\documentclass[a4paper,12pt]{article}
\begin{document}
\begin{center}
{\large «أعوذُ بأللّٰهِ مِنَ ألشَّیطانِ ألرَّجیم\\
بِسمِ اللهِ ألرَّحمٰنِ ألرَّحیم وَ بِهِ نَسْتَعین إنَّهِ خَیرُ مُوَفِّقٍ وَ مُعین».}
\end{center}
{\large «وَالْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى تَحَبَّبَ إِلَىَّ وَهُوَ غَنِيٌّ عَنِّي.»}\\
حمد و سپاس مخصوص خدایی است که با من دوستی میورزد، اظهار علاقه و دوستی به من میکند، با این که او بینیاز از من است.\\
ما انسانها معمولاً با کسی ارتباط و محبت برقرار میکنیم که به او محتاجیم، یا احتیاج عاطفی داریم، یا احتیاج جنسی داریم، یا احتیاج برطرف کردن حاجات غذایی داریم. اگر انسان نیازی به کسی نداشته باشد، تا کسی از انسان رفع نیاز نکند، انسان به او احساس محبت نمیکند.\\
خدای متعال به احدی محتاج نیست، وگرنه خدا نیست، خدا یعنی کسی که بینیاز است، بلکه صفت بینیازی مخصوص خدا است. به تعبیر شیخ محمود شبستری در گلشن راز:
\begin{center}
سیهروزی ز ممکن در دو عالم
\hspace*{4.5cm}
جدا هرگز نشد، و الله أعلم
\end{center}
\begin{center}
ز احمد تا احد یک میم فرق است
\hspace*{2.5cm}
همه عالم در این یک میم غرق است
\end{center}
میم امکان، همه موجودات ممکنالوجود هستند، ممکن یعنی فقیر.
\begin{center}
ز احمد تا احد یک میم فرق است
\hspace*{2.5cm}
همه عالم در این یک میم غرق است
\end{center}
میم امکان، همه موجودات ممکن هستند، ممکن یعنی محتاج، گدا و نیازمند. خدای متعال بینیاز است و بینیاز بالذات است، به احدی محتاج نیست.\\
میگوید حمد و سپاس ویژه پروردگاری است که
{\large «تَحَبَّبَ إِلَىَّ»،}
با من دوستی میورزد، به من اظهار محبت و علاقه میکند؛
{\large «وَهُوَ غَنِيٌّ عَنِّي»،}
با اینکه از من بینیاز است، نیازی به من ندارد.\\
شاعر گفت:
\begin{center}
گر جمله کائنات کافر گردند
\hspace*{2.5cm}
بر دامن کبریایش، ننشیند گرد
\end{center}
نه اگر کافر گردند، اگر جمله کائنات معدوم شوند، بر دامن کبریایش گرد ننشیند. حداکثر چیزی که در شعرهای عرفا آمده است، این است که خدای متعال به ما مشتاق است.\\
ما به او محتاج بودیم، او به مشتاق بود.\\
{\large «وَ لَستُ تُظهَرُ لَولای لَم أَکُ لَولاک»،}
تو نبودی، ما هم نبودیم و اگر ما نبودیم، تو جلوه و ظهور نداشتی؛ ما جلوات و ظهورات پروردگار هستیم. پس غناء و بینیازی برای خدا است. با این که به من نیاز ندارد، با من دوستی میورزد، آن هم چه دوستیای!\\
در حدیث قدسی آمده است که این حدیث قدسی خیلی عجیب است. در حدیث قدسی آمده است که خدای متعال فرمود:
{\large «َو يَعلَمُ المُدبِرونَ عَنّي كَيفَ انتِظاري لَهُم ورِفقي بِهِم وشَوقي إلى تَركِ مَعاصيهِم لَماتوا شَوقاً إلَيَّ {\Large{1}}.»}\\
اگر آنهایی که به من پشت کردند، میدانستند و میفهمیدند چقدر من به آنها مشتاقم، آنها از شوقشان به سوی من میمردند. خیلی روایت شیرین است.\\
من دیدم بعضی این روایت را نوشتند و به دیوار جلوی جشمشان زدند.
