهالسلام) زده ثواب همه کسانی دارد که قبل از فتح مکه زیر پرچم اسلام جنگیدند. جنگ و جهاد قبل از فتح بهمراتب ثوابش بیشتر بوده است.
\item
زیارت امام رضا (علیهالسلام) مایه بخشیدهشدن همه گناهان است.
\item
این را همه ما شنیدیم، زائر امام رضا (علیهالسلام) در سه مورد، مورد بازدید امام رضا زائر امام رضا (علیهالسلام) قرار میگیرد.
\item
این نکته عجیب است، فرمود زائران امام رضا زائر امام رضا (علیهالسلام)در روز قیامت گرامیترین گروهها در نزد پروردگار هستند.\\ روایت از خود امام رضا زائر امام رضا (علیهالسلام) داریم، از امام جواد زائر امام رضا (علیهالسلام) هم داریم:
{\large « لأَكْرَمُ اَلْوُفُودِ عَلَى اَللَّهِ {\Large{3}}»،}
در بهشت رفیق ائمه اطهار است.
\item
فرمود زائر امام رضا زائر امام رضا (علیهالسلام) در روز قیامت روی منبری روبروی منبر رسول خدا زائر امام رضا (علیهالسلام) نشسته و مورد سؤالوجواب و پرسش قرار نمیگیرد.
\end{enumerate}
قدر بدانیم این دو سه روزی را که در مشهدالرضا هستیم.\\
\\
\\
{\large{\textbf{سیره بزرگان در زیارت امام رضا زائر امام رضا (علیهالسلام)}}}\\
\\
خدا رحمت کند مرحوم آقا شیخ عبدالکریم حائری، مؤسس حوزه. فرزندی داشت حاجآقا مرتضی (رضوانالله تعالی علیه).\\
ایشان مقید بودند که به ادنی مناسبت میآمدند زیارت امام رضا زائر امام رضا (علیهالسلام). اینجوری هم میآمدند:
\begin{enumerate}
\item
میآمدند ایستگاه قطار قم؛
\item
سوار میشدند؛
\item
در مشهد پیاده میشدند؛
\item
زیارت میکردند؛
\item
یک تجدید قوایی کرده و با قطار اول برمیگشتند؛
\item
روز شنبه درسشان را شروع میکردند.
\end{enumerate}
بعد از ارتحالشان، ایشان را در خواب دیده بودند که فرموده بودند:\\
«تا الان دوبرابر آنچه که رفتم به زیارت امام رضا (علیهالسلام)، حضرت آمدند به بازدید و فرمودند میآیم، سر میزنم.»\\
\\
{\large{\textbf{نتیجهگیری؛ بهرهگیری از این فرصت معنوی}}}\\
\\
الحمدلله که در این مهمانی زمانی و مکانی در بهترین ماه، در بهترین شهر از شهرهای کشور، اردوی علمی یعنی بهتر از این و بالاتر از این توفیق، یقیناً شاید نصیب انسان نشود.\\
حداکثر استفاده را انشاءالله خواهید برد.\\
\\
{\large{\textbf{عنوان بحث و تغییرات آن}}}\\
\\
عنوانی که به بنده گفتند خدمت عزیزان باشیم عنوان شاگردپروری از دیدگاه اسلام است بعد من فهمیدم عنوان گویا کاملتر بوده است، انسان متعالی و شاگردپروری. نهایت من عمدتاً نگاهم به شاگردپروری بود؛ چون عنوان اینگونه به من اعلام شد. اگر بحث انسان متعالی هم بود شاید بحث به گونه دیگری رقم میخورد.\\
\\
{\large{\textbf{معرفی کتاب مرتبط}}}\\
\\
حالا اگر بخواهیم آن بخش را هم رفرنسی خدمت عزیزان داده باشیم، کتابی حقیر نوشتم تحت عنوان سیروسلوک، طرحی نو در عرفان عملی شیعی. یک مقداری طولانی است، 850 صفحه است، ولی هست. مؤسسه امام خمینی (رحمتاللهعلیه) قم چاپ کرده است. الحمدلله به انگلیسی ترجمه شده است. مؤسسه اراق در آمریکا دارد چاپ میکند. به نظرم آن بخش انسان متعالیاش را عزیزان در آن کتاب میتوانند به تفصیل ببینند، در ضمن ۲۲ فصل. اگر به آن نپرداختیم، حالا با مطالعه آن کتاب شاید مقداری این کمبود بحث جبران میشود.\\
\\
{\large{\textbf{محورهای اصلی بحث}}}\\
\\
عنوانی که در اختیار حقیر است شاگردپروری از دیدگاه دین اسلام است. در پنج محور ما قرار بوده که بحث را پیگیری کنیم که در کانال هم زحمت کشیدهاند محورها را نوشتهاند و نگاشتهاند. من مقدماتی را خدمت عزیزان عرض میکنم، بعد وارد صُلب بحث میشویم.\\
\\
{\large{\textbf{منابع مطالعاتی در شاگردپروری}}}\\
\\
مقدماتی را عرض میکنم. این نکته را خدمت عزیزان عرض کرده باشم که در بحث شاگردپروری یک کتاب مستقل بیشتر من نیافتم از جناب آقای عابدینی و چندین مقاله، ولی در این موضوع ما دست پری متأسفانه نداریم؛ لذا تلاش بر این شد که تأملی بشود و مطلب ساخته بشود، بهگونهای مطلب ایجاد بشود که خیلی گرتهبرداری از این طرف و آن طرف نیست؛ لذا اگر نقص و قصوری در مطلب هست ببخشید.\\
\\
{\large{\textbf{تحلیل واژه «شاگردپروری»}}}\\
\\
من مقدمات را با عدد عرض میکنم که مقداری برای خودم لااقل مفهومتر باشد. واژه شاگردپروری این مقدمه اول واژه ترکیبی است. شاگردپروری. بخش اول این واژه آموزش را تداعی میکند. بحث شاگرد و استاد... بخش دوم این واژه بخش پرورش را تداعی میکند.\\
\\
{\large{\textbf{نسبت آموزشوپرورش}}}\\
\\
وقتی میگوییم شاگردپروری، داریم از پرورش حرف میزنیم. ولی چون پرورشِ شاگرد است و شاگرد در محور تعلیموتعلم تعریف میشود، لذا این بخش اول این واژه به آموزش نزدیک است. بخش دومش به پرورش.\\
بحثهای فنی فراوانی شده که چه نسبتی است میان آموزشوپرورش، کدام بر دیگری مقدم است. احساس من بر این است که تفکیک دقیق میلیمتری بین این دو چندان ممکن نیست. معمولاً هرگونه آموزشی نوعی پرورش است، هرگونه پرورشی نوعی آموزش است.\\
\\
{\large{\textbf{رابطه معلم و متعلم}}}\\
\\
به تعبیر ما نسبت بین این دو عموم و خصوص من وجه است. منتهی ماده اجتماع آن بهمراتب گستردهتر از دو تا ماده افتراق است. یعنی آموزش باشد، پرورش نباشد، یا پرورش باشد، آموزش نباشد، کمتر است. عمدتاً آموزشوپرورش درهمتنیده است.\\
ما هم بین این دو در این نوشتار فرق چندانی ننهادیم. مقدمه دوم اینکه معلم و متعلم، به تعبیر منطقیها متضایفاند، مثل أبوّت و بنوت، مثل زوجیت و زوجیت. هیچکدام بدون دیگری قابلتصور نیستند.\\
\\
{\large{\textbf{اهمیت تغایر در تعلیموتربیت}}}\\
\\
معلم بدون متعلم تصور بردار نیست. متعلم بدون معلم هم تصور بردار نیست. تضایف از اقسام تقابل است. تقابل مقسم آن غیریت ذاتی است، یعنی وقتی ما دو چیز را در نظر میگیریم که غیر یکدیگرند و این غیریت با هم قابلجمع نیست، غیریت ذاتی است، تقابل شکل میگیرد.\\
حالا این تقابل یا سلب و ایجاب است، یا عدم و ملکه است، یا تضاد یا تضایف است. معلم و متعلم از اقسام تضایف هستند.\\
\\
{\large{\textbf{نقش عنصر سوم در تعلیموتربیت}}}\\
\\
لذا است که اگر در جایی وحدتی پیدا کرد، حیثیت متفاوت است. اگر من خود معلم خود شدم، یا اگر اسم یک کتاب خودآموز گذاشته شد، مسامحه است. مثل اینکه من پزشک هستم، پزشک داخلی هستم، فوقتخصص داخلی هستم، حالا شکم من درد گرفته است، خودم، خودم را مداوا میکنم.
{\large «کالطبیب یداوی نفسَه»}
به تعبیر ابن سینا.\\
بهظاهر یکی است، ولی در واقع دوتا است. حیث استادی من غیر از حیث شاگردی من است. حیث پزشک بودن من غیر از حیث مریض بودن من است و لذا هرجا بحث تعلیموتعلم هست، ما تغایر داریم.\\
\\
{\large{\textbf{چالشهای مطالعاتی در شاگردپروری}}}\\
\\
مقدمه سوم ما در هر تربیت یا تعلیمی یک عنصر سوم هم داریم، و آن عنصر سوم، عنصر داده است. من بهعنوان معلم میخواهم بیاموزم، شما بهعنوان متعلم میخواهید فرابگیرید. چه چیزی را؟\\
دادهای را.\\
\\
{\large{\textbf{نقش عناصر مختلف در شاگردپروری}}}\\
\\
این داده تقسیمات فراوانی دارد، گونههای متفاوتی دارد.\\
یکی از مشکلاتی که ما در بحث شاگردپروری در مطالعاتی که من داشتم، داریم این است که متأسفانه از این سه عنصر بلکه از پنج عنصر، چون دو تا عنصر هم بعداً به آن اضافه میشود، متأسفانه آنچه که بیشتر موردتوجه قرار گرفته، نه بیشتر، فقط موردتوجه قرار گرفته است، بحث استاد است.\\
\\
{\large{\textbf{نگاه رایج به شاگردپروری}}}\\
\\
گمان بر این شده که تا میگوییم شاگردپروری، یک وظیفهای است مخصوص استاد، منحصر در استاد.
استاد است که میتواند شاگرد داری بکند، شاگردپروری نکند، یا علاوه بر اینکه شاگرد دارد، شاگرد پرور هم باشد.\\
حال اینکه چنین نیست.\\
\\
{\large{\textbf{نقش شاگرد و داده در فرایند تربیت}}}\\
\\
تلمیذ، شاگرد، متعلم در شاگردپروری نقش دارند.\\
داده در شاگردپروری نقش دارد.\\
فرهنگ عام یک جامعه در شاگردپروری نقش دارد.\\
فرهنگ خاص یک جامعه، در ارتباط با مقوله تربیت و تعلیموتعلم، در شاگردپروری نقش دارد.\\
همه این عناصر پنجگانه نقش دارند.\\
\\
{\large{\textbf{توجه به نقشهای مختلف}}}\\
\\
درست است، نقش اساسی از آن استاد است، این را میپذیریم.\\
اما اینکه ما نقش شاگرد را نادیده بگیریم، نقش داده را نادیده بگیریم، این کار درستی نیست.\\
\\
{\large{\textbf{ارزشگذاری آموزش از دیدگاه اسلام}}}\\
\\
سه تا مقدمه تا حالا خدمت عزیزان عرض کردم.
مقدمه چهارم این است که از دیدگاه اسلام، هر آموزش و پرورشی ارزشی نیست.\\
سرّ مطلب هم یک نکته است؛ یک جزوهای من نوشتم، عنوانش هم این است: واژگان در قاموس دین.\\
\\
{\large{\textbf{نقش واژگان در فهم دین}}}\\
\\
ببینید، ما با کلمات، با سخنان ارتباط میگیریم.\\
این سخنان معنا دارند.\\
این معنا را چه چیزی برای ما تبیین میکند؟\\
دیکشنری؟\\
کتاب لغت؟\\
حافظ میخوانم؟\\
سعدی میخوانم؟\\
یا نه، رشته تخصصی پزشکی و حقوق است، یک دیکشنری کنار ما هست.\\
دیکشنری عام یا خاص، فرق نمیکند، این ابزار کار من است.\\
دین برای خودش یک دیکشنری خاصی دارد.\\
\\
{\large{\textbf{مغالطه در فهم دین}}}\\
\\
یکی از مغالطاتی که در دینشناسی شکل گرفته و بسیار بد مغالطهای است، آن است که ما از این دیکشنری دین غافلیم.\\
آمدیم با مفاهیم عام میخواهیم دین بفهمیم، این ممکن نیست.\\
اگر بخواهیم فقط به این مقوله بپردازیم، دستکم یکی دو ساعت وقت میگیرد.\\
خلاصه عرض کنم، ما در علم اصول فقه یک بحثی داریم تحت عنوان حقیقت شرعیه.\\
\\
{\large{\textbf{جایگاه حقیقت شرعیه}}}\\
\\
این بحث توسط مرحوم نائینی از سطح حوزهها برچیده شد.\\
یعنی دیگر حقیقت شرعیه بهعنوان یک بحث زنده اصولی مطرح نیست.\\
با نظریه مرحوم نائینی نمیخواهم بپردازم، ولی با یک نگرش جدید زنده شد و آن بحث واژگان در قاموس دین است.\\
دین برای خودش تعریف دارد.\\
\\
{\large{\textbf{تفاوت معانی واژگان در دین}}}\\
\\
ببینید، واژگانی مثل: علم، عقل، جهل، زندگی، زرنگی، حماقت، برکت، مرگ، سعادت، خوشبختی، و برو با ۵۰۰ واژه دیگر.\\
اینها در دیکشنری دین، معنای خاص دارند.\\
مثلاً عرض میکنم: در دیکشنری شما، هر دادهای را هر دیتایی را میتوان بر آن علم اطلاق کرد.\\
حالا علم به معنای عام در دین اینطور نیست.\\
\\
{\large{\textbf{جایگاه علم در دین}}}\\
\\
قرآن را برمیداری، باز میکنی، آیه میآید:
{\large «إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ {\Large{4}}»،}
میفهمی که از دیدگاه دین، در علم خشیت از خدا نهفته است.\\
اگر علمی مایه خشیت از پروردگار نباشد، دین این را علم نمیداند.\\
\\
{\large{\textbf{روایت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) درباره بهشت}}}\\
\\
روایتی از پیامبر (علیهالسلام) نقل شده است، خیلی شیرین.\\
پیامبر (علیهالسلام) فرمود:\\
شب معراج من رفتم، عوالم بالا را دیدم، جهنم را دیدم، بهشت را دیدم.\\
به بهشت که ورود کردم، دیدم:
{\large «أَكْثَرُ أَهْلِ الجَنَّةِ البُلْهُ»،}
بیشتر بهشتیان ابلهان هستند.\\
\\
{\large{\textbf{تفاوت مفهوم ابله در دین}}}\\
\\
عجیب است!\\
ابله در دیکشنری یعنی منگل، یعنی کسی که یکی دو تا طبقهاش کم است.\\
ابله در اصطلاح دینی یعنی چه؟\\
امام صادق (علیهالسلام) معنا کردند:\\
{\large «العاقلُ في الخيرِ الغافِلُ عنِ الشَّرِّ {\Large{5}}.»}\\