{\large «لَو يَعلَمُ المُدبِرونَ عَنّي»،}
آنهایی که به من پشت کردند، اگر میدانستند
{\large «كَيفَ انتِظاري لَهُم»،}
من چقدر به آنها شوق دارم،
{\large «لَماتوا شَوقاً»،}
از شدت شوق میمردند.\\
انسان چوب جهلش را میخورد که نمیداند خدا چقدر او را دوست دارد. فرمود حمد و سپاس ویژه پرودگاری است که
{\large «تَحَبَّبَ إِلَىَّ»،}
به من دوستی میورزد،
{\large «َ هُوَ غَنِيٌّ عَنِّي»،}
با اینکه به من بینیاز است.\\
{\large «وَالْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى يَحْلُمُ عَنِّى حَتَّىٰ كَأَنِّى لَاذَنْبَ لِى.»}\\
ماشاءالله، حمد و سپاس ویژه خداوندی است که نسبت به من بردباری میکند، پردهداری میکند، حلم میورزد، طوری که گویا اصلاً من هیچ خطا و گناهی ندارم.\\
خدا مرحوم علامه حسینی طهرانی را رحمت کند، ایشان میفرمودند که انسان در دنیا خیلی از چیزها را باید زیرسبیلی رد کند، بعد هم با دستشان اشاره میکردند که خداوند به مرد این قدر سبیل داده است که خیلی از چیزها را زیرسبیلی رد کند. خیلی چیزها را انسان میفهمد. حالا اولیاء خدا که همه عالم برایشان مکشوف است، خیلی چیزها را میفهمیدند و میدانستند اما زیرسبیلی رد میکردند. در زیرسبیلی رد کردن خدا استاد است،
{\large «وَالْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى يَحْلُمُ عَنِّى»،}
درباره من بردباری و حلم میورزد،
{\large «حَتَّىٰ كَأَنِّى لَاذَنْبَ لِى»،}
گویا اصلاً هیچ گناه و خطایی برای من نیست. با این که این چنین نیست، همه انسانها در پیشگاه پروردگار گنهکار هستند، حتی انبیاء (علیهمالسلام)، گناه نسبت به هر کس در حد خود او است. گناه انبیاء در حد خود آنها است و مراد دیدن نور وحدت در کثرات است.\\
پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمود:
{\large «إنّهُ لَیُعَانُ عَلى قَلبِي، و إنّي لَأستَغفِرُ اللّه َ في كُلِّ يَومٍ سَبعينَ مَرّةً {\Large{2}}.»}\\
من در روز هفتاد مرتبه استغفار میکنم. در سیره پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) داریم که پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) هر جا مینشست و بلند میشد، ولو کوتاه، جایی رفته بود، در مغازهای، خانه کسی، درب مسجد، همین که مینشست و میخواست بلند شود، برنمیخاست مگر این که 25 بار استغفار کند. میفرمود که تیرگیای در دلم مینشیند، عرفا میگویند که این تیرگی بهخاطر دیدن نور وحدت به صورت شکسته در مجالی و مظاهر کثرت است. آن گناه اگر یک روزی نصیب ما بشود، ما یک سجده شکر باید به جا بیاوریم تا روز قیامت، اگر چنین گناهی نصیب ما بشود.\\
گفت:
\begin{center}
عاصیان از گناه توبه کنند
\hspace*{2.5cm}
عارفان از عبادت استغفار
\end{center}
اگر خدا توفیقمان داد و یک روزی بالا رفتیم، از این روزهها و نمازها و حجهایمان باید چنان غلیظ
{\large «أسْتَغْفِرُالله رَبِّي وَ أتوبِ إلیه»}
بگوییم که اوضاع خراب بوده است.\\
{\large «فَرَبِّى أَحْمَدُ شَىْءٍ عِنْدِى وَأَحَقُّ بِحَمْدِى»،}
خدایی که این چنین است که دو سه شب است داریم توضیح میدهیم.\\
خدایی که
{\large «لَاأَدْعُو غَيْرَهُ وَلَوْ دَعَوْتُ غَيْرَهُ لَمْ يَسْتَجِبْ لِى دُعائِى.»}
اگر غیر از او را بخوانم، جوابم را نمیدهد، اگر غیر او را امید داشته باشم، امیدم را ناامید میکند. به غیر او اعتماد کنم، به من اهانت میکند، من را پست میشمارد. خدایی که از من بینیاز است، به من محبت میکند، بردباری میکند؛
{\large «فَرَبِّى أَحْمَدُ شَىْءٍ عِنْدِى»،}
پس پروردگار من محبوبترین موجودات نزد من است.