کسی که خیر را خوب میفهمد، کانّه شر را نمیفهمد، روستاییها را بعضاً دیدی، ساده پاک خوشقلب خوشدل هستند. تیز است، عمل امداود هر سال انجام میشود. سالی دوباره کربلا دارد میرود، مسجدش ترک نمیشود، مرجعیت و تقلید او سر جای خود است. تظاهرات شرکت میکند اما ببخشید به این تعبیر میگویم پدرسوختگی بلد نیست، کلاه سر دیگران گذاشتن نمیداند، در قاموس او نیست، در ذاتش نیست. فرمود:
{\large «أَكْثَرُ أَهْلِ الجَنَّةِ البُلْهُ.»}\\
ابله یک اصطلاح دارد:
{\large «العاقلُ في الخيرِ الغافِلُ عنِ الشَّرِّ {\Large{5}}.»}\\
\\
{\large{\textbf{نگاه دینی به عقل و جهل}}}\\
\\
عجیب است، ما جهل را در مقابل علم به کار میبریم، جهل در اصطلاح دین اصطلاح دارد.\\
جهل در اصطلاح دین، در مقابل علم نیست، عمدتاً در مقابل عقل است. شما کتاب الکافی را باز میکنید، اولین کتابش چیست؟\\
کتاب العقل و الجهل. کتاب عقل و جهل. جهل در مقابل عقل است، جهالت معنای خاص خودش را دارد. فوق دکتری دارد جاهل است. بیسواد است عاقل است. بیسواد است عاقل است، دکتری دارد جاهل است. ما داشتیم اینجا مشهد پزشک جراحی که مقید بود، البته عملی هم که انجام میداد عمل سنگینی بود، مقید بود قبل از هر عملی نصف استکان تلخکی بخورد، گفت موقع عمل دستم نباید بلرزد، این جاهل است، آن بیسوادی که نمیخورد عالم است و عاقل است. \\
\\
{\large{\textbf{بررسی تعلیموتعلم از دیدگاه دین}}}\\
\\
اگر رسیدیم به اینکه واژگان در قاموس دین معنای خاص ممکن است داشته باشند، حالا تعلیموتعلم و شاگردپروری باید از دیدگاه دین بررسی بشود.\\
\\
{\large{\textbf{نکات کلیدی درباره علم از نگاه دین}}}\\
\\
از دیدگاه دین این چند نکته را راجع به علم میدانیم:
\begin{enumerate}
\item
ظن قابلاعتنا نیست، چون
{\large «إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا»،}
چه برسد به شک و توهم. شک سکوی خوبی است برای پرش، اما ایستگاه خوبی نیست. خاستگاه خوبی است، ایستگاه خوبی نیست.
\item
بسیاری از علوم بهظاهر یقینی، جهل مرکب است.
\item
بسیاری از علوم مصداق جهالت به معنای اخلاقی است.
\end{enumerate}
{\large{\textbf{نگاه امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به علم و جهل}}}\\
\\
این تعبیر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) خیلی تعبیر شیرینی است، فرمود:\\
{\large «کَم مِن عالمٍ قَد قَتَلَه جَهلُهُ {\Large{6}}.»}\\
\\
{\large{\textbf{جایگاه علم نافع در دین}}}\\
\\
در تعقیبات نماز، یکی از تعقیباتی که شما میخوانید، دستتان را بلند میکنید، به نظرم بعد از نماز عصر است، میگویید:
{\large «اللهم اِنّی اَعُوذُ بِک مِن عِلمٍ لا یَنفَع {\Large{7}}.»}\\
خدایا من پناه به تو میبرم از بعضی از دادهها. من پناه میبرم به تو از بعضی از علوم و دانشها چه دانشی؟\\
نه دانش مضر، بلکه دانش خنثی.\\
نفرمود:
{\large «اللهم انی اعوذ بک من علم یضر»،}
نه. فرمود:
{\large «أللّهم اِنّی اَعُوذُ بِک مِن عِلمٍ لا یَنفَع»،}
نفع ندارد.\\
\\
{\large{\textbf{ارزیابی کنکاشهای علمی امروز}}}\\
\\
بسیاری از کنکاشهای علمی که امروزه در ساحات آکادمیک انجام میشود، یک خاصیت بیشتر ندارد و آن اطفای غریزه کنجکاوی انسان است فقط و فقط.\\
\\
{\large{\textbf{ضرورت هدفمند بودن علم}}}\\
\\
این علم نافع نیست، مگر من مجازم بهخاطر اطفای غریزه کنجکاویام میلیاردها دلار خرج کنم، نهایتاً هیچ ثمره عملی بر آن بار نباشد؟\\
هیچ افادهای در سبک زندگی و نقش زندگی آدمی نداشته باشد؟\\
آیا میتوانم مگر مجازم مگر؟\\
آیا عمر من آنقدر کفاف دارد که انتخابهایم را اینگونه رقم بزنم؟\\
هرگز چنین نیست.\\
\\
{\large{\textbf{جایگاه علم در شاگردپروری}}}\\
\\
پس ما باید بدانیم که علم از دیدگاه دین چون بحث ما تعلیموتعلم است و شاگردپروری است، هر علمی مقدس نیست و مطلوب نیست.\\
\\
{\large{\textbf{نگرش عرف به جایگاه علم}}}\\
\\
این را عرف هم کموبیش پذیرفته، جناب سنایی حکیم است که فرمود:
\begin{center}
چو علم آموختی از حرص، آنگه ترس
کاندر شب
\hspace*{2.5cm}
چو دزدی با چراغ آید، گزیدهتر برد کالا
\end{center}
در حقیقت درست است، جناب سنایی حکیم است، گویا از ارتکاز عرفی او این شعر بر زبانش جاری شده که چو دزدی با چراغ آید گزیدهتر برد کالا.\\
\\
{\large{\textbf{مثال درباره سوءاستفاده از علم}}}\\
\\
من مثال بزنم. یک معلمی ده تا دانشجو را بگیرد، یک استادی ده تا دانشآموز را بگیرد و نیم ساعت به آنها آدرس سایتهای ناهنجار را بیاموزد.\\
زحمت هم کشیده، ۵۰۰ سایت پیدا کرده است، سایتهای ناهنجار.\\
حال دارد به این دانشآموز ۱۵ساله یاد میدهد.\\
دین این را تعلیم نمیداند، جنایت میداند، خیانت میداند.\\
\\
{\large{\textbf{تفاوت شاگردپروری و شاگرد داشتن}}}\\
\\
برویم سراغ مقدمه بعدی.\\
نیاز به گفتن نبوده که ما مفهوم شاگردپروری را اخص از شاگرد داشتن میدانیم.\\
فرقهای بین این دو را در سه ساحت استاد، شاگرد و داده مورد ملاحظه انشاءالله در نظر خواهیم گرفت.