{\large «وَأَحَقُّ بِحَمْدِى»،}
از هر موجودی به حمد و سپاس و ستایش من سزاوارتر است.\\
{\large «اللّٰهُمَّ إِنِّى أَجِدُ سُبُلَ الْمَطالِبِ إِلَيْكَ مُشْرَعَةً.»}
بارخدایا من درمییابم راههای مقاصد را به درگاه تو که این راهها راههای شوسه است، راههای آسفالت است، عرب میگوید:
{\large «طَریقُ المُعَبَّد»،}
راه آماده
\{است\}.\\
کسانی که حج رفتند، میدانند، بین مکه و مدینه 400 کیلومتر راه است، ماشینهای بزرگ گاهی با سرعت 140-150 میروند، جاده عالی، چهار باند، آسفالت \{است\}. حالا در جادههای کشورهای خارجی با ماشینهای جدید که آمده است، گاهی اوقات با سرعت 400 کیلومتر در ساعت سرعتشان است. یعنی طرف فاصله تهران-مشهد را دو ساعت و ربع میرود.\\
حالا اگرجاده خاکی باشد، بهترین ماشین با سرعت 30 بیشتر نمیتواند برود. میگوید که خدایا راههای رسیدن به تو مشرعه است، شوسه است، راه معبد است، راه آسفالت است. اگر کسی در راه وارد بشود، راه سختی نیست، این راه، راه سنگینی نیست.\\
یکی از رفقای مرحوم علامه حسینی طهرانی (رحمتاللهعلیه) که خیلی حالات خوشی داشت، سید بزرگواری بود، از دنیا رفت، خیلی حالات خوش داشت. میگفت که من یک بار خدمت حضرت آقا گفتم که آقا اشتباه کردند که نصف راه خدا را ریاضت گذاشتند. حالا چه زمانی این حرف را زده است؟\\
موقعی که نانش در روغن بود، خیلی حالات خوش، واردات، مکاشفات، مشاهدات، قلب باز، روح سبک
\{بود\}.\\
گفت خدمت آقا عرض کردم که اشتباه کردند نصف این راه را راه ریاضت گذاشتند، این راه عشق و کیف و عیش است، کجا راه ریاضت است؟!\\
چرا؟!\\
چون آن کسی که دارد میکشد، خیلی قوی است، مغناطیسش خیلی قوی است و او خدا است. درست است که ما پر کاهیم ولی آن کهربا خیلی قوی است، آهنربا خیلی قوی است، مغناطیس، مغناطیس بسیاربسیار قوی است. شما دیدید آهنرباها مختلف است، در این بندرها کشتیها که میآیند بار خالی کنند، گاه چیزهایی را که میخواهند از روی کشتی بلند کنند و بگذارند، چند هزار تن است، جرثقیل میآید، پنجههای جرثقیل آهنربا است؛ میگیرد و بلند میکند و میگذارد.\\
آهنربای پروردگار خیلی قوی است، چون این چنین است، همه راهها به سوی او چندبانده و آسفالته
\{است\}.\\
{\large «َمَناهِلَ الرَّجاءِ إِلَيْكَ مُتْرَعَةً.»}
خدایا من مییابم که چشمههای امید در نزد تو سرشار است. یک موقع انسان وسط یک بیابان یک چشمهای پیدا میکند، یک موقع در یک دشتی میرود، میبیند چند هزار چشمه، همه هم چند اینچ آب
\{دارد\}.\\
میگوید که خدایا چشمههای امید در نزد تو بسیار سرشار است.\\
حالا، قرآن مجید، اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام)، عمل صالح، همه اینها چشمههای امید است، انسان به اینها امید دارد.\\
داماد بزرگ مرحوم علامه حسینی طهرانی (رحمتاللهعلیه) گفتند که من خدمت آقا نشسته بودم، از مسائل معنوی و روحی و اینها صحبت شد، به آقا عرض کردم که آقا ما که دستمان خالی است، شما دستتان پر است، ولی ما که دستمان خالی است. آقا فرمودند نه، همه دستشان خالی است، ولی یک چیزی هست.\\
عرض کردم چه هست؟\\
آقا فرمودند که آقای سید جعفر ما به امید زنده هستیم. یک لحظه امید را از انسان بگیرند، انسان نیست و نابود میشود.\\
امید به پروردگار چشمههایی دارد که این چشمهها سرشار است.\\
{\large «وَالاسْتِعانَةَ بِفَضْلِكَ لِمَنْ أَمَّلَكَ مُباحَةً»،}
یاری جستن به فضل تو برای کسی که به تو امید داشته باشد، روا است. همین که به تو امید داشت، اینجا بر او روا است که به فضل تو یاری بجوید.\\
در جلسه گذشته عرض کردیم که رجاء از أمل برتر است، أمل برتر از أمنیه است و این سه در روایات و دعاها تأکید شده است اما حمق نه، او مورد نقد اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام) است. أمل، رجاء، أمنیه درجات آرزو است، آرزوهای مثبت، اینها خوب است. اینجا الآن داشتیم،
{\large «وَمَناهِلَ الرَّجاءِ»،}
امید، حالا میگوید
{\large «أَمَّلَكَ»،}
أمل یک درجه پایینتر از امید است.\\
{\large «وَأَبْوابَ الدُّعاءِ إِلَيْكَ لِلصَّارِخِينَ مَفْتُوحَةً.»}
خدایا درهای دعا به سوی تو، برای فریادزنان، کسانی که به تنگ آمدند، گشوده است.\\
هیچ مکتبی از مکاتب الهی خالی از عنصر دعا نبوده است، بلکه در روایات آمده است که دعا مخ عبادت است،
{\large «.الدُّعاءُ مُخُّ العِبادَةِ{\Large{3}}»}،\\
دعا یعنی خواندن پروردگار، همه دعاها میخواهد ما را به اینجا برساند که ما خدا را بخوانیم. در قرآن مجید یک تعبیری دارد که میفهماند دعا چه مقدار مهم است و آن تعبیر این است:
{\large «قُلۡ مَا يَعۡبَؤُاْ بِكُمۡ رَبِّي لَوۡلَا دُعَآؤُكُمۡ {\Large{4}}.»}\\
خیلی آیه عجیب است، میگوید که اگر دعای شما نباشد، خدا اصلاً به شما نگاهی نمیکند، توجه نمیکند.
{\large «بِکَ یا الله، بِکَ یا الله»}
است که رحمت الهی را به سمت انسان میریزاند، وگرنه خدای غنی بینیاز، نیازی به انسان نداشت.\\
{\large «قُلۡ مَا يَعۡبَؤُاْ بِكُمۡ رَبِّي لَوۡلَا دُعَآؤُكُمۡ {\Large{4}}.»}\\
لذا تأکید شده است که انسان باید اهل دعا باشد، در سیره امیرالمومنین (علیهالسلام) داریم که
{\large «.كانَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام رَجُلاً دَعَّاءً {\Large{5}}»}\\
امیرالمومنین (علیهالسلام) دائماً اهل دعا بود.\\
اخیراً بزرگواری، جناب آقای قیومی اصفهانی زحمت کشیده است و ادعیه اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام)، از پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) تا امام زمان (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) را جمع کرده است در 6 جلد، که هر جلد به اندازه این مفاتیحی است که دست من است، قریب به چند هزار صفحه که اگر این 6 جلد بخواهد درست شرح داده شود، علیالقاعده 600 جلد خواهد شد. درست بخواهد شرح داده شود، هر جلد لااقل 100 جلد توضیح میخواهد.\\
این همه دعا؟\\
بله، ما به دعا زندهایم، اصلاً حالا ما بلد نیستیم با دعا کار کنیم، با اسماء الهی کار کنیم، آنهایی که اهلش هستند، مرحوم آقای شیخ حسنعلی با دعا مرده زنده میکرد، ما که بلد نیستیم.\\