\\
\\
{\large{\textbf{جایگاه علم در دین اسلام و قرائت شیعی}}}\\
\\
نکته ششم از مقدمات:\\
در هیچ دین، مذهب، مکتب و نحلهای بهمانند اسلام و بهویژه قرائت شیعی بر روی علم، تعلیم، تعلم و تربیت تأکید و اصرار نشده است.\\
\\
{\large{\textbf{بررسی آماری در مقایسه ادیان}}}\\
\\
این کار آماری شده است، یعنی عهدین فعلی موردتوجه قرار گرفته و آموزههای سایر ادیان موردتوجه قرار گرفته است. آن تأکیدی را که در دین اسلام، مخصوصاً با قرائت شیعی بر روی تعلیموتعلم داریم، در هیچ نحله و مکتبی نداریم و افتخار میکنیم.\\
\\
{\large{\textbf{قرآن و اهمیت تفکر}}}\\
\\
به تعبیر علامه طباطبایی (رحمتاللهعلیه)، فقط در قرآن کریم بیش از ۳۰۰ آیه مخاطب را امر به تعقل میکند و امر به تفکر میکند.\\
گاهی وقتها هم تهدیدآمیز است میگوید:\\
یا اهل تفکری، یا دلت قفل است.\\
\\
{\large{\textbf{دعوت قرآن به تدبر}}}\\
\\
حالا تدبر در قرآن:\\
{\large «أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا {\Large{8}}»،}
قرآن کریم اینچنین است، خیلی صریح است. \\
\\
{\large{\textbf{نگاه قرآن به انسانها}}}\\
\\
مثلاً در آن مسئله دیگر قرآن انسانها را دودسته میکند میگوید:\\
انسانها یا ابراهیمیاند، یا منگل مشکلدار، به همین صراحت:\\
{\large «وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ {\Large{9}}»،}
انسان یا سفیه است یا ابراهیمی، شق سومی ندارد.\\
اگر ابراهیمی نیست، سفیه است، کمخرد است، نابخرد است، چه بفهمد چه نفهمد، چه بخواهد چه نخواهد.\\
\\
{\large{\textbf{مقایسه دانایان و نادانان}}}\\
\\
بیش از ۳۰۰ آیه امر به تفکر و تأمل میکند.\\
شعار قرآن کریم هم این است:\\
{\large «هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ {\Large{10}}»،}
اصلاً اینها قابل قیاساند؟\\
مساویاند؟!\\
\\
{\large «الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ.»}\\
\\
{\large{\textbf{نقش علم در سیره پیامبر (علیهالسلام)}}}\\
\\
شعار پیغمبر ما هم این است؛ آن هم در حجاز آن زمان که در مجموع حجاز شاید ده تا باسواد نداشتیم. شعار این است:
{\large «طَلَبُ العِلمِ فَريضَةٌ عَلى كُلِّ مُسلِمٍ {\Large{11}}.»}\\
\\
{\large{\textbf{نقش آموزش در آزادسازی اسرا}}}\\
\\
در عمل هم انجام دادند، یعنی چه؟\\
یعنی در جنگ بدر که ۷۰ تا اسیر گرفتند و به این اسرا نیاز داشتند، مسلمانها.\\
پیامبر (علیهالسلام) فرمود هر کدام از این اسرا سواد داشته باشد، به ده تا مسلمان کمسواد، بیسواد، سواد بیاموزد، آزاد است.\\
و اینچنین شد؛ برخی که سواد داشتند، خواندن و نوشتن یاد دادند به برخی از مسلمین و آزاد شدند.\\
\\
{\large{\textbf{اهمیت تفقه در نگاه امام صادق (علیهالسلام)}}}\\
\\
یک تعبیری از امام صادق (علیهالسلام) داریم که شاید جزء شدیدترین تعبیرات در این مسئله باشد:\\
{\large «لَوَدِدْتُ أَنَّ أَصْحَابِي ضُرِبَتْ رُءُوسُهُمْ بِالسِّيَاطِ حَتَّى يَتَفَقَّهُوا {\Large{12}}.»}\\
من دوست داشتم شیعه، ولو بهاجبار ولو با شلاق، بهگونهای بود که دنبال آموختن بود، دنبال تفقه بود.\\
تفقه اخص است از تعلم؛ تفقه فهم علم است، فهم دانش است، معنای رقیقتری دارد.\\
\\
{\large{\textbf{جایگاه عالم در دین}}}\\
\\
{\large «عالِمٌ یُنتَفَعُ بِعِلمِه خیرٌ مِن سَبعِینَ الف عابد {\Large{13}}.»}\\
عالمی که به علمش نفع برده بشود، از ۷۰ هزار عابد بالاتر است.\\
ما در کتابهای حدیثیمان در این زمینه باب داریم.\\
\\
{\large{\textbf{گستردگی احادیث اسلامی درباره علم}}}\\
\\
مستحضرید شیعه صدهزار حدیث دارد.\\
این را استحضار دارید که شیعه ۱۰۰ هزار حدیث دارد.\\
فقط کتاب کافی، تعداد احادیثش از مجموع صحاح سته اهلسنت با حذف مکررات احادیثش بیشتر است، فقط کافی.\\
حالا من لایحضر و تهذیب و استبصار بماند.\\
این صدهزار حدیث در موضوعات مختلف وجود دارد.\\
\\
{\large{\textbf{تأکید دین بر تعلیموتعلم}}}\\
\\
در هر مسئلهای ما باب داشتیم، مخصوصاً اگر ابواب متعدد داشتیم، یعنی خیلی مسئله مهم است.\\
ما در بحث تعلیموتعلم، در کتابهای حدیثیمان قریب به صد باب داریم؛ یعنی اگر بخواهیم جمع کنیم، دو سه جلد کامل.\\
در بحارالانوار ببینید کتاب العلم چقدر گسترده است.\\
این نشانگر این است که چقدر دین برای علم اهمیت قائل است.\\
\\
{\large{\textbf{نقش ارتباط در هویت انسان}}}\\
\\
بگذرم؛ مقدمه هشتم ارتباط در هویت انسان نهفته است.\\
تا الان که بنده و شما اینجا نشستیم، قریب ۵۰، یک مقداری بیشتر از ۵۰ تعریف برای بنده و شما انجام شده است.\\
یعنی برای انسان بیش از ۵۰ تعریف داریم.\\
\\
{\large{\textbf{}بررسی ماهیت انسان در اندیشههای مختلف}}\\
\\
{\large «الانسان ما هُوَ؟»،}\\
این موجود دوپا کیست؟\\
چیست؟\\
مشهورش همان است که همه ما بلدیم:\\
{\large «الانسان حیوان ناطق.»}
جزء قدیمیترین تعریفها، انسان حیوانی است که درّاک است، کلی درک میکند.\\
\\
{\large{\textbf{نگاه متفکران معاصر به انسان}}}\\
\\