کافی است طرف یک بویی از اسم اعظم خداوند برده باشد که اهلبیت (علیهمالسلام) میدانستند، هر کاری بخواهد بکند، خدا را به اسم اعظم بخواند، تمام میشود، به شرطی که لیاقتش را داشته باشد.\\
گفت که طرف پیش یک استادی رفت که اسم اعظم میدانست، گفت که آمدم پیش شما اسم اعظم یاد بگیرم.\\
گفت تو لیاقتش را نداری، هنوز برای تو زود است.\\
گفت نه، چه اشکالی دارد؟\\
من بهجا مصرف میکنم.\\
\{استاد\} گفت که خب، روز جمعه دم درب دروازه برو، صبح برو تا ظهر، هر چه دیدی بیا و برای من تعریف کن تا من اسم اعظم را یادت بدهم.\\
گفت خب.\\
صبح دم دروازه رفت، نشست، مدتی که آفتاب یک مقدار درآمد، نزدیک ظهر، دید یک پیرمردی دارد میآید، بیابان رفته است و مقداری هیزم جمع کرده است، میآید که در شهر بفروشد، خوراک زن و بچه خودش را تأمین کند.\\
این پیرمرد همانطور که میآمد، یکی از این سربازهای حکومتی رسید و با شلاق گفت که هیزمهایت را به من بده.\\
گفت که برای چه بدهم؟\\
من رفتم و چند ساعت جمع کردم، میخواهم بفروشم، پول زنوبچهام است.\\
\{سرباز\} گفت نه، بده من بده.\\
گفت که نمیدهم.\\
این هم پایین آمد و هیزمها را گرفت و یک ربع، نیم ساعت به این پیرمرد شلاق زد.\\
آن قدر این پیرمرد را زد که خونی شد.\\
این بنده خدا هم نشسته بود و نگاه میکرد.\\
تمام شد، برگشت و به شهر آمد. فردا پیش این استاد رفت.\\
\{استاد\} گفت که چه دیدی؟\\
گفت که دیروز من نشسته بودم و به جاده خروجی شهر نگاه میکردم. دیدم که پیرمردی هیزمبهدوش آمد و یک سوار حکومتی، یک سرباز حکومتی آمد و این جریان \{پیش آمد\} و همه آن تقصیر شما است، این همه این پیرمرد کتک خورد، تقصیر شما است. اگر زودتر به من اسم اعظم را یاد داده بودید، کاری میکردم، مثلاً آن سرباز را سوسک میکردم.\\
گفت بدبخت بیچاره، آن پیرمرد که دیدی استاد من است در اسم اعظم، همان که داشت کتک میخورد. نگفتم که تو لیاقت نداری، بلند شود و برو، هنوز زود است.\\
یک موقع من گمان میکردم، خیلی از اولیای خدا در فقر شدید بودند، خیلی عجیب است که انسان به مقام ولایت برسد و همه کاری را بتواند با اراده بکند.\\
اراده کند مثلاً این درب 200 کیلو وزنش است، بشود طلا، اراده کند. آن وقت اینطور در فقر دستوپا بزند که مرحوم آقای قاضی \{بودند\}، با آن عائله سنگین، قریب به 20 تا بچه \{داشتند\}.\\
ایشان با شاگردان نشسته بودند، یکی از آقازادههایشان میآید که ما میخواهیم غذا بخریم، پول نداریم، مادر من را فرستاده است که پول بگیرم.\\
آقای قاضی فرموده بودند که نداریم، برو.\\
او میرود و یک برادر بزرگترش میآید. میگوید یعنی چه که نداریم، بچه داری، پول نداری، این چه وضعش است؟\\
شروع به دادوقال کردن میکند، یک مقدار که حالا آبروریزی میکند، آقای قاضی میفرماید که در آن گنجه را باز کن، زیر خاکهای کف گنجه چیزی بود، بردار.\\
دست میزند زیر خاکها و یک لیره پیدا میکند، یک لیره عراقی. مرحوم آقا میفرمودند که این از معدود مواردی بود که در طول 60 سال عمر سلوکی مرحوم آقای قاضی، یک کار خارقالعاده کردند. آن هم حالا که میخواهد ایجاد کند، یک کیسه 1000 لیرهای ایجاد نمیکند، یک دانه لیره که حالا بردار و برو و زیاد سروصدا مکن.\\
خیلی با اسماء الهی در عالم میشود کار کرد. این را بگویم و بحث را تمام کنم.\\
کسی علیه امام صادق (علیهالسلام) خبرچینی کرد. طرف و امام صادق (علیهالسلام) را پیش منصور دوانیقی آوردند.\\
امام صادق (علیهالسلام) فرمود که این دروغ میگوید، دروغ میگوید که من دنبال لشکر و پول و سلاح هستم، این حرفها نیست؛ من مشغول کار خودم هستم.\\
طرف گفت که نه، شما مشغول این کارها هستید.\\
حضرت به او فرمودند که قسم میخوری؟\\
گفت بله قسم میخورم.\\
منصور به او گفت که قسم بخور.\\
گفت بالله.\\
امام فرمود صبر کن. به منصور فرمود که اجازه میدهید من او را قسم بدهم؟\\
منصور گفت بفرمایید.\\
حضرت جلو آمدند، رو به قبله ایستادند، دستهای طرف را گرفتند، گفتند اینطور که من میگویم بگو. بگو که خدایا از حول و قوه تو بیرون باشم و به حول و قوه خودم متکی باشم. از این جملات آبدار است که دیگ غیرت و غضب خدا را به جوش میآورد. یک هفت هشت تا جمله حضرت فرمودند، بعد گفتند که حالا قسم بخور.\\
حضرت خودشان را کنار کشیدند، تا قسم خورد، مثل اینکه یک نیرویی او را از روی زمین بلند کند و روی زمین بکوبد، به گونهای که تمام استخوانهایش خرد شد.\\
خب منصور ترسید، اطرافیان ترسیدند. منصور رو به امام صادق (علیهالسلام) کرد و پرسید که آقا چه کار کردی؟!\\
فرقش چه بود؟\\
حضرت فرمودند که اسماء الهی هر کدام خاصیتی دارد، این قبل از قسم داشت از اسماء رحمان و رحیم و اینها استفاده میکرد، خب خدای متعال رحم میکند.\\
من طوری او را قسم دادم که دیگ غضب الهی به جوش آمد و خدا انتقام گرفت. اگر انسان بتواند و بداند که در هر مقطعی چگونه باید دعا بخواند و باچه اسماء و به چه کیفیتی \{خدا را بخواند\}، خیلی میتواند با دعا کار کند و بهترین کار هم کار امام صادق (علیهالسلام) است که حضرت خودش که از حالات خودش که نقل میکند، حالات ائمه (علیهمالسلام) خیلی شیرین است. حضرت میفرمایند که من برای حاجتی وضو گرفتم، دو رکعت نماز خواندم. چون مستحب است که انسان حاجتی دارد، وضو بگیرد، دو رکعت نماز بخواند و حاجتش را بطلبد. خدا میفرماید اینجا من اگر حاجتش را ندهم، من جفا کردهام. حضرت فرمودند که وضو گرفتم، دو رکعت نماز خواندم برای حاجتی، وقتی نشستم که برای آن حاجت خودم دعا کنم،
{\large «إسْتَحیَیتُ أن أطْلُبَ مِنَ الله غیرَه.»}\\
خجالت کشیدم که از خدا جز خدا بخواهم.\\
چقدر شیرین است، حاجت برگشت و یک چیز دیگر شد.\\
مثلاً خواستم دعا کنم خانه به من بدهی، حالا خودت را میخواهم؛
{\large «إسْتَحیَیتُ أن أطْلُبَ مِنَ الله غیرَه.»}\\
\begin{center}
{\large «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آل مُحَمَّد.»}
\end{center}
\newpage
\begin{center}
\Large{فهرست منابع}
\end{center}
\begin{enumerate}
\item
المحجّة البيضاء: 8 / 62.
\item
مستدرك الوسائل: 5/320/5987.
\item
بحار الأنوار: 93/300/37.
\item
سوره فرقان، آیه 77.
\item
الكافي: 2/468/8.
\end{enumerate}
\end{document}