تا برسیم به تعریف مرحوم شهید مطهری (رحمتاللهعلیه)، ایشان میگفتند:\\
{\large «الانسان حَیَوان فیلسوف»،}\\
انسان حیوانی است که معقول ثانی درک میکند، فلسفه دارد.\\
تا برسیم به تعریف حضرت آیتالله جوادی آملی (حفظهالله):\\
{\large «الانسان حی متأله»،}\\
انسان، زنده متأله است.\\
\\
{\large{\textbf{پیچیدگی ماهیت انسان}}}\\
\\
نمیخواهیم به بحث تعریف انسان در اینجا بپردازیم که حالا حقیقت انسان چیست که خود این تعدد و تنوع یعنی چه؟\\
یعنی انسان موجود سادهای نیست، پیچیده است.\\
\\
{\large{\textbf{دیدگاه علمی درباره انسان}}}\\
\\
دکتر الکسی کارل {\textbf{14}} چه نوشت قرن گذشته؟\\
"انسان موجود ناشناخته"\\
درست گفت؛ انسان موجود ناشناخته است.\\
بخشی از ابعاد آدمی است تا الان شناخته نشده است.\\
\\
{\large{\textbf{ارتباط بهعنوان جوهره انسان}}}\\
\\
هر تعریفی که برای انسان بکنیم، این را میدانیم: ارتباط در هویت انسان نقش دارد.\\
و آنقدر این نقش ژرف و گسترده بوده که در اسم ما هم نفوذ کرده.\\
\\
{\large{\textbf{ریشه واژه «انسان»}}}\\
\\
بنده و شما اسممان انسان است.\\
انسان از چه چیزی مشتق شده است؟\\
بعضیها میگویند دو نظر هست، بعضیها میگویند از نسیان، بعضیها میگویند از انس.\\
این دومی درستتر است؛ انسان از اَنِسَ است نه از نَسِیَ.\\
اصلاً انسان یعنی انسگیرنده.\\
\\
{\large{\textbf{مدنیت و اجتماع در سرشت انسان}}}\\
\\
اصلاً اُنس، ارتباط، در درون انسان، در ژن انسان نهفته است.\\
لذا ابنسینا بهصراحت میگوید:\\
{\large «الانسان مدنی بالطبع.»}\\
انسان سرشتش مدنی است، سرشتش مدینهساز است، سرشتش زندگی جمعی و ارتباطی است.
{\large «الانسان مدنی بالطبع.»}\
آقای طباطبایی مخالف است، تعریف دیگری دارد؛ ولی حرف ایشان شاذ است، مشهور همین را میگویند. میگویند {\large «الانسان مدنی بالطبع.»} \\
\\
{\large{\textbf{تأثیرگذاری ارتباطات بر انسان}}}\\
\\
بدترین شکنجهها، حبس در سلول انفرادی است.
مقام معظم رهبری (حفظهالله) فرمودند:\\
یک روز حبس در انفرادی برابر است با یک ماه حبس در بخش عمومی.\\
یک ماه حبس در بخش عمومی برابر است با یک سال تبعید، سلسله این است. ایشان همه را هم تجربه کرده است؛ هم انفرادی کشیده، هم بخش عمومی بوده، هم تبعید کشیده است. چرا انفرادی آن قدر سخت است؟\\
من به مرحوم بهلول عرض کردم شما چگونه 12 سال در افغانستان در انفرادی بودید؟\\
گفت حافظ قرآن بودم، با قرآن سرخودم را گرم کردم و گرنه دیوانه میشدم. چون انسان ذاتش ارتباط است. در کرونا دیدید ارتباطات کم شده بود، ملت عصبی شده بودند. پس انسان ارتباط در ذات او شکل گرفته و نمیشود او را از ارتباط جدا کرد. \\
حالا مقدمه نهم بخشی از این ارتباطات تأثیر بیشتری در انسان دارد. در حدی که مَثَلساز شده است. مثلاً ارتباط زوجیت بهطرف میگویی کجایی هستی میگوید هنوز زن نگرفتم. گفت پدر عشق بسوزد که مرا رسوا کرد. آن قدر این ارتباط... در خارج که اینگونه است، معمولاً غربیها که این کار را میکنند. خانم تا ازدواج میکند، فامیلی او هم عوض میشود. میشود هیلاری کلینتون، هیلاری یک کس دیگر بوده، حالا شده هیلاری کلینتون، یعنی اسم شوهر آمد بر زن. رفیق در مثل فارسی چه میگویند میگوید بگو رفیقت کیست تا بگویم تو کی هستی. آره گفت تریاکی را گرفته بودند گفتند چه شد بدبخت شدی گفت والله جنس خوب و رفیق بد این کار دستمان داد. \\
\\
{\large{\textbf{اهمیت ارتباط استاد و شاگرد}}}\\
\\
از مهمترین تأثیرگذاریهای ارتباطی، تأثیرگذاری استاد و شاگرد است.\\
آنقدر این تأثیرگذاری شدید است که در دین ما گفتهاند: ما یک پدر نداریم، سه تا پدر داریم در برخی از روایات گفتند پنج تا.\\
\\
{\large{\textbf{جایگاه استاد بهعنوان پدر معنوی}}}\\
\\
داریم:
{\large «آباء ثلاثة، آباء خمسة»،}\\
حالا آن روایتی که میگوید سه تا است \\
{\large «الآباء ثلاثة:\\
أبٌ ولدک، و أبٌ زوّجک، و أبٌ علّمک {\Large{15}}.»}\\
پدری که والد توست، تو را زاییده و به دنیا آورده است.\\
پدری که به تو همسر داده، پدرخانم. بعد فرمود:
{\large «و أبٌ علّمک.»}
پدر دانشی تو، پدر بینشی تو، بعد فرمود این سومی از آن دو مورد اولی هم مهمتر است و هم محترمتر است.\\
چرا؟\\
چون تأثیرگذار است.\\
\\
{\large{\textbf{تأثیر استاد در شکلگیری شخصیت انسان}}}\\
\\
بنده که اینجا نشستم، شما که اینجا نشستید، چیزهایی در وجود ما تأثیر گذاشتهاند که گاهی اصلاً از آنها خبر نداریم. خدا رحمت کند مرحوم شهید بهشتی (رحمتاللهعلیه) را، نوشتند یک بچهای بیش بیشفعال بود، قدیم به بچه بیشفعال میگفتند شیطان، بلد نبودند، الان میگویند بیشفعال. قدیم بچهای شیطان بود، بدبخت بود، دائماً کتک میخورد. الان بیشفعال که هست میگویند این نابغهای میشود، یک چیزی در میآید. درست. مرحوم شهید دستغیب (رحمتاللهعلیه) میفرماید یک بچهای بود بیش بیشفعال بود، بردم پیش یک عالمی گفتم این را چه کارش کنیم؟\\
عالم فرمود باید ببینید این چه شده که اینگونه شده است.\\
گفتم والله نمیدانیم.\\
گفت نه بگردید ببینید چه اتفاقی افتاده است. \\
گشتند، گشتند، گشتند به یک نتیجه رسیدند. نتیجه این بود که این بنده خدا مادرش سر زا رفته بود، فوت کرده بود، بچه مادر را همان بدو تولد از دست داده بود. هرچه در روستا گشته بودند دایه پیدا نکرده بودند به این بچه دو سال شیر بز داده بودند، از درودیوار میرفته بالا. آری آن قدر تأثیر دارد. درست شد. بالاترین تأثیر را در تشکیل هویت یک انسان در ارتباطات، استاد دارد و این در روایات ما موردتوجه قرار گرفته است. من مقدمات را تمام میکنم انشاءالله میروید پذیرایی میشوید باز میآییم برسیم به اصل بحث.\\
\\
{\large{\textbf{تناقض ظاهری در فرهنگ دینی}}}\\
\\
مقدمه دهم: در فرهنگ دینی ما با یک تناقض روبهرو هستیم.\\
این تناقض را همین اول حل کنیم.\\
از یک طرف به ما گفتهاند:\\
{\large «الحکمةُ ضالةُ المؤمن، یأخذُها اینَما وَجَدَها {\Large{16}}.»}\\
حکمت، گمشده مؤمن است.\\
هر جا پیدا کرد باید بقاپد.\\
\\
{\large{\textbf{جایگاه حکمت در دین}}}\\
\\
حالا این حکمت را غربی بگوید، شرقی بگوید، بیدین بگوید، بودیست بگوید، مسیحی بگوید، فرق نمیکند.\\
حکمت، گمشده مؤمن است.\\
حتی روایت میگوید:\\
اگر شیطان یک موقع نصیحت کرد، بپذیر.\\
\\
\\
\\
{\large{\textbf{تجربه حضور در درس آیتالله بهجت (رحمتاللهعلیه)}}}\\
\\
ما سالیانی خدا توفیق داد درس آیتالله بهجت (رحمتاللهعلیه) شرکت میکردیم، قبل از مرجعیت ایشان. درس هم در خانه برگزار میشد، درس هم دیدنی بود. آقا یک خانه 100 متری داشت کوچک. ما هم در یک اتاق 12 متری. دو سه تا مرغ و خروس هم حضرت آقا داشتند وسط درس اینها میآمدند پشت پنجره شروع میکردند خواندن! ما میماندیم که بالاخره حرف چه کسی را این وسط گوش کنیم. خیلی درس شیرینی بود.\\
\\
{\large{\textbf{شاگردپروری آیتالله بهجت (رحمتاللهعلیه)}}}\\
\\
قبل از درس و بعد از درس، ایشان شاگردپروری میکردند و نکاتی میگفتند. یکی از نکاتی که یک روز گفتند، این بود: فرمودند که یک روز شیطان آمد پیش حضرت نوح و به حضرت نوح (علیهالسلام) عرضه داشت که:\\
\\
{\large{\textbf{درخواست وساطت شیطان از حضرت نوح (علیهالسلام)}}}\\
\\
ای نوح نبیالله، حالا ما یک اشتباهی کردیم، یک غلطی کردیم. بالاخره این خدا هم ول نمیکند، اینطور ما را طرد کرده، و شیطان رجیم شدیم. شما که به مناجات مینشینی، واسطهگری کن. فرمودند: باشد. در مقام مناجات با خدا عرضه داشت: خدایا، شیطان آمده، چنین پیامی برایت فرستاده است.\\
خدای متعال فرمود:
{\large «أنا الغفار الرحیم.»}
من غفار و رحیم هستم. پذیرفتم؛ اگر یک کار بکند، گناهش را میگذریم. هرچه هم تا الان گمراه کرده، آن را هم به عهده میگیریم.\\
و آن اینکه برود به قبر جناب آدم سجده کند. قبر حضرت آدم قدیم جبل ابوقبیس بود کنار مسجدالحرام، طبق وصیت حضرت آدم منتقل شده الان نجف کنار امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است. شما نجف که میروید دست روی سینه میگذارید سلام میدهید:\\
{\large «السلام علیک یا امیرالمؤمنین و علی ضَجیعَیک آدم و نوح {\Large{17}}.»}\\
سلام بر تو و این دو نفری که در کنار تو خوابیدهاند، حضرت آدم و نوح (علیهمالسلام).\\ فرمود برود به حضرت آدم (علیهالسلام) سجده کند، برگشت از مقام مناجات آمد.\\
شیطان برگشت و حضرت نوح (علیهالسلام) به استقبال رفت. حضرت نوح (علیهالسلام) فریاد برداشت: شیطان، البشارة البشارة. گفت: بشارت چیست؟ قبول شد توبه ما؟\\
حضرت نوح (علیهالسلام) فرمود: بله، خدا قبول کرد. گناهت را هم میبخشد. همه کسانی را که تو گمراه کردی، گناهشان را میبخشد. معنیاش این است که جهنم تخته میشود. ولی یک شرط دارد.\\ گفت: چه شرطی؟\\
گفت بروی به قبر آدم سجده کنی.\\
گفت: آقا را ببین؛ زنده بود، ما به او سجده نکردیم، حالا برویم به مرده او سجده کنیم. هذا اولاً. ثانیاً آن موقع که سجده نکردیم، عِدِّه و عُدّه نداشتیم. الان عِدِّه و عُدّه ما از خدا بیشتر است.\\
حالا که لشکری جمع کردیم بله، دنبک و دستک داریم اصلاً سجده نمیکنیم.\\
\\
{\large{\textbf{نصیحت شیطان به حضرت نوح (علیهالسلام)}}}\\
\\
بعد شیطان گفت:\\
ببین، حالا که تو پیام ما را به خدا رساندی، من هم تو را چند نصیحت میکنم.\\
نوح گفت: من به نصیحت تو چه احتیاجی دارم؟\\
خودم پیامبر اولوالعزم هستم، با این تجربه.\\
حضرت نوح (علیهالسلام) بیش از هزار سال عمر کرد.\\
خدای متعال همان موقع به او وحی فرستاد که:گوش کن!\\
{\large «الحکمة ضالة المؤمن.»}\\
حکمت، گمشده مؤمن است.\\
شیطان هم اگر نصیحت کرد، واقعاً بپذیر حالا چند تا نصیحت کرده که یکیاش این بود گفت هیچگاه در یک مکان دربسته با یک خانم نامحرم ننشین، مگر اینکه لای در باز باشد.\\
سرّش هم این است شما تنها نیستید، بنده آنجا حاضر هستم، فعال هم هستم.\\
\\
{\large{\textbf{عهد حضرت نوح (علیهالسلام) و شیطان}}}\\
\\
بلافاصله حضرت نوح (علیهالسلام) فرمودند:\\
من با خودم عهد کردم که دیگر با زنی خلوت نکنم.\\
شیطان فهمید چه غلطی کرده است.\\
گفت: من هم با خودم عهد کردم که دیگر بنیآدم را نصیحت نکنم.\\
بلافاصله پشیمان شد.
\\
\\
{\large{\textbf{معیار انتخاب استاد}}}\\
\\
{\large «الحکمةُ ضالةُ المؤمن.»}\\
قرار شد که ما حکمت را از هر کس بگیریم.\\
اما از آن طرف، روایات فراوانی داریم که ببین علمت را از چه کسی میگیری؟\\
\\
{\large{\textbf{اهمیت انتخاب منبع دانش}}}\\
\\
{\large «فَلیَنظُرِ الاِنسانُ اِلی طَعَامِه، اَی عَن عِلمِهِ عَمَّن یَأخُذ{\Large{18}}.»}\\
انسان باید به غذایش نگاه کند که چه میخورد.\\
امام مجتبی (سلاماللهعلیه) فرمودند:\\
یعنی ببین از چه کسی دارد دانشش را میگیرد.\\
\\
{\large{\textbf{تأثیر منابع در شکلگیری اندیشه}}}\\
\\
اگر دادههایت را از اینترنشنال بگیری میشوی برانداز. طبیعی قضیه است. خدا رحمت کند شهید مطهری را.\\
در دانشگاه تهران تدریس میکرد.\\
مسئول گروه الهیات دانشگاه یک آدم کمونیست بود؛ مسئول الهیات!\\
مرحوم آقای مطهری (رحمتاللهعلیه)، خوندل خوردند در آن ایام که بتوانند دانشجویان مسلمان را جمع کنند، تا اینها بیدین نشوند.\\
کمونیست وقتی تدریس الهیات کرد توحید را هم که بگوید، کفر میگوید.\\
\\
{\large{\textbf{جمعبندی درباره حکمت و انتخاب استاد}}}\\
\\
چه کنیم بالاخره حکمت را از هر کس بگیریم؟\\
یا ببینیم معلممان کیست؟\\
شرایط تعلیم را دارد یا ندارد؟\\
\\
{\large{\textbf{رفع تناقض}}}\\
\\
جواب این شبهه آن است که:\\
انتخاب استاد که انسان پای او بایستد و به دست او تربیت شود، یک مسئله است.\\
اما اینکه انسان، بهصورت موردی، اگر حکمتی از زبان منافقی بیرون آمد. حکمتی از زبان شیطان بیرون آمد او را بگیرد و به اسم اینکه این گوینده شیطان است کنار نزند و عجیب است.\\
\\
{\large{\textbf{انتقال حکمت از منابع مختلف}}}\\
\\
روایات ما میگوید:\\
این حکمت، در دل و سینه این منافق یا کافر تَمَجمُج دارد آرام نیست تا بیفکند، و آن کس که لایق اوست، آن را بگیرد.\\
پس این تناقض، قابلرفع است.\\
\\
{\large{\textbf{اهمیت مقدمات در بحث شاگردپروری}}}\\
\\
یازدهم داریم بحث مقدمات را عرض میکنیم که وارد بحث میشویم نخواهیم تکرار مباحث پیشینی داشته باشیم.\\
\\
{\large{\textbf{هویت علمی انسان}}}\\
\\
آدمی هویت علمی است:
\begin{center}
ای برادر تو همان اندیشهای
\hspace*{2.5cm}
مابقی خود استخوان و ریشهای
\end{center}
پس اگر ما داریم از شاگردپروری سخن میگوییم، یعنی اگر دو نفر نسبت بینشان استاد و شاگرد است برترین ارتباط را با هم دارند؛ چون ارتباطی دارند که مربوط به جان آنهاست هویت آنهاست هم در حکمت ثابت شده است که اتحاد علم، عالم و معلوم. علم، عالم، معلوم یکی هستند و دو تا نیستند.\\
علم عرض بر جان من نیست. من با علم، گسترش وجودی پیدا میکنم یک روستایی بیسواد با جناب ابن سینا نفسشان یکی نیست.\\
فارابی با یک انسان قصاب کمسواد نفسش یکی نیست.\\
یک استاد دانشگاه و حوزه با یک کسی که حالا سوادی ندارد نفس یکی نیست.\\
دانش، جان آدمی را میگستراند به تعبیر امیرالمؤمنین (علیهالسلام):\\
{\large «كُلُّ وعاءٍ يَضِيقُ»،}\\
هر ظرفی با آنچه که در آن گذاشته میشود، جایش تنگ میشود،\\
{\large «اِلّا وعاءُ اَلْعِلْمِ»،}\\
جز ظرف علم اینگونه نیست.
{\large «فَإِنَّهُ يَتَّسِعُ {\Large{19}}»،}
این باز میشود و این نکته قابلتوجهی است من ممکن است با کسی ارتباط داشته باشم، اصلاً ارتباطم انسانی خاص نباشد، بگذارید فنیتر عرض بکنیم.\\
\\
{\large{\textbf{تمایز انسان از سایر موجودات}}}\\
\\
انسان در وجودش 22 یا ۲۵ قوه دارد به تعبیر حکما، به یک تعبیر ابنسینا میگوید 22 تا به یک تعبیر میگوید 25 تا.\\
از این قوای 25 گانه من دوتایش مخصوص انسانیت من است:
\begin{enumerate}
\item
عقل عملی
\item
عقل نظری
\end{enumerate}
باقی قوا یا با حیوان من شریک هستم یا با گیاه من شریک هستم حالا من قوه تغذیه دارم گیاه هم دارد.\\
قوه واهمه دارم، حیوان هم دارد. آن چیزی که من را از گیاه و حیوان جدا میکند؛ چون گیاه و حیوان هم زندهاند من هم زنده. آنی که من زنده را از آن دو نوع دیگر زنده جدا میکند عقل عملی و عقل نظری است. عقل نظر یعنی چه؟\\
یعنی عالم را آنگونه که هست، در فاهمه خود بیاورد.\\
عقل عملی یعنی بر اساس یافت حقیقت، عمل خود را آنگونه که شایسته و بایسته است رقم بزنم. این هویت من است؛ یافتن واقع آنگونه که هست، و عملکردن آنگونه که باید و آنگونه که شایسته است. من ارتباطم با استاد، در این ساحت است.\\
با خیلی از موجودات دیگر، در این ساحت نیست. آیه برایتان بخوانم میگوید این آقا دارد با الاغ خود سفر میکند، میایستند یک جایی استراحت کنند، هر دو گرسنه شدند، غذا نیاز دارند. باید غذا بخورند در غذاخوردن مثل هم هستند جنبه انسانی ندارند، بخورید به الاغتان هم بدهید بخورد. وقتی بحث شکم شد:
{\large «كُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَكُمْ {\Large{20}}»}
است. وقتی بحث عقل نظر و عقل عمل شد منِ انسانی من بالا میآید و من در ارتباط با استاد در مسئله شاگردپروری در آن بخش خاص انسانی خود مرتبط هستم. وقتی با هم نشستیم تو سلف داریم غذا میخوریم اینجا آن بخش انسانی ما با هم فعال نیست در این مقطع. اما وقتی داریم پرورش علمی پیدا میکنیم اینجاست که آن بخش انسانی من فعال است. آخرین مورد را عرض کنم در بررسی نگاه دینی ما در این مسئله شاگردپروری یک سری تنزیلات داریم این تنزیلات را باید جدی بگیریم؛ مثلاً اگر گفته شد استاد پدر است و بعد ما راجع به پدر هزار تا روایت داشتیم اینها باید بازخوانی بشود در ارتباط با استاد.\\
\\
{\large{\textbf{رابطه شاگرد و استاد در نگاه امام سجاد (علیهالسلام)}}}\\
\\
اگر امام سجاد (علیهالسلام) در رساله حقوق فرمود شاگرد تو در حکم رعیت تو است و من راجع به رعایت رعیت ۱۰۰ تا روایت داشتم اینها باید بازخوانی بشود اگر.\\
\\
{\large{\textbf{جایگاه تعلیم در دین}}}\\
\\
در دین ما گفته شد تعلیم زکات
{\large «زَکاةُ العِلمِ نَشرُهُ {\Large{21}}»،}
یا گفت تعلیم بالاترین صدقه است
{\large «اَفضَل الصدقةِ التعلیم {\Large{22}}»،}
من باید آیات و روایات زکات را بردارم بازخوانی کنم. مثال عرض میکنم، بهعنوانمثال حکم زکات که نازل شد پیغمبر (علیهالسلام) حکم زکات را که ابلاغ کرد تمام قبائلی که زکات ندادند و ندادند پیغمبر بر آنها حکم رِدّه صادر کرد گفت اینها مرتدند با آنها جنگید.\\
\\
{\large{\textbf{اهمیت نشر علم}}}\\
\\
منِ دانشمند مگر میتوانم علمم را در اختیار نگذارم من مرتد اخلاقی هستم. این کشور برای تو ۲۰ سال زحمت کشیده که بیاموزی دست بگیری بگی من انجام نمیدهم، نه بگی اینجا آموختم میخواهم بروم جای دیگر به دیگران به غریبهها بیاموزم. اگر زکات است، اگر مانع زکات کالمرتد است، تمام این تنزیلات باید بازخوانی شود و موردتوجه قرار بگیرد.\\
\\
{\large{\textbf{پایان مقدمات و ورود به بحث اصلی}}}\\
\\
من دو تا از مقدماتم ماند؛ ولی به همین مقدار بسنده میکنیم.\\
\\
{\large{\textbf{اهمیت روز جمعه و مبعث}}}\\
\\
روز جمعه به یک اعتبار روز مبعث است. چون در اطراف ما مشهد و اطراف مشهد ماه دیده نشد بعضی از آقایان احتیاط میکنند امروز را مبعث میگیرند. کسانی که قائل به اتحاد آفاقاند پس روزی است که هم محتمل المبعث بودن است هم روز جمعه است و هم چه مبعث باشد چه جمعه بنا بر هر دو امروز روز صلوات بر محمد و آل محمد (علیهالسلام).
\begin{center}
{\large «أَللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ.»}
\end{center}
\newpage
\begin{center}
{\Large{فهرست منابع}}
\end{center}
\begin{enumerate}
\item
سوره آل عمران، آیه 164.
\item
در منابع یافت نشد. روایت مشابه: مَنْ رَآنِي فِي مَنَامِهِ فَقَدْ رَآنِي لِأَنَّ اَلشَّيْطَانَ لاَ يَتَمَثَّلُ فِي صُورَتِي. ... من لايحضره الفقيه، ابنبابویه، محمد بن علی، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۶۳ هجری شمسی، ۱۴۰۴ هجری قمری، جلد ۲، صفحه ۵۸۵.
\item
تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، حر عاملی، محمد بن حسن، مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث، ۱۳۷۴ هجری شمسی|۱۴۱۶ هجری قمری، جلد ۱۴، صفحه ۵۵۹.
\item
سوره فاطر، آیه 38.
\item
معاني الأخبار، ابنبابویه، محمد بن علی، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۶۱ هجری شمسی، جلد ۱ صفحه ۲۰۳.
\item
نهج البلاغة (صبحی الصالح)، شریف رضی، محمد بن حسین، مؤسسة دار الهجرة، ۱۳۶۶ هجری شمسی، ۱۴۰۷ هجری قمری، جلد ۱ صفحه ۴۸۷.
\item
نوری، حسین بن محمدتقی، و مؤسسة آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث. ۱۴۰۸-۱۹۸۷. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل. ۳۰ ج. بیروت - لبنان: مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث. ج 5، ص 70.
\item
سوره محمد، آیه 24.
\item
سوره بقره، آیه 130.
\item
سوره زمر، آیه 39.
\item
حر عاملی، محمد بن حسن، حسینی جلالی، محمدرضا، و مؤسسة آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث. ۱۴۱۶-۱۳۷۴. تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة. ۳۰ ج. قم - ایران: مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث. ج 27، ص 28.
\item
. غفاری، علیاکبر، کلینی، محمد بن یعقوب، و آخوندی، محمد. ۱۳۶۳. الکافي. ۸ ج. تهران - ایران: دار الکتب الإسلامیة. ج 1، ص 31.
\item
نوری، حسین بن محمدتقی، و مؤسسة آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث. ۱۴۰۸-۱۹۸۷. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل. ۳۰ ج. بیروت - لبنان: مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث. ج 17، ص 301.
\item
Alexis Carrel.
\item
مظفر، محمد رضا، نراقی، مهدی بن ابی ذر، و کلانتر، محمد. بدون تاریخ. جامع السعادات. ۳ ج. بیروت - لبنان: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات. ج 3، ص 140.
\item
ابنابیجمهور، محمد بن زینالدین، مرعشی، شهابالدین، و عراقی، مجتبی. ۱۴۰۳-۱۹۸۳. عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية. ۴ ج. قم - ایران: مؤسسه سيد الشهداء (ع). ج 4، ص 81.
\item
ابنطاووس، علی بن موسی، و مؤسسة آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث. ۱۴۱۷-۱۳۷۵. مصباح الزائر. ۱ ج. قم - ایران: مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث. ص 124.
\item
حر عاملی، محمد بن حسن، حسینی جلالی، محمدرضا، و مؤسسة آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث. ۱۴۱۶-۱۳۷۴. تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة. ۳۰ ج. قم - ایران: مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث. ج 27، ص 151.
\item
صالح، صبحی، شریف رضی، محمد بن حسین، و علی بن ابی طالب (ع)، امام اول. ۱۳۶۶-۱۴۰۷. نهج البلاغة (صبحی الصالح). ۱ ج. قم - ایران: مؤسسة دار الهجرة. ص 505.
\item
سوره طه، آیه 54.
\item
نوری، حسین بن محمدتقی، و مؤسسة آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث. ۱۴۰۸-۱۹۸۷. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل. ۳۰ ج. بیروت - لبنان: مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث. ج 7، ص 46.
\item
روایت در منابع یافت نشد. روایت مشابه: شهید ثانی، زینالدین بن علی. ۱۴۳۱-۲۰۱۰. منیة المرید. ۱ ج. بیروت - لبنان: مؤسسة التاريخ العربي. ص 10.
\end{enumerate}
\end{document}